روزهای خوب زندگی ما
سلام عزیزترینم ، سلام گل گلدون من ، خوبی خوشگلم؟ دیگه اگه نگی هم خودم میدونم که باز یه عالمههههههههههه طول کشیده تا بیام و واست بنویسم ، ولی آخه منم تقصیر ندارم این روزها چنان تند و باعجله میگذرن که گاهی گم میشم توی زمان ، نمیدونم الان دوشنبه است یا سه شنبه ، دیروز فلان کارو انجام دادم یا امروز!!!!!! میدونی عزیزم این روزهایی که اینجوری پرشتاب میگذرن بهترین روزهای زندگیمونه ، میدونم روزهایی هست که بعدها با شادی ازشون یاد خواهیم کرد ، خوشیهامون ، شیطنتهامون ، حتی دعواهامون ،ناز کردنهای تو ، بیرون رفتنهامون ، میدونم این لحظاتی که بسرعت میرن دیگه هرگز دوباره تکرار نمیشن ، نه هرگز دوباره نمیاد این روزایی که صبح من بیام اونقدر ببوسمت تا به یه طرف بچرخی ، بعد کلی قلقلکت بدم و تو جلوی خنده تو بگیری و دستای کوچولوت رو بذاری روی چشمات که من نبینم چشمای قشنگت بازن ، تا من دوباره و دوباره قلقلکت بدم و بالاخره بخندی و یهو چشمای نازتو باز کنی و بعد که بخوام بغلت کنم بگی نهههههههه بشینننن و باز دوباره بخندیم و بازی کنیم ، بغلت کنم و بری دستشویی ، صورتت رو بشورم و تا خود پشت میز ناهار خوری بغلم باشی و این بشه برنامه هر روز صبحمون ،بعد کلی ناز کنی و حتما حتما کره عسلت رو ، روی نون تست بخوری و حتما حتما نون تستت رو برات تیکه تیکه کنم و بزنی تو چایی و بعد دوباره ناز کنی که من نمیخوام دیگه و من داستان یه هواپیما کوچولو رو با یه خرس کوچولویی که هر روز میره مهد و سر راهش چیزای عجیب و غریب می بینه ( هر چی که رو اپن باشه مثل میوه ، گوجه و... )!! و لقمه ها مثل هواپیما بیان تو دهنت و من یه چشمم به ساعت باشه و بی خیال تأخیرهای هر روزه ام و مرخصیهای صادره ام بشم و بگم به درک تو صبحونه بخوری مهمتره آره عشقم من اینجوری عاشقتم ، بعد مسابقه بذاریم کی زودتر لباس بپوشه و تو سرخوش اینکه همیشه برنده ای و از من جلو زدی و بعد موهای قشنگت رو ببندم و بدوئیم سمت پارکینگ و گاه اونقدر عجله کنم که .... و هر روز به خدا بگم خدایا هوامو داشته باش آدمم کن یواشتر برم برام اتفاقی نیفته بخاطر خودم و بخاطر دخترم ، عشقمی عشقم ، و ظهر دوباره بیام دنبالت توی اون بلبشو و ترافیک و شلوغی و من حال میکنم و دیگه مثل قبل خسته نمیشم و از اینکه تو روز همو ببینم خوشحال میشم و از اینکه وقتی بگم خداحافظ ،من دو ساعت دیگه میام بگی زود بیا و هزار بار منو ببوسی و دست بدی باهام و بعد راضی بشی بری تو ، موقع برگشت وقتی که عمداً ضبط ماشینو بلند کنم و تو حیاط باشی بدوئی دم در و من هنوز پیاده نشده بگی مامان من صدای ماشینتو شنیدم و بپری تو بغلم آخ که چه حالییییییییی میده ، و این اواخر که یه بازی جدید تو پیاده رو با هم داریم و بعد بشینی رو پام پشت فرمون تا دم در خونه و بلند و با لذت بخندی که تو ماشین رو هدایت میکنی و من از شنیدن خنده هات مستتتتتتتتتتت بشم ، اره عشقم ، نفسم میدونم که این لحظات و روزهای شیرین زندگی دیگه تکرار نمیشن هرگززززززززززززز ، آخ خدایااااااااااااا چی میشه زمانو نگهداری ، چی میشه کمی آهسته تر این کره خاکیتو بگردونی چه عجله ایه آخه هاننننن؟؟؟
توی این مدت دایی برای تاسوعا و عاشورا اومد دزفول و مثل همیشه ما غرق شدیم توی اون چند روز و پر از رفت و آمد و دورهم بود برامون ، یه هفته بعدش که تولد تو بود و بخاطر محرم نشد جشن بگیریم و عوضش یه کیک خوشگل برات سفارش دادم و رفتیم آتلیه و چقدر خسته شدیم و شبش هم تصمیم گرفتم با هم بریم رستوران ، آخ که اون شب چه حالی داد وقتی خاله آذین تماس گرفت که با هم بریم بیرون ما و خاله آذین و خاله انیس و بچه ها و بعد با هم رفتیم رستوران و خاله جون هم برات یه عروسک خوشگل خریده بود و چقدرررررر خندیدیم وقتی شما سه تا ما رو انگشت نمای خاص و عام کردید و تو و تارا هی به دو تا آقای تخت بغلی سلام کردین و از دیوار کاذبش آویزون شدید حتی وقتی مسئول اونجا بهمون تذکر داد که به بچه ها بگید آرومتر هم خیالی نبود و نه حتی وقتی که تو و باربد بلند میگفتید جیش جیشششششششش !!!! و نه حتی وقتی که سه تاتون بلند بلند میگفتید نیکزاد نیکزاد !!!!!!!! و چه حالی داد بعدش رفتیم پارک و استارت گشتهای هفتگیمون زده شد و اسم گروهمون رو گذاشتیم هرهروک !!! چقدر تاب بازی کردیم و سروصدا ، اون نهفته های کودکیمون همش ریخت بیرون هر سه تامون شدیم چهار ساله حالا گیریم که من و خاله آذین یه کم بیشتر !!!! هفته بعد خاله آزاده رو همراهمون کردیم و چنان سرو صدایی راه انداختیم که با شادی و شیطنت ما بقیه هم می خندیدند حالا گیریم که من جلوتر از شما سرسره بازی کردم و این بشه که هفته هامون یه رنگ تازه بگیره و ما عشققققققق کنیم که پنج شنبه ها بیاد و هر هفته نوبت یکی باشه شام بیاره یکی چای و یکی میوه !!!و چه حالی داد وقتی که ما آنقدر سر و صدا بکنیم که بقیه خانومها هم ترغیب بشن و برن روی اون یکی تاب و نوبتی هوووووو بکشیممممممم!!! و بی خیال نظر دیگران باشیم و حتی اینکه شناخته بشیم !!!! و بگن اینا همون مهندسای جدی اداره هستن!!!! می بینی گلم اینا بهترین روزهای زندگیمونه بهترینشششش بهترینششششششششش .
اما تو. این مدت دعوامون هم میشد یه بار که دعوات کردم رفتی روی تخت و با دلخوری بپر بپر کردی !!!!!!!!!! و میگی مامان خدا دیگه بهمون بچه نمیده ؟ و من که سعی میکردم برام مهم نباشه پرسیدم چرا بهمون بچه نمیده؟ میگی آخه تو بچه ها رو اذیت میکنی ، رفتارت اصلاً با بچه ها خوب نیست خدا بهمون بچه نمیده!!!!
و من دوباره سر دلم کلاه بره و بیام بغلت کنم و این بشه نقطه ضعفم!!!!!! یا یه بار که دیگه خیلی کفرم دراومده بود یواش زدم رو شونه ات و تو بیای بپرسی مامان زدن کار خوبیه؟ و من بگم نه و تو بگی پس چرا منو زدی ؟!!! و باز این منم که ......
ماجرای سوپر رفتن ما همچنان ادامه داره و آنقدر اونجا تابلو شدم که دیگه اصلاً عادی شده واسه ملت و البته خودم !!!! گاهی دیگران هم تو بحثهای ما شریک میشن !!!! و تنها بنی بشرایی هستیم که وقتی جایی میریم سرو صدامون همه جا رو پر میکنه!!!!
یه روز جمعه هم باباجون جون اومد تو رو با خودش برد باغ و کلی هم برام دست تکون دادن و منو نبردن که دلم بسوزه و آخخخخخخخخخخخخخ که چقدر دلم سوخت نه بخاطر اینکه نرفتم بخاطر اینکه تو رو بردن و با وجود خستگیم نتونستم بخوابم حتی نمیتونستم نفس بکشم و از خونه زدم بیرون و رفتم روضه و بعد هم خرید ولی هیچکدوم حالمو بهتر نکرد مگر زمانی که بابا تو رو بهم پس داد و همدیگه رو همون دم در کلی بغل کردیم و دلتنگی کردیم !!!! و با هم دوباره رفتیم خرید و هیاهو راه انداختیم!!!! آرشیدا خیلی چیزا هست که دلم میخواد بدونی و واست بنویسم ولی..... اینجا نمیشه شاید یه فکر دیگه ای بکنم !!!فقط اینو بگم که اون روز جمعه استارت گریه های من شروع شد و تا سه روز بعد بهتر نشدم انگار نمیدونم یه جورایی دلم دوباره شکست!!!!! دلبستگیمو نمیتونم که کم کنم ولی باید یه فکری به حال وابستگیم بکنم!!!!
فردا پنج شنبه است و ذوق زده فرداییم و نوبت منه برای شام ، یه آشی براشون بپزم شیش وجب روش روغن ،آرشیدا موافقی کمی بدجنسی کنیم؟!!!!!
خدای مهربونم خدای بزرگم خدای عشقم (نمیدونم چرا وقتی میام اینجا بیشتر بهت نزدیک میشم ! )این روزهای خوب رو ازمون نگیر و بذار غصه هامون خودشون رو پشت اون دوساعت شادی ما قایم کنن و روشون نشه بیان بیرون ، هوای هممون رو داشته باش و ازت سلامت میخوام برای خودمون و برای دوستامون و برای خانواده هامون. دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارمممممممممممممممممم خداجوننننننننننننننننننننننننننننننن عشقمی
دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم عزیزترینم همه وجودمیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی