آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

بای بای اداره!

1390/9/8 23:31
نویسنده : مامانی
444 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسلی خوبی شکر پنیر جیگر مامان؟ شیطونیات خوبن؟ جیغات سرحالن؟ نقات توپن؟! امروز اگه خدا بخواد آخین روزی بود که تو رو با خودم بردم اداره از فردا انشاالله دوباره آویزون مامان جون جون هستیم بدون مرخصی!! امروز خوشبختانه خوش اخلاق تشریف داشتین و با وجود اینکه دیشب دیر خوابیده بودی و و در طول شب هم مدام بیدار میشدی طفلکم لثه هات خیلی اذیتت میکنن و من واست خیییییییییییییییییلی ناراحتم خدا کنه زودتر مرواریدهات در بیان انشاالله ، ساعت 7:15 بیدار شدی منم سریع لباس تنت کردم و رفتیم دنبال خاله مهناز( پرستارت) و بعد هم اداره دیگه کاملاً بهش عادت کردی و وقتی حتی از توی بغلم میبردت اولش کمی گریه میکنی ولی بعد آروم میشی و اگه من اداره نباشم و یه لحظه بخوای بری بغل خاله انیس تا خاله مهناز کارشو انجام بده دنبالش گریه میکنی ، آخ که تو این یه ماه چقدر جیغ کشیدی وااااااااااای بعضی وقتها یه آبرو ریزی راه مینداختی میز من هم که دیگه اسمش میز نیست بازار شامه دارم فکر میکنم چطور تو این مدت من کارهام رو هم انجام دادم ، تو اوائلش که تو بشدت سرما خوردی تب شدید و بعد حساسیت اذیتت کرد چقدر ناراحت شدم چقدر بد و سخت گذشت دلم واست کباب شد وقتی دکتر واست آمپول نوشت دیگه دکترو میشناسی و با دیدنش گریه میکنی نمیدونم مامان تو چرا همه رو انگار به شکل غول می بینی ! روزهای خوب  و آروم هم زیاد داشتیم و حالا وقتی فکرش رو میکنم که فردا توی اداره جات خالیه همچین کمی دلم میگیره انگار خوب تنبیه ام نکردی!خوب چیکار کنم بهت عادت کرده بودم که در طول روز ببینمت ، خونه که برگشتیم از اونجایی که من چند شبه خوب نمیخوابم و حسابی خسته بودم دلم میخواست ناهار نخورده چند ساعت راحت و بی خیال میخوابیدم ولی امکانش نیست چون رئیس خوابش نمیاد ، بغل میخواد، از اینور برو از اون ور برو بعد هم با توپ و بادکنک مشغول و تا یه لحظه غفلت کنم ازش یه چیزی از روی زمین توی دهنش الان وقتی بهت میگم دهنت رو باز  کن وقتی خوب مثلاً یه تیکه کاغذ رو میل فرمودی اونوقت میای روبروم و میگی آآآآآآآآ احتمالاً میخوای خیالم راحت بشه قورتش دادی!! کلماتی که بکار میبری مثل : مامان، بابا، اینه( وای با یه لهجه قشنگ اینو تلفظ میکنی دلم میخواد بخورمت)بده، به به ،دور، یه چیزی تو مایه های نازی!، وبعد هم کلی با خودت حرف میزنی و وسطاش میخندی و هی میگی زززززززززززززز، وقتی اینجوری حرف میزنی آدم دلش میخواد محکم بغلت کنه، گازت بگیره،و.... چند قدم هم راه میری ولی بعد سریع چهار دست و پا میشی پس کی راه میفتی مامان کی میدوی،عصری دیدم حالا که نمیخوای بخوابی حداقل کار مثبتی انجام بدم این بود که تماس گرفتم با مامان جون جون و ازش خواستم که تو رو نگهداره تا من برم آرایشگاه اونجا که رسیدیم از اونجایی که لا لا نفرموده بودید چسب دو قلو تشریف داشتین ولی بهرحال رفتی بغل جون جون و من یواشکی جیم زدم ، بعدش اودم دنبالت و تو همش بهانه گرفتی و انگار خدا رو شکر میخواستی بخوابی نمیدونم چرا وقتی من خوابم میاد تو میخوای بازی کنی میای موهامو میکشی اگه دراز کشیده باشم پتو رو از روم میندازی و کلی غر میزنی تا بلند شم بعد بغلت باید بکنم دور تا دور خونه متراژ بشه بعد خودت بازی میکنی فکر کنم میخوای مطمئن بشی من حتما خواب از سرم پریده بعد خودت میخوابی ! بابا تو دیگه کی هستی!!

خدا جونم بخاطر این فرشته آسمانی ازت ممنونیم همیشه آرشیدا رو و همه نی نیهای دیگه رو در پناه خودت حفظ کن آمییییییییییییییییییییییییییییین.

ببخش مامانی خیلی خوابم میاد نمیتونم واست خوشگلش کنم قول میدم جبران کنم!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

بابای مهرسا
18 آذر 90 6:49
افرین به این دختر خوب انشالله هر چه زودتر دندون های خوشکلشو ببینیم