آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

شاپرک مامانی

1390/10/18 13:26
نویسنده : مامانی
565 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام به نفسم خوبی گل باقالی؟ روزها به سرعت میگذرن و با وجود گل دختری مثل تو من گذشت زمان رو سریعتر از گذشته حس میکنم چون چنان غرق وجود نازنینت هستم و باهات مشغولم که متوجه نمیشم روز و شب چطور دنبال هم میکنن و بسرعت دور میشن و تو بسرعت رشد میکنی و هر روز یه چیز جدید از خودت نشون میدی دیروز از اداره که برگشتم خواب بودی به محض شنیدن صدام بیدار شدی و اومدی طرفم بغلت کردم قربون چشات برم که به محض فیگور گریه اشکات سرازیر میشه باز که سوپت رو کامل نخوردی عاشق خوردن برنج هستی و مامان جون جون هم بهت میده و تو حتماً باید خودت بخوری دیگه اجازه نمیدی ما بهت غذا بدیم عوضش تو به ما غذا میدی و بهمون میگی آ یعنی دهنتو بازب کن من بهت غذا بدم!! داری ادای مامانو در میاری فسقلی! بعد خودت قاشقتو میزنی تو غذات و برعکسش میکنی که احیاناً اگه همش نریخت و چیزی توش موند میل کنی و بقیه اشو هم بدی به من بخورم! وقتی چیزی گم میشه ازت میپرسم آرشیدا مثلاً کنترل تلویزیونو گجا گذاشتی اول کمی دنبالش میگردی اگه پیداش کردی که هیچ میاریش اما اگه نددیدش میای دنبالم و میگی اه اینجاس ، قربونت برم با حرف زدنت، اگه با تلفن حرف بزنم یا حواسم به تلویزیون پرت بشه و کلاً چند لحظه از تو غافل بشم نگاهم میکنی و سریع میگی ام ( یعنی بهم شیر بده ) و وقتی بغلت میکنم که بهت شیر بدم میگی اهههههههه یعنی خوشحالی و کمی شیر میخوری و بقیه اش بازی اگه حواسم بهت بود که هیچ اگه نه این برنامه دوباره تکرار میشه، دیروز طرفای چهار ناهار خوردم کمی سالاد درست کرده بودم تو تا سالاد رو دیدی قاشق منو برداشتی و زدی تو کاسه و حالا کلم نخوری پس کی بخوری!!البته کمی میجویدیش بعد درش میاوردی میدادی دستم!! بعد از ناهار خواستم وسایل رو جمع کنم نذاشتی کمی باهات بازی کردم تا خودت مشغول اسباب بازیهات بشی تا من از پیشت بلند میشدم میرفتم تو آشپزخونه تو جلوتر من اونجا بودی و هر جا میرفتم میومدی دنبالم بعدش هم میگفتی بغلم کن دوباره بازی بعد تو آشپزخونه و.... دیدم فایده ای نداره منم باهات بازی کردم کارهاتو انجام دادم که بخوابی بابایی از سرکار برگشت و تو ذوق کردی که لازم نیست بخوابی منم شیفتمو تحویل بابایی دادم و پریدم تو آشپزخونه دیگه داشتی بهانه میگرفتی از صبح نخوابیدی چند ساعت مامان بیداری؟ 12 ساعت باریکلا دخملم! همه جا تاریک بابا لالا تا بالاخره شما هم لالا شب بخیر عسلک.

خدای مهربون موفغقیت و شادابی و خوشبختی دخترمو ازت میخوام همیشه هواشو داشته باش و روزگار رو بر وفق مرادش بچرخون. ممنون.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

مامان مهراد
19 دی 90 11:38
سلام کجایین خبری ازتون نیست
مامان تارا و باربد
19 دی 90 13:11
ای جانم دخمل بلا می بینم که دستتون تو یه کاسه است و چیزی از هم کم نمیارین شادی و سرخوشی شماها آرزوی همیشگیمونه می بوسمت گل نازم ضمنا به مامانیت بگو دوباره نظرخواهی رو درست کنه غیر فعال شده
مامان ایلین جون
19 دی 90 13:14
چه دختر شیطونی دارین خدابراتون نگه داره پس چرا عکس دخملتون نذاشتین تو وب من خیلی مشتاق بودم عکس دختر شیطونتونو ببینم با اجازتون لینکتون کردم
مامان اسراواسما
20 دی 90 8:19
س.لام بر مامان ودختر سرشار از انرژیمیگم این شیطونک خوب بلده ها باهاتون چیکار کنهازاون لپای خوشگلش یه بوس به جای من