آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

شیطون بلا

                    جیگر مامانی سلام خوبی عشقم؟ مشغول خرابکاری هستی نفسم اه ببخشید مشغول ارضای حس کنجکاویپت هستی؟!! عرض کنم خدمتت که دوشنبه از اداره که برگشتم خونه دیدم با پویا مشغولی طبق معمول تا منو دیدی گریه کردی و من با لباس بغلت کردم و تو چند دور مامان سواری !!!! کردی و بعد رضایت دادی که من لباس عوض کنم پویا اون روز خییلی شیطون شده بود و سر به سرت میذاشت پالتو میگرفت که حرکت نکنی یا دستشو میگرفت جلوت که وقتی میخوای چهار دست و پا بری مجبور بشی از رو سرعت گیر !! عبور کنی البته تو اعتراض زیادی نمیکردی ولی منم که میدیم تو اذیتی...
12 مرداد 1390

آبنبات مامانی

    سلام جوجو خوبی شکر پنیر؟ دیروز که از اداره برگشتم تو لالا بودی منم بخاطر بی خوابی دیشب ( آخه شب قبلش خیلی بیدار میشدی ) اومدم کنارت دراز کشیدم و خوابم برد تقریباًً یه ساعت بعد بیدار شدی قربونت برم که گریه کردنت خیلی بامزه است دلم میخواد یه دفعه صداتو ضبط کنم، از این گریه نمایشی هاست!! تا منو دیدی چشات باز شد( قربونش برم) بهت شیر دادم و تو عزم کردی که نخوابی کلاًً دیگه با هم مشغول بودیم از شیطنتهات بگم که دیروز رفته بودی زیر میز عسلی و نشستی و کیف موبایل منو با ولع گذاشتی توی دهنت اگه من بدونم این کیف سرتا پا آلوده چه مزه ای داره که تو اینجور میخوریش خیلی خوبه!! اقلاًً یه چیز نخورده رو بذار مامان هر...
10 مرداد 1390

همه عمرو وجودم سلام

    همه عمرو وجودم سلام امیدوارم حالت خوب باشه امروز خییییییییییییلی حالم گرفته اس زیاد حال و حوصله نوشتن ندارم و از اونجایی که افسرده دلی افسرده کند انجمنی را دلم نمیخواست با این روحیه برات چیزی بنویسم، میدونی گل گلی حس میکنم مادر خوبی برات نیستم حس میکنم نتونستم چیزایی رو که لیاقت داشتنشون رو داری برات فراهم کنم ( منظورم مادیات نیست ) احساس خستگی شدید میکنم میخواستم امروز رو مرخصی بگیرم و خونه رو نظافت کنم ولی نشد آخه خاله انیس ( مامان تارا و باربد ) رفته مسافرت و هنوز برنگشتن بخاطر همین مرخصی منم کنسل شد صبح خواستم بسپارمت به خاله جون ولی مامان جون جون نذاشت و تو که منو با لباس بیرون دیدی گریه ات دراومد ، دیروز بجز شب...
9 مرداد 1390

مهمانداری آرشیدا گله

  سلام عزیز تر از جونم ،خوبی گلکم؟ این دو سه روزه حسابی مشغول بودی هان ! پنج شنبه و جمعه کلی مهمون داشتیم و همه مشغول بودیم و تو هم همینطور ، روز چهارشنبه که از اداره برگشتم خواب بودی فکر کردم تازه خوابیدی ولی مامان جون جون گفت که تقریبا دو ساعتیه خوابی ! ای ول ! چند لحظه بعد بیدار شدی بهت شیر دادم و دیگه کاملا بیدار شدی، اون روز خیلی گرمن بود پختیم ! دایی شب از تهران اومد البته من و تو خواب بودیم دیگه. روز پنج شنبه صبح علی الطلوع بیدار شدی وای مامانی خسته اس توروخدا کمی بیشتر بخواب! نخیر باید پاشم ، دایی میخواست خرید کنه ما هم باهاش رفتیم کارمون طولانی شد و تو هنوز صبحانه نخوردی و از بس تو خیابونها گشتی...
8 مرداد 1390

خورشید زندگیم

    سلام دختر قشنگم، اوضاع و احوال خوبه؟ آخه عروسکم من میخوام برم سرکار باید صبح زود بیدار بشم تو چرا بیدار باش میزنی؟! ساعت 6:30 بیداری، بعد تا من بیام به تو برسم خودم دیرم میشه و توپ تأخیر میخورم ، امروز که تو گردنمو محکم چسبیده بودی و حاضر نبودی ول کنی دلم خیلی سوخت و ناراحت شدم جون جون بغلت کرد و باهات بازی کرد تا من برم ،حواسم همش پیشته خواستم زودتر برگردم پیشت ولی امکانش نیست کی بشه جامون عوض بشه بتونم ببرمت پیش خودم اداره، دیروز که از اداره برگشتم پویا بغلت کرده بود و طبق گزارش رسیده تو از یه طرف میز ناهار خوری 10 نفره رفتی و از اون ور اومدی بیرون تو این گردش یکی دو دفعه هم سرت خورده به صندلیها، با لباس بغلت کردم و...
5 مرداد 1390

شکلاتم

سلام شیرینم ، خوبی شیطونک مامان؟ اول برات بگم که این هفته من رکورد زدم با اجازه ات امروز هم تأخیر خوردم ، آخه جوجوی مامان چند روز ساعت 6:30 بیدار میشه و بعد به زحمت تا 7 میخوابه بعد هر چی زور بزنم فایده نداره چون تو با تمام قدرت جلومو میگیری و میشینی که خیالم راحت باشه نمیخوای بخوابی!! دیروز که رفتم خونه خاله نیکتا و پویا اونجا بودن با لباس بغلت کردم تو همش گریه میکردی آب بهت دادم ، پوشکت رو عوض کردم فایده نداشت ، بعد که پویا گفت تازه از خواب بیدار شدی گفتم شاید شیر میخوای بهت شیر دادم و تو هم با اشتیاق استقبال کردی فهمیدم مشکل کجاست بعد دیگه آروم شدی ، پویا و خاله که رفتن باهات بازی کردم تا ساعت 3 باز خوابت میومد ولی مقاومت کردی ، ای ب...
4 مرداد 1390

گل باغ زندگیم

قند عسلم سلام امروز چطوری؟ باز که از صبح زود شیطنتهاتو شروع کردی هنوز چمشاتو باز نکرده آویزون تخت میشی!! دیروز صبح بنده دوباره یه تأخیر خفن خوردم خودم به تنهایی رکورددار این دور از مسابقاتم!! چیکار کنم دلم نمیاد وقتی صدای گریه اتو میشنوم ول کنم برم میام بغلت کنم که آروم شی بعد خودم دیرم میشه اما بی خیال تو ارزشش رو داری اگه هر روز تأخیر بخورم و غضبناک نگاهم کنن بازهم مهم نیست!! دیروز که برگشتم خونه داشتی توی اتاق با پویا بازی میکردی و اصلاً حواست به من نبود منم از فرصت استفاده کردم و سریع لباس عوض کردم و دست و صورتمو شستم بعد ا.ومدم از پشت سر پیشت تو تا منو دیدی مثل هرروز گفتی اوههههوم یعنی بغلم کن و دوباره رفتی سراغ بازی ،...
3 مرداد 1390

پاکترین فرشته

    سلام فرشته قشنگم خوبی؟ وااااااای آرشیدا اگه بدونی امروز کی رسیدم اداره دیروز بود که باهات درد و دل کردم با اجازه ات امروز دیر تر از هر روز رسیدم آخه دیشب خیلی بیدار میشدی نمیدونم چرا این چند روزه شبها درست و حسابی نمیخوابی دیشب هم همینطور شد و نتیجه این شد که خواب موندم اگه جون جون بیدارم نمیکرد حتماً دیرتر از دیر میرسیدم . دیروز که از اداره برگشتم دیدم پویا خونه است بالاخره از مسافرت اومده بودن با اینکه یه هفته بیشتر نرفته بودن ولی نمیدونم چرا این همه به من سخت گذشت به پویا حسابی عادت کردیم پویا کولاک کرده واست کلی سوغات آورده ، یه تاپ مجلسی خوشگل ، یه اسباب بازی خفن و لثه گیر ت رو هم آورده بود ، صبح هم زود اومد...
2 مرداد 1390

فلفل مامان

    سلام همه عمر و وجودم، خوفی؟ بازم آخر هفته شد و چند روز موندیم بدون کامی! روز چهارشنبه من و خاله انیس رفتیم اهواز آخه اداره کل کار داشتیم و باید بنها رو هم خرید میکردیم تاریخش نگذره، اول نیتمون این بود که واسه خودمون مانتو بخریم ولی وقتی وارد مغازه شدیمو دیدیم که لباس بچه گانه داره اصلاً یادمون رفت براچی اومدیم یه خرید خفن انجام دادیم و کلی برای شما سه تا جوجو  خرید کردیم تازه مگه ول کن بودیم هر مغازه ای میدییم تو مسیر لباس بچه گانه داره هم توقف میکردیم اینم واسه خودش سندرمیه هان!!! تا برگردیم خونه شد ساعت 4 تو خواب بودی آخ یه سردردی داشتم که نگو کمی دراز کشیدم تا بیدار بشی ، بغلت کردم و کلی بوسیدمت بهت سوپی دادم...
1 مرداد 1390