دختر شیطون
ماشالا ایشالا دختر مامان ای شیطون! جونم برات بگه که دیروز از ساعت 7 صبح که بیدار شدی مشغول شیطنت بودی و نخوابیدی و حتی محض رضای خدا خمیازه هم نمیکشیدی فقط عصر دیگه ظاهرا بهت کمی فشار اومده بود سرتو میذاشتی روی فرش و معلوم بود دیگه خسته شدی ، من نمیدونم چه علاقه ای به این سیمهای برق و کلید و پریز داری یا به کمد لباس کلا به هر چیزی که مربوط به شما نمیشه ذوق میکنی و واسش شیر جه میری و من هی باید بهت بگم دست نزن ، نرو اونجا اما کو گوش شنوا دیروز تلاش من برای خوابوندنت بی نتیجه بود و طرفای ساعت 5 هم که خوابیدی بعد از کمتر از پنج دقیقه فریادت بلند شد و تا اومدم پیشت سریع سرتو بلند کردی که یعنی بغلم کن و بریم بیرون عجب دلم خوش بود یه ساعت طول کشید و کلی لا لایی برات خوندم تا خوابوندمت هیچی دیگه آوردمت توی هال و باهات بازی کردم حتی موقع غروب هم نمی خواستی بخوابی تا اینکه دایی گفت بیا ببریمش بیرون شاید توی ماشین بخوابه که البته نخوابیدی ولی اومدیم خونه دیگه شارژت داشت تموم میشد و بالاخره لا لا کردی، اونم ساعت 10 شب.
خوب امیدوارم همیشه همینجور پر انرژی و شاداب باشی فینگیلی مامانی