آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

خونه تکونی، گرد وغبار و شانزده ماهگی نفس

1390/12/23 13:25
نویسنده : مامانی
443 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسلکم خوبی شیپل مامان؟ این چند روزه در گیر بودم باز دوباره این مهمون ناخوانده اومده بود شهرمون و هر چی ملت خونه تکونی کرده بود خراب کرد( به عبارتی گند زد ببخشید البته ) روز شنبه اتفاقاً هوا خیلی خوب بود و آفتاب مطبوعی هم دراومده بود منم که پوستم کنده شد واسه سبزی خورشیها موقعی که اومدم دنبالت خرد کن مامانی رو کش رفتم تا سریعتر خردشون کنم با سر راه هم تره و شنبلیله گرفتم که کاملشون کنم شما که خوابیدی سبزی شستم بعدش هم کلی ظرف شستم و تا نماز بخونم بیدار شدی منم شروع کردم به خرد کردن سبزی و در حین کارم بهت غذا هم دادم سبزیها که آماده پخت شدن گذاشتم سرگاز و رفتیم مغازه شاپرک لباس جدید آورده بود ولی سایزت نبودن بعد رفتیم سراغ مغازه مانتو فروشی که تازه کشفش کرده بودم با توجه به اینکه تو باهام بودی و تنها هم بودم سریع دو تا مانتو انتخاب کردم و بعدش هم پرو کردم پسندیدم و 180 هزار تومن پیاده شدم ،بعدش هم خونه شما لالا ، من، اوضاع آشفته خونه رو اصلاح کردم و وقتی تموم شد خودمم هم باورم نمیشد که چطوری همه جا مرتب شد انگار نه انگار که بهم ریخته بوده بعد نتیجه گرفتم که چه کدبانویی هستم من و چقدددددددددددددددرررررررررررر باید بعضیها قدرمو بدونن ، اینکه میدونن یا نه مقوله ایه که خودش مقاله ایه.(چی شددددددد !!!! مقاله ، مقوله )

روز یکشنبه هوا بس دلپذیر و خاک آلود بود ما از صبح میزان ذرات رو به فرمانداری اعلام کردیم اما طرفای ده مدارس و 11:30 ادارات تعطیل شد لطططططططططططططططف فرمودن! اهواز و شوش هم تعطیل شده بودن اما از صبح، البته کلاًاون روز روز حالگیری بود از این تعطیلی بی موقع بگیر تا مانتوهایی که گرفته بودم و بابایی آورد که هر دو رو عوض کنیم که البته فقط رنگ یکیشون رو عوض کردیم ولی بهرحال ضدحالو خورده بودم تا تماس با رئیس واسه مرخصی فردا سر اطلاعیه ها که چرا نگرفتی ، پول نبود به من چه! عوضضضضضششش شب رفتیم خونه جون جون تا شما اونجا بودی قدری خرید کردم مانتوها رو نشون مامان جون جون دادم خوشش اومد و وقتی مامانی بگه خوبه یعنی خوبه چون بزنم به تخته مامان خوش سلیقه ایه و خیالم راحت شد کلی با ذهنم حرف زدیم تااااااااززززززه بابایی هم تماس گرفت و گرم صحبت بودیم شما پیش جون جون بودی که داشت نماز میخوند و من گفتم از جات تکون نمیخوری یهو بابا صدام کرد .و گفت آرشیدا کجاست گفتمش مگه پیش شما نیست گفت نه داشتم نماز میخوندم بلند شده منم تندتند نمازمو خوندم بیامن دنبالش اینور و بگرد اونورو بگرد یه دفعه گفتم نکنه رفته باشه زیر زمین نگاه پایین کردم دیدم واسه خودت داری پله پلهم میری پایین به مدد نرده ها بابا دعوام کرد نمیدونم چرا همیشه تو هر قضیه ای متهم ردیف اول مامانها هستن یعنی باباهات هم انگار خودشون رو مسئول نمیدونن منظورم بابایی خودشه ولی تو که واسه خودت خوش بودی من هر چی فکر کردم اون سه چهارتا پله ای که نرده بغلش نبود چطور رفتی پایین نفهمیدم و فقط اینو میدونم که خدا بهت رحم کرده و هواتو داشته مامان جون جون هم ناراحت شد و هی میگفت تا حالا جرأت این کارها رو نداشته ، بابایی هم پشت خط بود نگران شد ، بعدش کمی بازی کردی کلی هم بغل مامان جون جون بودی و سفت همدیگه رو بغل کرده بودین و من فهمیدم که تو خیییییییییییییلللللییییی مامان جون جون رو دوست داری راستش مقادیری حسودیم شد خجالتخجالتخجالت بعدش اومدیم خونه و با وجود اینکه طرفای ساعت یازده بود آخرش با کلی شیطنت خوابیدی.

مببببببببببببببببباررررررررررررررررررررررررررککککککککککککککک مببببببببببببببببببببااااااااااااااااااااااررررررررررررررکککککککککک شانزده ماهگیت مبارک عزیزدلم نفسم عمرم زندگی امیدوارم تمامی لحضات عمرت با خوشی و سعادت سپری بشه و همیشه شاد باشی در لحظه لحظه زندگیت هپرگز غبار غم بر وجود نازنینت نشینته و امیدوارم زندگی آینده ات پر از عشق و محبت و صفا باشه همسرت عاشقانه دوستت داشته باشه و بخاطرت هر کاری بکنه و هرگز حتی برای لحظه ای خاطر عزیزت رو ناراحت نکنه. نازنینممممممممممممممم دوسسسسسسستتتتت دارم با تمام وجودم و تو تنها عشق منی و من به امید محبت توست که زنده ام و نفس میکشم پس تا هر زمان که تو اراده کنی منم زنده ام!!!!!

دیروز صبح هم گرد و خاک شدیدی بود در نتیجه خونه نشین شدیم بابایی هم بود منم از لج خودم تو خالک خونه تکونی کردم یعنی بقیه اتاقت رو تمیز کردم چه فرق میکنه بهرحال این خاکه که فعلا هی داره بی دعوت میاد بعدش هم ناهار درست کردم بعد ناهار خوابیدی منم همه جا رو مرتب کردم و منتظر بیدار شدنت باشم آخه امروز مثلا ساعت 3:30 نوبت آرایشگاه دارم و اتفاقا و برحسب تصادف خواببیییییییییدی تا ساعت 5:30 روزهای دیگه که کاری ندارم کمتر میخوابی اما دیروز.... کلا خیلی هماهنگی، اونجا هم که رفتم آرایشگرم گفت خیلی دیر اومدی بذارش یه روز دیگه گفتمش من امروز رو مرخصی گرفتم بیام کارمو انجام بدم هیچی بهم نگو خلاصه بنده خدا کارمو انجام داد اون رنگی رو که خواسته بودم هیییییی تقریباً درآورد بعدش اومدم دنبالت و بعد هم لالا. الان هم با اجازه ات دوباره خاک خفنی اومده بیا به دیدن کلاً ما آدمای خاکی هستیم چه کنیم دست خودمون نیست.!!

خدایا گل دخترمو رو به تو میسپارم که همیشه هواشو داشته باشی پناهش باشی تو همه مراحل زندگیش و خصوصا زندگی آینده اش خوشبختیش رو ازت میخوام خدایا و بجز دیدن سعادت و خوشبختی و موفقیتش دیگه در این دنیا آرزویی ندارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

مامان حنا
23 اسفند 90 16:31
سلام عزیزم
خوبی؟؟؟؟؟؟
دخمل نازت خوبه؟؟؟؟؟
16 ماهه شدن آرشیدا جونو بهتون تبریک میگم
امان از دست این هوا که همه چیو بهم ریخت اتفاقا ظهر ی به همسریم میگفتم بیچاره خوزستانیها چه گناهی کردن که باید این هوا رو استنشاق کنن الان چن ساله که اومدیم وضعیت اینجوریه
مواظب گل دخترت باشو از طرف من هم ببوسش

سلام عزیزم متأسفانه چند سالیه که ما درگیر ایبن قضیه هستیم ممنونم شما هم حناجونمو ببوس.

مامان تارا و باربد
23 اسفند 90 19:38
مباركه عسلي خانوم انگار ماماني يه خورده به خودش رسيده تو هم هواشو داشته باش نرو زيرزمين خاله اونجا چي كار داري
نایسل
23 اسفند 90 20:31
سلام میشه بیای این ادرس واسه دوستم
یه ارزوی خوب کنی
http://tavalod-mobarak.niniweblog.com/





اومدم گلم به روی چشم
مامان محمدرضا
24 اسفند 90 10:01
سلام . مرسی بابت تبریکتون .
ایشالله سال خوبی رو پیش رو داشته باشین


خواهش میکنم عزیزم سال نو شما هم مبارک
نایسل
25 اسفند 90 10:52
اصلا هیچ جایی برای مثبت بودن نداره من هر شب تا صبح به خودم میپیچم چرا چون وشوهرم ن میتونه بره مشد داروهامو بگیره
الان 4 5 روزه من دونبال دارو هستم


عزیزم نگرانت شدم خدا بد نده امیدوار م زود زود خوب بشی
نایسل
25 اسفند 90 10:53
دیگه نگا نمیکنم


آفرین دخملی!!!!!!!!!!!!!
بابای دوقلوها
25 اسفند 90 11:37
آرشیدا گلی ما چطورهههههه؟

بیاید با هم دعا کنیم که تو سال جدید از شر گرد و خاک راحت بشیم. من که میخوام سر خدا داد بزنم شاید جواب داد. ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا سایه این گرد و خاک رو از سر ما کوتاه بفرماااا( آمین)

سال خوبی داشته باشید

ممنون منم برای شما و خانواده محترمتون آرزوی سال خوبی دارم، آمییییییییییییییییننننننننن

مامان اسرا و اسما
25 اسفند 90 12:20
سلام گلم خسته نباشی!اینترنتم مشکل داره درست که شد زود زود میام خدمتتون.


منتظرتم عزیزم
مامان آرشیدا کوچولو
25 اسفند 90 15:12
مامانی اگه اجازه بدید یکی از عکس هایی که نی نی تون خندیده رو برام بفرستید یا آدرس بدید برمیدارم که بزنم وب آرشیدا


عزیزم چشم حتما برات میفرستم