آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

پانزده ماهگی و ولنتاین مبارک

1390/11/25 13:14
نویسنده : مامانی
388 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام به شکرپاره خودم که چند روزه مامانش اومده به دوستای گلش سر بزنه ولی خوب آپ نکرده من شرمنده ام! امروز سه شنبه که دارم اینو می نویسم برابر 14 فوریه هست و روز عشق و دوستی و به عبارتی ولنتاینه و همین جا این روز رو به همه تبریک میگم و البته پانزده ماهگی نفس خودم هم مبارک ماشاالله داری زود زود بزرگ میشی و خانم تر میشی.

عرض کنم خدمتت که روز یکشنبه رفتیم بهداشت آخه گل باقالی مامان پانزده ماهه شده و باید بریم چک آب در نتیجه من مرخصی ساعتی گرفتم و با هم رفتیم اونجا اولش با دیدن خانمهای روپوش سفید گریه کردی ولی بعد آروم شدی و قد و وزن و دور سرت رو گرفتیم و خدا رو شکر همه چی خوب بود نیشخندو منحنی رشد خوبی داشت و راضی بودن بعدش رسوندمت خونه جون جون و خودم هم اداره بعد از اداره اومدم دنبالت بابایی اون روز خونه نبود تو خوابیدی و من هم بعد از ناهار غش کردمخوابآخه مدتیه شبها بخاطر لثه هات اذیتی و من شب زنده دار، غروب هم بعد از اینکه شام خوردی رفتیم بیرون و خرید کردیم بعداً میگم واسه کی حسابی بازی کردی و باز از اینور به اونور رفتی و خونه که رسیدیم بحدی خسته بودی که خوابت برد.

 

 

 

روز دوشنبه هم از اداره که برگشتم اول با خاله انیس رفتیم فروشگاه پیش بابایی و عمو ایمان و قدری اونجا چرخ خوردیم و بعد هم من اومدم دنبالت خونه که رسیدیم  باز کلی غر زدی آخه خوابت میومد و حاضر نیستی خونه جون جون بخوابی نمیدونم چرا؟! در نتیجه خوابت برد و من و بابایی هم که تازه رسیده بود خونه ناهار خوردیم و مشغول اختلاط شدیم راستی چند روز قبل به پیشنهاد بابایی قرار بود بریم مسافرت که بدلایلی کنسل شد خدا رو شکر که زیاد دلمو صابون نزده بودم وگرنه خیییییییییلللللی ناراحن میشدم تا اینکه شما بیدار شدی بابایی باز میخواست بره فروشگاه که ممنوع الخروج شدنیشخند و با توجه به اینکه شبکار بود تا یه ربع به هفت نگهش داشتم چه معنی میده دیگه بفرمائید کلاً یا شرکت باشید یا فروشگاه وا چه بساطیه!!!!متفکر

بعدش ما هم دوباره رفتیم خرید آخه میدونی چیه دیشب یه مبلغی اومده بود به حسابم منم که میشناسی چقدر جنبه دارم پول تو حسابم باشه درنتیجه واسه اینکه کارتم زیاد سنگینی نکنه مقادیری ازش خرج شد و بعد برگشتیم خونه و بردمت حمامی سیر دلت آب بازی کردی هی شیر آب رو باز وبسته کردی بعدش هم شام و دوباره بازی و تا بخوای بخوابی شد ساعت یازده حالا کی حال داره اینهمه خرابکاری رو مرتب کنه بهرحال انجام شد و با وجود اینکه ساعت یک نیمه شب بود ولی از اونجایی که سر زدن به دوستام  اعتیاد آور شده و تا از حالشون باخبر نشم خوابم نمیبره رفتم سر زدم و به خودم گفتم فقط چند دقیقه و این چند دقیقه شد چهل و پنج دقیقه در نتیجه خودمو دعوا کردم و سریع مودم رو خاموش کردم و رفتم لالا شبت بخیر عشق من. 

 

خدایا امروز که روز عشق و دوستی هست کاری کن که دل همه آدمها پر از عشق و صفا بشه و محبت توی همه دلها خونه کنه و حس محبت نسبت به همدیگه رو تو وجودمون زندکن و زنده نگهدار آمین.                        

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

مامان یسنا گلی
25 بهمن 90 16:54
آرشیدا جونم انشاالله که زودتر دندون در بیاری و شبها راحت لالا کنی تا مامانی هم اذیت نشه.بوس واسه عزیز دلم آرشیدا جون


میییییییی ( به قول آرشیدا=مرسییییی )
رادین
25 بهمن 90 19:54
15 ماهگیت مبارک خانم خانما


مییییییی ( به قول آرشیدا = مرسییییی )!
مامان آرینا موفرفری
26 بهمن 90 0:23
سلام عزیزم.پانزده ماهگی آرشیدا جان مبارک و همچنین ولنتاین. انشااله همیشه در کنار خانواده شادو سلامت باشید.


مرسی خاله جون
mamane Ali
26 بهمن 90 13:00
سلام مامان خانوم.. 15 ماهگی گل دخملی مبارک .. همیشه عاشق باشی