هجده ماهگیت مبارک عمرم
سلام ای فرشته مهربونی ، یگانه دختر عزیزم ، همه قلب و روح و عمر و جانم ، سلام به تو حضورت امید فردای من است ، سلام به تو که هر آنچه دارم از آن توست قلبم ، روحم و جانم و سلام به تو که عشق اول و آخرم هستی و معنای زندگیم عروسکم ، دخترکم ، به قلب پاکت سوگند که تا این لحظه عمر هیچ کس را به اندازه تو دوست نداشته ام و زندگیم با تو معنا گرفته و بی تو میمیرم ، سلام به تو سلام به دختر عزیزم نفسم هجده ماهگیت مبارک ، درست هجده ماه است که رنگ شادی به زندگیمان بخشیده ای ، درست هجده ماه است که نه فقط من که خانواده ای را اسیر قلب پاکت کرده ای و شده ای همه عشقمون تو که با رفتارت ، شیرین زبونیت ، لبخند سحر اتنگیزت همه رو اسیر کرده ای .
امیدم هر ماهی که سپری میشه و تو بزرگتر میشی من خرسند از دیدن پیشرفتهای تو ولی نگران از اینکه بتونم آنچنان که شایسته توست تو رو تربیت کنم و چه وظیفه سنگینی است خدایا ، نگران از اینکه مبادا نادانسته کوتاهی کنم و ... خدایا تو از زوایای قلب من آگاهی و بر تو پوشیده نیست یاریم کن خدا یاریم کن بهترینها را برای فرشته ام ترتیب دهم خدایا بهترینها را .
عشق من هجده ماهگیت مبارک مبارک مبارک مبارک مبارک مبارک
روز سه شنبه بعد از اداره اومدم دنبالت و رفتیم خونه البته اول کمی دورت دادم و رودخانه رو بهت نشون میدم چون آب رو خیلی دوست داری چون روحت مثل آب پاک و زلاله ، ولی وقتی خواستم برت گردونم داد و فریاد کردی و با کلی وعده و وعید راضی شدی که سوار ماشین بشی عصر کارهامو زودتر انجام دادم و رفتیم رنگین کمان و اونجا کلی بازی کردی عسلم دیگه به راحتی از پارک بادی بالا میری از اونجا تا خونه رو با هم پیاده برگشتیم چه لذتی داره دست دخترت رو بگیری و آهسته و قدم زنان بیای سر راه خرید کنی چه حالی داره ، چه لذتی خدایا شکرت بخاطر این حس مادری و من یک مادرم. چه کلمه مقدسی ، خوش بحالمون خوش بحال هممون که مادریم و امیدوارم اونایی که دارن مادر میشن نی نیشون سالم بیاد تو بغلشون و اونایی که ندارن خدا بهشون بده تا لذتشو بچشن آمین. خونه که رسیدیم گفتم دیگه خسته ای ولی تو شیطون بلا تا خوابت برد کلی جیغ و داد راه انداختی و بعد هم لالا فرمودین.
چهارشنبه: دیروز اومدم دنبالت و برگشتیم خونه البته نی نی ات رو هم آوردی و محکم بغلش کردی جون جون هم واست یه دسته کلید آماده کرده بود که دیگه به کلیدهای من گیر ندی آخه چند دفعه تا مرز ناپدید شدن رفته بودن خونه که رسیدیم کمی با هم بازی کردیم و طبق معمول تاااااااااااااااب تابببببببب عبابیییییییی تا اینکه رو تاب در حالیکه طبق قانون گل دختری جوجو تو بغل خودش و بع بعی تو بغل من و گاهی نی نی هم ، خوابت میبره و وقتی میخوام آهسته جابجات کنم اولش اعتراض میکنی ولی بعد خوابت میبره و مثل فرشته های آسمونی میخوابی ، عصر که بیدار شدی دلت خواست که فقط با تو بازی کنم همون موقع دختر همسایه پایینی اومد و گفت که مامانم میخواد بیاد پیشتون و منم گفتم بفرمائید بنده خدا تا اومد بشینه بابا اومد و اونم بلند شد و گفت یه روز دیگه میام ولی دخترش چند دقیقه ای موند و با شما بازی کرد ، دیشب شب خوبی برای من نبود و من با وجود همه تلاشم برای آرامش تو نمیدونم که راه درستی رو انتخاب کردم یا نه و دلم لرزید از طوفانهای ناگهانی زندگیم که مبادا قلب کوچیکت رو بلرزونه و روی روح و جانت رد پاش باقی بمونه و این همون چیزیه که من همه توانم رو بکار گرفتم که اتفاق نیفته ولی انگار همه چیز فقط به من بستگی نداره و تلاش من به تنهایی کافی نیست و دستهایی بالاتر هستند که اساس آرامش یه زندگی رو بهم میریزن دلم خیلی شکست خیلی ، نه بخاطر خودم بلکه به این دلیل که حس کردم اشتباه کردم و نگران روح پاک و زلالت شدم ، هرچند که دیشب رفتارم با خدا خوب نبود ولی اینجا ازت میخوام که نذاری حتی یه لحظه دل دخترم به ناراحتی و نگرانی بلرزه و خاطرش برای یه لحظه آزرده بشه و..... بقیه چیزهایی که نمینویسم ولی توی قلبم هست و تو ازشون آگاهی خدایا اگه من بنده خوبی برات نیستم ولی فرشته آسمونیم رو برای هزارمین بار و تا ابد به تو می سپارم که حسابی هواشو داشته باشی و نذاری لحظه ای غم و نگرانی به چهره اش بیاد خدایا التماست میکنم نذار به ....... موقع خواب همه چراغها رو خاموش کردم که لالاکنی ولی انگار تازه سمفونی تو آغاز میشه میلت میکشه که آواز بخونی و تمرین حرف زدن بگی و حروف مختلف و بهم بچسبونی و کلمات بامزه درست کنی و هربار که بوسیدمت دستهای قشنگت رو روی صورتم کشیدی و با نگاه مهربونت بهم چشم دختی و گفتی نا نا ( نازی نازی ) و بوسم کردی و تو چه مرهم خوبی هستی روی زخمهای دلم و چه شیرینه که دخترت توی صورتت لبخند بزنه و نازت کنه و ببوسدت خدایا شکرررررررررررررررررررررررررررررتتتتتتتتتت و منو بخاطر ناسپاسیهایم ببخش خودت از همه چی آگاهی .