آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

اي ماشاالله

1390/9/20 21:20
نویسنده : مامانی
441 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

سلام فرشته قشنگم سلام زندگي مامان ، سلام عشقم خوبي ؟ بالاخره بعد از مدتها اگه خدا بخواد دارم با آرامش واست مي نويسم وقتي واست مي نويسم غم و غصه هام فراموشم ميشه مشكلات پشت در ميمونن و من فقط به تو فكر ميكنم امروز كه پيش خانوم همسايه بودم گفت كه دخترها بابايين و وقتي بزرگ شدن به اونا ميچسبن و مامانه رو بي خيال ميشن راست ميگه آرشيدا واقعاً اينطوريه اونوقت دلم من ميشكنه آخه وضع ما فرق ميكنه حالا ياد حرف خاله انيس افتادم حق با اونه !!! حالا بعد مدتها اومدم واست بنويسم دارم كم كم تراژدي مينويسم بگذريم.

امروز جنابعالي بدليل اينكه شب قبل لطف فرمودين ساعت 9:30 خوابيدين اونم در حاليكه از صبح نخوابيده بودي درنتيجه تا 8:5 دقيقه خوابيدي و بنده مجبور شدم طبق معمول براي اينكه خواب سركار عليه بهم نخوره مرخصي بگيرم هرروز واسم اضطرابه كه تو چه موقع بيدار ميشي راستش بعضي وقتها روم نميشه مرخصي بگيرم ولي خوب خودمو ميزنم به بي خيالي و با كمال پرروئيي گوشي رو برميدارم و از رئيس محترم مرخصي ميگيرم فكر كنم باز هم مرخصي بدهكار بشم!! خلاصه تا شما آماده بشي چون اصولاً وقتي ميخوام لباس تنت كنم فرار ميكني تو بدو من بدنبالت و نميذاري لباسهاتو بكنم تنت كه به اين شكل بات هم بازي كنيم ولي مامان جان اون وقت صبح وقتي من ديرم شده وقت اين كارها نيست بردمت خونه جون جون بغل هيچكس نميري مگر جون جون خدا حفظ كنه جون جون رو نميدونم اگه يه روز صبح جون جون كاري براش پيش بياد بنده چكار بايد بكنم خلاصه بعد از دادن وسايلت بسرعت نور جيم شدم توبي اداره من و خاله انيس مشغول تبادل نظر هستيم !!! بعدش اومدم دنبالت ولي قيافت اخمو بود توي بغل جون جون لم داده بودي و سوپ ميل مي فرمودين ظاهراً تازه خوابيدي و چون جون جون اومده تو اتاق بيدار شدي من كه اومدم سوپ خو.ردن هم تعطيل شد مدتيه نه خوب ميخوابي نه خوب غذا ميخوري احصضابم خراب ميشه! القصه! اومديم خونه و جنابعالي پريدي بغل بابات و ناهار خورديم تو هم طبق معمول نشستي سر ميز و مشغول انجام وظيفه شدي تازه سرحال شدي خدا رحم كنه طرفاي سه خواستم بخوابونمت نذاشتي ساعت 4 نه خودم خوابم برد ديدم بغل باباييت هستي و مشغول امر و نهي كردن هستي اصلا همش تقصير اين باباييته وقتي خونه اس همه چي تعطيله حالا چيكار كنه ميخواي بيست و چهار ساعت سر كار باشه كه آرشيدا خانوم بخوابه؟! ديگه اونم خسته شده بود و اومد دادت به من و گفت من بايد برم فكر ككنم از دست تو فرار كرد چون حتي چييشو ريخت توي ليوان و با خودش برد ببين مامان چيكار ميكني من نميدونم اين خواب چه هيزم تري به تو فرخته كه ازش فراري هستي يعني اين قابليت رو داري كه بيست و چهار ساعت هي چشماتو بمالي اما از رو نري كه بخوابي، الانم دوباره بيدار شدي نميدونم لثه هات اذيتت ميكنن مشكل ديگه اي داري خيلي خسته ام و واقعاً دندون درآوردن بچه سخته خييييييييييييييييييلي. .

اينم دو تا بع بعي كه تو خييييييييييلي دوست داري!

 

 

خداجونم مواظب همه بچه ها باش همشونو به تو ميسپارم و كمك كن دندوناي اين جوجوي ماماني زودتر دربيان تا شايد هم خودش راحتتر بشه و هم مامان طفلكش!!!

 

مامان جون من اينهمه قلب ندارم كه به تو هديه كنم من فقط يه قلب دريايي دارم كه با همه وسعتش متعلق به توئه.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان مهراد
21 آذر 90 12:08
وای اگه داره دندون درمیاره که خیلی خیلی خیلی اذیت میشه انگشت سبابتو بشور واگه سرد باشه بهتره لثه هاشو بمال


آره خيلي اذيته باشه ممنون از راهنمائيتون.
رادین کوچولو
21 آذر 90 18:09
خاله جون ما بچه ها دختر و پسر مون فرقی نداره و هممون مامان و باباها رو به یه اندازه دوس داریم.
مامان اسراواسما
22 آذر 90 8:31
سلام جونم خسته نباشی!ایشالله قند عسلم دندوناش زود در میاد تا خونوادگی راحت بشین


سلام ممنون شما هم خسته نباشي انشاالله.