آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

سلامی به رنگ سبز بهار

1394/2/19 10:59
نویسنده : مامانی
2,017 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستای گلم ، سلام به همه اونایی که تو این مدت نه چندان کوتاه بیادمون بودن امیدوارم که لحظاتتون به خوشحالی و شادی سپری بشه

سلام عزیز دلم ، سلام دختر خوشگلم ، سلام به تو که برای من بهترینی بعد از مدتها دلم هوای وبلاگت رو کرد نمیدونم چی میخوام برات بنویسم ولی دوست دارم  باهات حرف بزنم از یه عالمه روزهای خوب و بد و تلخ و شیرینی که بهمون گذشت و از روزهای قبل از عید و تکاپوها و هیاهوش و اینکه علیرغم گرفتگی حالم بخاطر تو که غنچه نو شکفته ای هستی و تازه معنی و مفهوم عید رو درک میکنی و کلی ذوق میکنی بخاطرش ، همه مراحلش رو با هم انجام دادیم ، یادم افتاد وقتی که یخچال رو میخواستم تمیز کنم تو آستینهات رو بالا زدی و گفتی من کشو یخچال رو میشورم و من چقدر حس میکردم با همین کارت باری از رو دوشم برداشته شد ، یا وقتی خواستیم بوفه رو تمیز کنیم و تو نصف شیشه شور رو توش خالی کردی ، یا وقتی که داشتم فرش رو جمع میکردم و تو یه طرف فرش رو جمع کردی و گفتی من کمکت میکنم و وقتی خسته شدم و حس کردم زورم نمیرسه گفتم نمیتونم باید کسی رو بگم بیاد کمک و تو یه طرفش رو گرفتی و مثل کسیکه بهش برخورده باشه گفتی من که هستم دارم کمکت میکنم ما به کسی احتیاج نداریم مامان ، من و تو با هم خوشبختیم ، مامان فدات بشه الهی ، فدای اون فبل پاک و مهربونت بشم که با همین حرفها و رفتارهات انرژی بهم تزریق کردی و من شارژ میشدم

یا وقتی که سئوالی رو که منتظر پرسیدنش بودم و پرسیدی و من بهت جواب دادم و تو با همون جواب من قانع شدی ولی توی نقاشیهات همه چی کامله ، همه چی و حتی یه خواهر کوچولو هم داری

گاهی نقاشیهات آنقدر قشنگ و پرمحتوا هستند که از دیدنشون لذت میبرم ، حظ میکنم و هر بار هم یه نقاشی میکشی و میگی اینو بده به انیس یا اینو بده به آزاده و میپرسی که حتما نقاشی دستشون رسیده باشی.

هر روز برام یه نقاشی میکشی و میگی مامان این جایزه تو هست و من ذوق میکنم از این جایزه ای که با دستای کوچولوی تو کشیده شده و چه حس خوبیه خسته بری خونه و تو با ذوق نقاشیهاترو نشون بدی

و مامان جون جون تعریف کنه که چطور وادارش کردی کنارت بشینه و نقاشی بکشه اونم با مداد رنگی که خودت رنگش رو دوست نداری ،گاهی با هم دعواتون هم میشه و جون جون بهتون میخنده

وقتایی که از مهد میبرمت خونه جون جون و تا دم در دنبالم میای و میمونی و گاهی وادارم میکنی که ماشین رو چند متر اونورتر پارک کنم و برگردم که خیالم راحت باشه تو رفتی تو و درو بستی.

وقتایی که میخوام برگردم اداره میگی مامان زود زود بیا و البته گاهی وقتها هم میگی مامان دیر بیا دنبالم!!!!!

وقتایی که تو خیابون میرقصی و میری و همه از دیدنت میخندن و خودم که لذت میبرم از این کارت

و واقعاً شادی و نیروی شما بچه هاس که به پدر و مادرها انرژی میده و واقعا پدر و مادرها با هر سن بچه هاشون دو باره تجربه میکنن 5 سالگی رو، ده سالگی ، 20 و....

چقدر متاسفم که خیلی از شیرین زبونیهات رو فراموش کردم، حاضر جوابیهات رو

اینکه هرجا بریم سرو صدای ما بگوش میرسه و شوری برپا میشه و کلاً اونجا از حالت سکوت خارج میشه

لحظات بدی هم داشتیم مثل اون چند روزی که تب شدید کردی و هرکاری میکردم پایین نمیومد و دیگه اشکمو درآورد و با چند تا آنتی بیوتیک همزمان و مسکن قوی خوب شدی .

شادی حضورمون توی جشنواره غذا چقدر خوب بود عزیزم ، وقتی یه کیک بیست در سی رو 200 هزارتومن  و یا اون کیکهای چوبی که با زحمت زیاد درست کردیم و 150 هزارتومن فروختیم و چه حالی کردیم از این گرون فروشی که به نفع بهزیستی بود و چه لذتی داشت وقتی که تلاش مامانها رو میدیدی که بالذت و اشتیاق و خالصانه فعالیت میکردن.

و بالاخره به عید رسید وقت پهن کردن سفره نوروز و تخم مرغهای امسالمون رو که تو نقاشی کردی و سفره هفت سینی که چیدنش سلیقه تو بود اینو اینجا بذار ، اونو اونور بذار و همش رو پر از ستاره کردی و چند ساعت قبل از تحویل سال که مامان امیرمهدی اومد پیشمون و ازمون عکس گرفت و تو که اونقدر ذوق زده عید بودی و هر ثانیه میپرسیدی مامان عمو نوروز اومد و تا ساعت 2:15 که تحویل سال بود بیدار و منتظر نشستی و تا بخوابیم شد 3 صبح و من میدونم که عید امسال اولین عیدی بود که خوب خوب درکش کردی و مفهوم هفت سین رو فهمیدی امیدوارم همه عیدهات قشنگ و پر از شادی باشه و لذت باشه و تو هرلحظه قلب پاک و مهرت از حضور آرامش لبریز باشه.

تعطیلات عید خیلی زود گذشت یه شب هم رفتیم خونه خاله انیس و شما چقدر هیاهو راه انداختید و ساعت 12 نیمه شبی که رفتیم پیتزاخوراش و تو و باربد اونجا رو با پارک اشتبیاه گرفتید و همش دویدید و ما هم از خجالت توام با لذت فقط خندیدیم و انگری بردی که فقط برای ما پخش شد چون شما سه تا اصلا اهمیت ندادید

و حالا که خیلی زود و سریع رسیدیم به نیمه های اردیبهشت و باز نگرانی من برای تابستونت و شروع چکنم چکنم های من.

ولی بهرحال یه تصمیم خوب و مناسب خواهم گرفت طوری که هم خودم خیالم راحت باشه و هم تو شادو راحت باشی مطمئنم.

ببخش عزیزم که خیلی پراکنده نوشتم ، خیلی خیلی از کارای قشنگت رو ننوشتم و خیلی حرفای شیرینت و خیلیهاشون هم تو قلبم تا همیشه میمونه اینا رو خلاصه وار نوشتم که بعدها وقتی خوندم تمام اون لحظات به خاطرم بیاد و منو ببره توی چهار سال و نیمه دختر خوشگلم که خیلی سریع تر از اونچه فکرش رو میکردم بزرگ شد

و چند روز پیش که با هم بیرون بودیم و تو طبق معمول دیرتر و یا زودتر از من حرکت میکردی و من باید همش حواسم میبود و ناخودآگاه با خودم گفتم دلم میخواد یه بار درست و حسابی و با خیال راحت برم خرید و همزمان داشتم به تو که چند متر جلوتر من میدویدی نگاه میگردم و یهو حرفمو پس گرفتم نه خدایا اشتباه کردم الان بهترین لحظاته کی دوباره این زمان برمیگرده که من تتو رو با سارافون کوتاهت و موهای دوگوشیت و بی جو.راب ببینم که جلوتر من میدوی آزاد و رها و بی خیال نه خدایا الان بهترین لحظات زندگی منه کمکم کن  با گوشت و پوست و تک تک سلولهام درکش کنم.

خدای خوب و مهربونم ممنون بخاطر تمام لحظات شاد و خوشی که همش بخاطر توجه ذات پرمهر تو هست شکرت بخاطر همه روزهای خوب و بدی که بهمون گذشته ، میگذره و خواهد گذشت ، ممنون بخاطر بودن همه اطرافیانم ، دوستام و همه کسایی که به نوعی توی زندگی من هستند ، لحظات شاد براشون آرزو میکنم و ازت بهترینها رو برای دختر کوچولوی خودم میخوام توام با سلامتی ، آرامش و شادی.

شکرت خدای خوب و مهربونم.

 

 

 

 

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

عمه فروغ
19 اردیبهشت 94 11:13
سلام خوشحالم بخاطر روزهای خوبی که داشتید ان شاا. همیشه شاد و خوش باشید و همه رزوهای زندگیتون سبز و بهاری باشه
مامانی
پاسخ
سلام ممنون عزیزم که سر میزنی و مطالب قاطی منو میخونی ، گلی دوست عزیز و با معرفت من.
ĸoѕαr
19 اردیبهشت 94 14:11
___♥♥♥ __♥♥_♥♥ _♥♥___♥♥ _♥♥___♥♥_________♥♥♥♥ _♥♥___♥♥_______♥♥___♥♥♥♥ _♥♥__♥♥_______♥___♥♥___♥♥ __♥♥__♥______♥__♥♥__♥♥♥__♥♥ ___♥♥__♥____♥__♥♥_____♥♥__♥ ____♥♥_♥♥__♥♥_♥♥________♥♥ ____♥♥___♥♥__♥♥ ___♥___________♥ __♥_____________♥ _♥_____♥___♥____♥ _♥___///___@__\\__♥ _♥___\\\______///__♥ ___♥______W____♥ _____♥♥_____♥♥ _______♥♥♥♥♥ سلام وب شماعالیه من وقتی عکس کودک شمارو میبینم فکر میکنم اجی وبرادر خودمه راستی به وب منم بیایید واگه موافق بودیید تبادل لینک هم بکنیم مرسی
مامانی
پاسخ
سلام ممنون عزیزم که سر زدی باعث افتخاره
انیس
20 اردیبهشت 94 14:20
هیچ حرفی نیست جز اینکه از خدای مهربون می خوام همه این لحظات شاد رو موندگار کنه براتون و بهترین ها رو براتون و برای همه ماها رقم بزنه مراقب خودتون باشید
مامانی
پاسخ
ممنون عزیزم