آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

شادي و شيريني زندگي من

1392/4/2 9:26
نویسنده : مامانی
348 بازدید
اشتراک گذاری

سلاممممممممممممممممممم عليكم!!!! خوبيد؟ سلامتيد؟ چه خبرها ، تو خوبي جيگمل خودم شكر پنيرم عرض كنيم كه آقا ما هفته قبل خواستيم آپ كنيم منظورم چهارشنبه است !! بعد يهو اين اينترنته زد و قطع شد يعني سراسري بود و ما هم ديگه نتونستيم بيايم حال و احوال بگيريم و نه حال و احوال بديم!!!!!!!!

عرض كنم اون چند شب قبل انتخابات خيابونها بشدت شلوغ بود و حتي نيمه شب هم كه ميخواستيم بريم خونه جون جون باز توي ترافيكش ميمونديم ، دو شب هم كه پشت سر هم رنگين كمان بوديم و حالشو بردي كه جمعه هم  غروب رفتيم واسه رأي دادن و تا من رأي بدم باز واسه خودت دوست پيدا كردي و بعد هم كه يه چرخي زديم بهانه رنگين كمان رو گرفتي گفتم نه بسته است از جلو درش گذشتيم ديدم نخير بازه تا من بيام از ماشينم پياده شم در ماشين رو باز كرده بودي و رفته بودي وسط خيابون يهو يه آقاي گفت واي بگيرش ماشين زدش برگشتم ديدم تا وسط خيابون رفتي و با ديدن ماشين خيلي عادي واسه خودت داشتي برمي گشتي يادم نيست كه چطور پريدم و بغلت كردم و البته كلي هم دعوات كردم و ديگه كلا حالم گرفته بود و اخمهام باز نميشد بعد هم رفتيم خونه جون جون.

شنبه هم طبق معمول كارهامون رو انجام داديم و خواستيم بريم خونه جون جون تصميم گرفتيم بريم بنزين بزنبيم كه ديدم همه خيابونها شلوغ و راه بسته و تازه متوجه شدم همه مشغول شادي كردن هستند و ماكلي هم تو ترافيك مونديم و شاد در شادي مردم و نهايتا هم رفتيم خونه جون جون.

تو اين روزها كلي شيطنت ميكني پاتو ميذاري رو دسته كشوي كابينتها و ازشون بالا ميري و دست ميزني به توتستر و من همش بايد حواسم باشه كار خطرناك نكني، بعد نود و بوقي ما يه لباس تو خونه اي واسه خودمون خريديم از شكل و رنگش خوشت اومده ميگي مامان چه لباست خوشگله قلب منم لباس خوشگل ميخوامتعجب ، يه شب قرار بود با هم بريم خونه خاله اعظم طبق معمول تو زودتر رفتي و من مشغول بودم حاضر غايبشون كردي و برگشتي و ديگه بنده هم نتونستم برم بعدا خاله اين مكالمه رو برام تعريف كرد:

خاله : وقتي خواسته برگرده خونه بهش گفتم نرو الان مامانت مياد

آرشيدا: نه مامان نبايد بياد من درو ميبندم

خاله: خوب منم درو باز ميكنم بياد تو

آرشيدا: در حال نجوا با خودش خوب منم گريه ميكنم ميگم اوهو اوهو من خسته ام بريم خونه بعد مامانم هم ميره بيرون من تندي در روش ميبندم!!!!!!!!تعجبمنتظر يعني بيه همچين دختري داريم ما ، ببين چطوري واسم نقشه ميكشه!!!

يه لباس جديد واست گرفتم ميگي واي مامان چه قشنگه مباركم باشه!!!!خندهماچ

شب كه ميشه ميگي مامان ميخوايم بريم خونه جون جون هباساتو بپوش بريم ، زود باش هباس بپوش.!!!

چند شبي هست كه موقع خواب ميگي مامان من صبح خوابم تو نرو اداره بمون پيشم!ناراحتدل شکسته  بميرم واسه دختري ميترسم فقط واسه تو اين كاره رو بذارم كنار!!!چشمک

شبها كه ميريم خونه جون جون ، مامان جون جون بهت ميگه بيا يه بوس بده ببينم مامانو بوس كن تو هم خيلي شيك مياي منو ميبوسي.نیشخندنیشخند بعد هم ميگي مامانمو بوس كردم.ماچ

بهت ميگم بگو بشقاب ميگي بشباق ميگم بش آرشيدا: بش من: قاب آرشيدا باق، بشقاب،  بشباق!!!خنده

يه عباق گردن كلفت تو ولايتمون داريم البته مجسمه است هان بعد هر از چند گاهي بيايد اين عباقه رو ببيني يه روز داشتيم ميرفتيم بيرون ميگي بريم عباقو ببينيم ، مامان ميخوردت!!!

من: واي منو نخوره اگه خورد چيكار كنيم

آرشيبدا خانوم با بي تفاوتي: معلوم نيست!!!!!

مانكنيسيون هم كه فعلا پيچونده شده و بلاتكليف مونده!!! نیشخند روز چهارشنبه عصر تا خواب بودي عين فر فره كارهامو انجام دادم و موقع بيدار شدنت تصميم گرفتيم بريمم ددر كه يهو چشمم به موجود سياه رنگ چندشي به نام جيرجيرك افتاد واييي يه كولهخ بازي در آوردم و تو طفلي هم حسابي ترسيدي بعد من پريدم حشره كش رو آوردم و تو رو ابز صحنه دور كردم تا تونستم سمپاشي كردم كلي گريه كردي بعد هم رفتيم ددر پياده هم بوديم و كلي از روي ايگوها پريدي و ذوق كردي بعد هم رفتيم دوري كوچولوئي بخوريم.خاله اعظم هم بعد شنيدن ماجرا كلي خنديد و گفت چرا جلو بچه اين ادا رو درآوردي خو يه كلمه منو صدا ميكردي ميكشتمش براتخجالت حالا از اون روز تو هر دفعه ميگي مامان سوكسيه الان ميخوردت!!!نیشخندمنتظرخجالت

پنج شنبه خاله انيس اينا شام مهمان ما بودند صبحش كلي كار داشتم و بيرون هم بايد مي رفتيم و خلاصه ناهار خورديم و كلي تلاش كردم تا خوابيدي و من تونستم كارهامو انجام بدم تقريبا همزمان با اومدن خاله بيدار شدي و اصلا سرحال نبودي و كلي كسل و بدخلق بودي شام خورديم  كه متوجه شدم بدنت كمي گرمه و عطسه و سرفه وايبييييي باز سرماخوردگي ولي من كه حسابي مواظبم اي خدا ، عمو زحمت كشيد برات استامينوفن گرفت و خاله هم بهت شربت داد من كه چنان خسته و كسل از سرماخوردگيت بودم كه حال بلند شدن نداشتم تصميم گرفتيم بريم دوري بخوريم و اونوقت كمي سرحالتر شدي و سه تاييتون هم تو ماشين خوابتون برد گرچند خونه دوباره بيدار شدي و انگار صبح شده ولي حالت بهتر بود خداروشكر و بعد هم لالا كرديم.

جمعه خدارو شكر خوب بودي ولي من همچنان داروهات رو دادم كلي با هم بازي كرديم ناهار درست كردم و بعد هم هي بهت گفتم بيا بخواب عصر ميخوايم بريم جشن رنگين كمان قرار بود واسه يه ماشين شارژي قرعه كشي بشه و به همين بهانه يه جشن گرفته بودند و همه بچه هايي كه رنگين كمان رفته بودند دعوت شده بودند خاله اعظم هم با ما اومد خيلي خوش گذشت تو و تارا هم با هر آهنگ چنان بپر بپر ميبكردين كه همه بيشتر به شما نگاه ميكردند قبل اومدنت خاله و بچه ها رفته بودي رو سن و بازي كردي وقتي اومدند سن خالي شده بود چون برنامه شروع شده بود با اين وجود دست تارا رو گرفتي و بردي كه اونم بازي كنه كه البته من مانعتون شدم يه بادكنك هم داشتي كه باهاش بازي كردين و يه پسري الز خودت بزرگتر گرفتش ازت كه بشدت دفاع كردي و نذاشتي ببردش وقتي اينها رو ازت مي بينم خوشحال ميشم و اين اميد در من شكل ميگيره كه بتوني در آينده هم از حقت در برابر تمام نامرديها و نماحقيها دفاع كني .

دخترك يكي يه دونه و عزيز دردونه من همه خوبيهاي دنيا رو براي قلب پاكت ميخوام و چقدر من           خو شبختم كه وقتابي ميخواي بخواي صورتمو با دستهاي كوچولوت ميگيري و آروم خوابت ميبره من چقدر خوشبختم خداياااااااااا شكرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (14)

مامان حنا
1 تیر 92 19:06
سلام خانومی
خوبی؟؟؟؟؟؟؟
دخمل گلت آرشیدا جون چطوره؟؟؟
عزززززززیزم خدا حفظش کنه ماشالله واسه خودش خانومی شده
از طرف من ببوسش خیلی دوستتون دارم


سلامعزيزم چه عجب قدم رنجه فرموديد مرسي تو هم حنا گلي رو ببوس منم دوستتون دارم.
مامی امیرین
1 تیر 92 20:20
ای وای خدا رو شکر که چیزیش نشده عزیزم..
خوشم میاد همش در حال ددر و دور زدنید
ایشالا که سرما خوردگی حالا حالاها از خونه و ما و شما رفته باشه.


مرسي گلم نصف عمرم رفت[غمگين] به لطف آرشيدا خانوم بله همش در اين حالت بسر ميبريم[چشمك] انشاالللللللللللللههههه
مامان تارا و باربد
2 تیر 92 8:37
دخمری خوشگل مواظب خودت باش حالا رنگین کمان که جای خودش گلم خیابون و ماشین شوخی نداره که بعدش هم هباس نو خوشگلت مبارک باشه هباس مامانی هم خیلی مبارکه اصلن خیلی هم خوش گذشت خونتون ما هر شب می خوایم شام بیایم اونجا به به بخوریم بعدش هم بوس برای خوشگله خودم که امیدوارم هیچ وقت هیچ چیز مایه آزار دل کوچولوش نشه




چشم خاله جون ، مرسي شما هر شب بياين ما كلي خوش ميگذره بهمون تازه شم من ديگه حالم خوب شده باز سه تايي آپارتمانو قورت ميديم!!!چون شما آرامش ما رو نميتونيد ببينيد والااااا !!!!مرسي خاله جونييييييييييييييييي


مامان آیلا
2 تیر 92 11:08
دختر خوب این چه کاری بود کردی بیچاره مادرت نصفه عمر شد امان از دست شیطونی های شما وروجکها . حالا برای مامان نقشه می کشی
ان شااله که هیچ وقت روی مریضی رو نبینی


بس كه حواسش پيش رنگين كمان بود انگار معبودش رو ديده!!! مي بيني تو رو خدا !! مرسي خاله جونيييييي
مامان تارا و باربد
2 تیر 92 11:24
به به اینا رو من ندیدم اولش که بسیار عالی دست گلت درد نکنه بوس برای خوشگل خانوم خودم


خواهش ميكنم عزيزم مرسي گلم.
مامان پارسا
2 تیر 92 13:40
ماماني خدا رو شكر كه مشكلي پيش نيومده


ممنون عزيزم
مامان سونیا
2 تیر 92 14:45
برخیز که حجت خدا می آید / رحمت زحریم کبریا می آید

از گلشن عسگری گذر کن که سحر / بوی گل نرگس از فضا می آید

ولادت امام زمان(ع) مبارک باد


ممنون گلم بر شما هم مبارك باد.
مامان سونیا
2 تیر 92 16:56
قربون این دخمل وروجک خوشگل بشم خاله این چه کاریه مامان باید بیاد از وسط خیابون بغلت کنه یک کوچولو هم به فکر قلب این مامانی باش خو نقشه که باش میکشی

سر لباس نو هم که اونوطوری حالش رو میگیری

ولی در عوضش موقع خواب همه رو جبران میکنی

هباس نوت مباکر باشه
لباس نو مامانی هم مبارک باشه

هروز تون به رنگین کمان و دوردور بگذره


ممنون عزيزم از اينهمه لطفت و محبتت.
مامان آیلا
4 تیر 92 10:35
آین جیگر رو ببین خیلی ناناس شدی


مرسي خاله جوووون
سارا مامان آرتین
4 تیر 92 13:10
خدارو شکر که بخیر گذشتهههههههههههههههه
چیکار کنیم از دست این وروجک های فسقلی شیطوووووووووووون
خوشکل من مامانیو نصف عمر کردی آخه ...
بووووووووووووس واسه خوشکلم ومامان گلش
دوست جونم به یه نظر سنجی دعوت شدی... بووووووس


مرسي عزيزم آره هر دفعه بايد يه شوكي بدن مامانهاشون نصف عمر بشن ، بوسسسسسس واسه آرتين عزيزم و مامان مهربونش.
سارا مامان آرتین
4 تیر 92 15:27
سلام دوست گلم آرتین هم توی مسابقه نی نی شیکمو شرکت کرده لطفا بهش رای بدید.. ممنون

کد 113 رو به شماره 20008080200 پیامک کنید



سلام عزيزم انجام شد.
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
6 تیر 92 17:24
سلام ... حالا اینترنت قطع شده بوده و نمیتونستی بیای...
ولی حالا که آمدی، با فونت ریز چرا؟!!! کوووور شدیم خوووو ...
هههه... بعد از نود و بوقی واسه خودت لباس گرفتی .... اگه بدونی چقدر خندیدم از این حرفت
خخخخخخخخخ ... اون مکالمه و نقشه ی آرشیداااا واسه بستن ِ در به روی مامانی ...منو کــُــشت
ههه، این آموزش ِ بشقاب گفتنتون کههه دیگه ........................
اووووووووووووووووووووووو....ماشالا به شجاعت ِ خاله اعظم. ای کاش ما هم یکی داشتیم میومد سوکس خونمون رو میکشت... من که از جیرجیرک اونم از نوع ِ سیاهش، اصصصصصصصلا نمیترسم.
شد یه بار پست بذاری و چیز ِ غمناک توش نگی؟!!! اون دفعه زنبور، ایندفعه هم که سرماخوردگی ...
هههههه ... چه دخمل ِ شجاعی داری پس ... ماشششششششششششششالا


سلام عزيزم واي شرمنده باور كن اين پست رو هولكي نوشتم حتي وقت ويرايش نداشتم و اصلا اين يه قلم يادم نبود ديدي چه دختري دارم من !!!! خدا اين خاله اعظمو از ما نگيره يه دونه اش رو هم به شما و..... بده!!!!!عزيزم ببخش ناراحت شدي.
هههههههه!!!! آرشيدا خانوم ديگه!!!
مردمطلقه روانی
10 تیر 92 11:43
مامانی آخه تو هرپست ،به کامنتای هرپست میرم و سرمیزنم ،وختی آدرس نذارین باید بگردم آدرستونو از تو کامنتای قبلی پیدا کنم یا اینکه تو لینکا بگردم که هردوتاش از آدرس مستقیم سختره خب


اكي چشم منبعد آدرس ميگذاريم!!! آخرش لپ كلام رو نگفتيد!!!!
دخترعمه ی آراد و آیسا(حنانه)
11 تیر 92 11:25
سلام دوست عزیزم .آیسا جون توی مسابقه نی نی شکمو نی نی وبلاگ شرکت کرده خواهش میکنم که کد 332 رو به 20008080200 اس ام اس کنید خیلی ممنونم .


سلام عزيزم من قبلا شركت كردم.