آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

این جیگر منه

1391/6/27 13:22
نویسنده : مامانی
408 بازدید
اشتراک گذاری

نازگلم سلام میدونم که نتونستم مدتی برات پست بذارم راستش سرم شلوغ بود توی اداره و البته چند روزی هم نت قطع بود و راه نمیداد سه روز هم تعطیلی خورد تکش که دیگه نور علی نور شد و حتی دایی هم پستها رو میخونه گفتن که چرا اینهمه دیر آپ میکنی من شرمنده هستم عروسکم .

روز چهارشنبه 22/6/91 تو گلم بیست و دو ماهه شدی مبارررررررررررررررررررررکککککککککککککککککککککککک نازنین با تاخیر تازه اون روز هم تعطیل بود و ما با جون جون اینا و دایی و زندایی که شب قبلش از تهران اومده بودن و خاخه و پوآ و عممو رفتیم باغ استخر کلی آب بازی کردیم و کیفور شدیم و علی الخصوص عروسک من که عشق آب و میگفت بغلم کن و پاهامو بذار تو استخر ولی بغل بابایی نمیرفتی تو استخر انگار از اون حجم آب میترسیدی عصری که برگشتیم توپ خوابیدی البته بعد دوساعت طبق عادت تا نیمه شب مرتب بیدار میشدی که من زیاد جو گیر نشم و هول نکنم!!!!!!! بابایی هم رفت سر کار اونقدر تو آب بودی که دیگه ماهی شدی .

روز پنج شنبه به تلافی ساعت هفت بیدار شدی و هممون گیج میزدیم خودتم همینطور حال و حوصله که کلا کنسل بود بردمت خونه جون جون چون دایی فرموده بودن آرشیدا رو بیار منم از خدا خواسته تحویلت دادم رفتم دنبال چند تا از کارهام و بعدش هم رفتم خونه یواشکی کارهامو بکنم تا نفهمیدن غذا درست کردم با بابایی بوفه رو جابجا کردیم کلی گردگیری و بند و بساط کلی هم ظرف از تو بوفه درآوردم اضافه اومد!!!!!!!!!!!!! که مجبور شدم جابجاشون کنم و تا اینکه پوا زنگ زد خاله کی میای منم بدو اومدم دنبالت اصلا هم لو ندادم که مشغول کارهای خودم بودم!!! اومدم دیدم به به مشغول تناول بسی هستید ( بستنی ) اونم چه جوری تمام هیکل مبارک کاکایی بود طوری که رفتیم خونه مستقیم بردمت تو حمام که با کمال مهرورزی از سوی جنابعالی بهم گفتی بوئو بوئو ( برو برو ) و بابایی حمامت کرد انشاالله امیدوارم حمامت کرده باشه نه بلا نسبت گربه شور !!! بعد حمام ناهار خوردیم که تو بدلیل هله خورونی که کرده بودی هیچ نخوردی و بعد هم به زور 4:30 خوابیدی شب هم عروسی دعوت بودیم که با دنگ و فنگ لباس تنت کردم و بعد که خودم خواستم آماده بشم رفتی سراغ کشوهای میز توالت تمام لوازم آرایشم رو پخش زمین کردی و بعد هم سایه ابرو رو برداشته بودی و تا من حواسم نبود لطف کرده درش رو باز کرده بودی و چنان غلیظ مالیده بودی تو صورتت که من وحشت کردم دستهات کثیف وایییییی رنگ لباست روشن صدای فریادم به آسمون رفت و تو البته ترسیدی که من سریع خودمو جمع و جور کردم و تمیزت کردم و خدا رو شکر لباست کثیف نشد جون جون اومد دنبالمون چون بابایی کلاس گذاشت من شبکارم نمیام قربونت برم که تو تالار تا صدای آهنگ شادی پخش میشد حرکات موزون انجام میدادی و دست منم میگرفتی البته خوب من که بلند نشدم!!!!!!!!!! بعد هم رفتیم خونه جون جون کشف کردیم که چه کارهای مهمی هنوز برای عروسی دایی انجام ندادیم و لیستش رو نوشتیم و قرار شد بریم دنبالش تا رسیدیم خونه که البته با آوردن تشک و بالشی که اونجا داری اومدیم خونه و لالا فرمودین.

روز جمعه  دعوت بودیم خونه خاله جشن گرفته بود به مناسبت جهشی خوندن پوا از چهارم به پنجم و آوردن نمرات خوب پوستمو کندی تا لباس پوشیدی که البته باز هم خودمون رفتیم و به دلایل نامعلومی بابایی همراه ما نیومد و ما هم بی خیال شدیم و خودمون رفتیم حتما جای دیگه بیشتر بهش خوش میگذره منم با تو خوشم و خاخه ها و دایی و جون جون و.... خیلی خوش گذشت کلی حرفیدیم کلی بازی کردی کلی چشمات آلبالو گیلاس چید ولی نخوابیدی کلی با پویا سر یه توپ فینگیلی دعوا کردین  کلی منو زندایی طفلکی ظرف شستیم کلی کیک خوردیم و عکس گرفتیم و کلی هم پوا کادو گیرش اومد ساعت شش و نیم برگشتیم تازه میگی بریم خونه جون جون خوب معلومه همه با هم میرن مگه میشه تو نری خصوصا که پوا هم داره میاد نیم ساعتی موندیم راضیت کردم که بریم ایندفعه تو حیاط دمپاییهای بزرگ میکنی پات و شلق شلق راه میری یا تلق تلق نمیدونم درستش کدومه!!!!!!!!!! بعد هم تشریف بردین تو حوض و لباسهای تازه پوشیده تمیزت رو خیس کردی با دیدن سه چرخه ذهنم جرقه زد که بریم با اون خونه قبول فرمودین پوا اومد تو حیاط و از در بدجنسی گفت آرشیدا نرو بمون بازی کنیم پسرخاله!!!!! منم دعواش کردم و تا تو پیاده نشدی پریدم تو خیابون رفتیم خونه تا چشمت به تشک و بالشت افتاد چنان جیغ کشیدی دیگه طاقت بیداری رو نداشتی ای خدااااا شکرت خدا رو شکر شیر خوردی و لالا فرمودین و آرامش برگشت و من تازه خودمو شناختم راستی این روزها عین طوطی شدی و هر کلمه ای که بهت میگیم عینشو تکرار میکنی مامممممماااااااااانننننننننننننن بداخلاقت فددددااااااااااااااااااااااااتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت بشهههههههههههههههههههه انشاالله ! قربونت برم میبوسمت هزاررررررررررررررررررررررررررررر تااااااااااااااااااااااااااااااا گلمی خدا پشت و پناهت و حافظ و نگهدارت به خودش میسپارمت.

دوست جونیا میدونم کلی غلط غلوط دارم اما نمیتونم ویرایش کنم آخه یه بنده خدایی معطل منه ویندوز کامی پکیده رو عوض کنه از همه عذر میخوام بعد درستش میکنم قول میدم شرمنده.

راستی اگه کابلمو پیدا کردم عکس دسته گلهات رو میذارم باز هم بووووووووووووووسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

مامان مهرزاد جان
25 شهریور 91 13:08
سلام خاله جون 22 ماهگیت مبارک انشاله 220 سالگیت
´´´´´´´´´´´´´´¶´¶¶´¶¶
´´´´´´´ ´´¶¶¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´¶¶´´´ ´´´´´´´´´´´´´¶¶
´´´´´¶¶´´´´´´´´ ¶¶´´´´´´´´´´¶¶
´´´¶¶´´´´´´´´´´´ ´´´´´´´´´´´´´¶¶
´´¶¶´´´´´´´´´´´ ´´´´´´´´´´´´´´´¶¶
´´¶´´´´´´´´´´ ´´´´´´´´´´´´´´´´´¶´¶
´¶´´´´´´´´ ´´´´´´´´¶´´´´´´´´´´´´´¶
´¶´´´´´ ´´´´´´´´¶¶¶¶´´´´´´´´´´´´´ ´¶
´¶´ ´´´´´´´´´´´¶¶´¶´´´´´´´´´´ ´¶´´´¶
´¶´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶´´´´´´´ ¶¶¶¶´´ ´´¶
´¶´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´¶ ¶´ ´¶´´´´¶
´´¶´´´´´´´´¶¶¶¶¶´¶´´´´´ ¶¶¶¶¶¶´´´¶
´´¶¶´´´´´´´¶´´´´´¶´´ ´´¶¶¶¶¶¶´´´¶¶
´´´¶¶´´´´´´¶´´´´¶ ´´´´¶¶¶¶´´´´´¶
´´´´¶´´´´´´¶´´´¶ ´´´´´¶´´´´´´´¶
´´´´¶´´´´´´¶¶¶¶´ ´´´´´´´´¶´´¶¶
´´´´¶¶´´´´´´´´´´´ ´´´´¶¶¶´´¶
´´´´´¶¶¶´´´´´´´¶¶¶¶¶ ´´´´´´¶
´´´´´´´´¶¶¶´´´´´¶¶´´´´´ ´´¶¶
´´´´´´´´´´´´¶¶´´´´´¶¶¶¶¶¶ ´
´´´´´´´´´´¶¶´´´´´´¶¶´¶
´´´´´´ ´¶¶¶¶´´´´´´´´¶´¶¶
´´´´´´´´´¶´´¶ ¶´´´´´¶´´´¶
´´´´¶¶¶¶¶¶´¶´´´´´´´ ¶´´¶´
´´¶¶´´´¶¶¶¶´¶´´´´´´¶´´´¶¶ ¶¶¶¶¶
´´¶¶´´´´´´¶¶¶¶´´´´´¶´¶¶´´ ´´´¶¶
´´¶´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´ ´´´´´¶
´´´¶¶´´´´´´´´´¶´´´¶´´´´´ ´´´´´¶
´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶
وب مهرزاد جان رو آپ کردم خوشحال میشم ببینید و براش یادگاری بنویسید



ممنون خاله جون چشم اومدم پیشت
مامان تارا و باربد
26 شهریور 91 3:26
22 ماهگی مبارکه گلی شیطون بلا با اون دسته گلای قشنگت بووووووووووووووووس


ممنون خاله جون
مامان مهرزاد جان
26 شهریور 91 8:54
سلام دستور شکوبیس رو ایمیل کردم اگه دستتون رسید خبر بدید اگه نه ایمیلتون رو برام بذارید از یاهو براتون ایمیل کنم مرسی بای راستی قندعسلم ببوسید
کلکسیونی از ایده های نو وزیبا
26 شهریور 91 19:05
مبارکه 22 ماهگیت


ممنون گلم
مامان مهراد
26 شهریور 91 19:06
مبارککککککککککککککککککککککککککککککه


مرسی عزیزم
زهرا م
27 شهریور 91 10:34
سلام چه مامان مهربانی دقیقه به دقیقه این دختر خوشکل براش عزیزه 22 ماهگی ارشیدا جون مبارک باشه انشااله که سالهای سال با سلامتی عزت و دل خوش زندگی کنه خودت خوبی گلم بهم سر بزن


سلام عزیزم ممنون لطف داری چشم عزیزم اومدم