آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

از این دخترها کی داره؟!

1390/12/9 13:03
نویسنده : مامانی
399 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسلک امروز چطوری؟ تک ستاره آسمون زندگیم امروز واسمون چه برنامه ای ردیف کردی؟ قربونت برم که هر روز واسمون یه برنامه جدید ترتیب میدی که سوپرایز بشیم و خدای نکرده حوصله مون سر نره و تکرای نباشه!!!!!

راستی دیروز که واست نوشتم چند تا مطلب یادم رفته بود : اون روز که داشتم مرغها رو پاک میکردم واسه ده دقیقه ازت خبری نبود و سر وصدایی ازت نمیومد یهو ترسیدم آخه هر وقت صدات در نمیاد حتماً داری دسته گل به آب میدی اومدم بدوم دنبالت بگردم که دیدم دم ورودی آشپزخونه پشت به من نشستی و با یه چیزی ور میری یواش اومدم بالای سرت و نگاهت کردم ای خدا عجبا زیپ ژاکتت رو از جا درآورده بودی و حالا داشتی تلاش میکردی که بذاری سرجاش!!!! خدایا ؟آخه تو چطوری اینکارو انجام دادی؟! تازگیها دیگه راحت از مبل بالا و پایین میری و اصلا دیگه نیازی به ما نداری و هیچ علاقه نداری منت ما رو بکشی تا بیایم ببریمت بالا و یا بیاریمت پایین چه چیزی بهتر از صندلی که بذاریش زیر پات از هر چی خواستی بالا بری البته بعضی وقتها تو بعد مسافت اشتباه میکنی مثلاً از مبل میخوای بری بالا صندلی رو یه متر اونورتر میذاری و بعد میری بالا  اونوقت میمونی که چطور بری روی مبل؟! اسباب بازیهای مورد علاقه ات قوری لاستیل، فلاسک آبت که عاشقشی ، جا کفشی که البته الان با طناب بستمش اما ای خدا پریروز نمیدونم چطور بازش کردی و دوباره کفشها رو درآوردی این دفعه چند تا گره دادم ببینم کی میتونه بازش کنه؟!!! برس من و بابایی، وسایل باقیمانده سر میز توالت البته همه چی رو جمع کردم بجز چند چیز که هر دفعه میاریشون بعد هر زمان که نیاز شدن از جاهای مختلف مثل زیر تخت ، زیر مبل، توی اسباب بازیهات پیداشون کنیم مثل اون قوطی ادویه که من از توی سبد اسباب بازیهات پیداشون کردم ، کنترلها کنترل تلویزیون بدبخت که از بس باطریهاش رو درآوردی و هی پرت و پلا شد دیگه داره نفس نفس میزنه، یخچال که واست حکم کمد رو داره میری توش میمونی و نمیدونی از کجا شروع کنی و چی رو در بیاری!! آخ آخ تلفن تلفن که از بس پرتش کردی هر دفعه خود بخود ری استارت میشه!!خلاصه به همه چی علاقه داری الا اسباب بازیهای خودت مگه من بیارمشون و البته کتابهات که هم میخونی و هم خفن پاره میکنی!و....


دیروز از اداره که برگشتم و اومدم دنبالت خواب بودی درنتیجه بنده برگشتم خونه و تا ناهار خوردیم و ظرفها رو شستم مامان جون جون تماس گرفت که بیدار شدی منم اومدم دنبالت اتفاقاً خیلی هم خسته بودم اونجا کمی کمک مامان جون جون کردیم و فرشها رو که میخواست بده قالیشویی جمع کردیم و بعد اومدیم خونه با ، بابایی رفتیم شیر خریدیم بابا که رفت بهت سوپ دادم و بعد آماده شدیم بریم بیرون هنوز لباس مناسبی برات گیر نیاوردم اونجا هم کلی بازی کردی کلی پیاده روی کردی و هر دفعه خواستی بری تو خیابون بغلت که میکردم دست و پاهاتو میکشیدی که لیز بخوری و بیای پایین برگشتیم خونه و بهت شیر دادم و خوابیدی خوشم میاد تا زمانی که یه لنگه پا تو آشپزخونه هستم که شما لالا تا پیش خودم میگم اینکارو که انجام دادم برم کمی بشینم ویژ سریع بیدار میشی کلاً بنده بیست و چهار ساعته تشریف دارم ولی با وجود همه اینها تو عشق منی ، قلب منی ، گل باقالی خودمی ومن دوسسسسسسسسسسسسسسسستتتتتتت دارم


و میبوسمت به اندازه تموم ستارههای آسمون، آی خوشم میاد به من بوس میدی بعد بابایی میگه یه بوس میدی بهش میگی نههههههههههههه شیطان جای این شکلکه داشت امروز خالی میشد هان!!!!!!!!!!!!!!!!!!

خدای مهربونم محافظ و مراقب این دختر عزیزم باش و راه پیشرفت و تعالیش رو همیشه باز کن تا همیشه بهترین باشه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامانی درسا
9 اسفند 90 13:29
من و شما داریم ...... عزیز دلم هز چی خواستی از وب درسایی بردار . برو قسمت دلنوشته های مادرانه . معمولا شعر میذارم . یه نگاهی بنداز . هر چی دوست داشتی بردار . دوست دارم قند عسل رو ببوس .



ممنون شما چه مامان مهربونی هستی ما هم دوستتون داریم
نایسل
11 اسفند 90 15:17
من که شمارو لینک کردم گلم به ام آرشیدا جون لینک کردم اره بچه هام خیی نازنننننن قابل نداره میخواین درست کنم با پیک بفرستم براتون فدات شمم گلتو بببووووسسسسسسسس
نایسل
13 اسفند 90 11:00
وای چقدر شیطونی میکنه این وروجکککککک تو این سنو این کارا ناقلا بلا شیطون و باهوش