عاشق شیطونیاتم
سلام به دختر خوشگل خودم خیلی طول کشید تا بتونم بیام واست بنویسم بخاطر ماه رمضون تایم کاریمون کم شده و یا سرمون شلوغ باید کارهامون رو انجام بدیم و یا اینکه بخوام به دوستام سربزنم دیگه وقت نمیشه خونه هم که یا با شما مشغولم و بعدش هم مشغول افطاری درست کردن و کارهای خونه ، امروز اومدم تا کمی از خصوصیاتت رو بنویسم کارهایی که انجام میدی وچیزهایی که دوست داری ، صبح که از خواب بیدار میشی اگه خوب خواب رفته باشی و من بیدارت نکرده باشم صدام میکنی و لبخند میزنی و بلافاصله میگی بع بعی یا نی نی ، در غیر اینصورت خوب گریه است تا بهت بگم که میخوایم بریم خونه جون جون که آروم بشی، موقع برگشتن از اداره بغلت میکنم و میبوسمت بعد اگه با مامان جون جون حرف بزنم سرت رو میاری جلو صورتم که یعنی منو ببین ، خونه هم که میرسیم اول باید برات سی دی بذارم بعد مشغول بازی با اسباب بازیهات میشی و بعد از بالا و پایین رفتن از روی دل و روده من که احیاناً دراز کشیدم و یکی دوساعتی تو تاریکی موندن بالاخره حالا یا خودت یا با غر من میخوابی ، البته این وقتیه که دیگه کلا خواب از سر من پریده و باید برم تو آشپزخونه ، این روزها بشدت تلاش میکنی لباسهات رو بپوشی ، شلوارت رو ، جورابت رو ، کفشهات رو که راحت میپوشی و اغلب موارد هم درست ، نی نی عروسکهات رو روی پاهات میخوابونی و میگی پیش پیش پیش و یا تو بغلت همینجور که راه میری جی جیت رو میخوابونی! عاشق اینی که کاسه حمومت رو از رو ظرفشویی برداری و به من بگی آب آب ، یعنی آب بذار توش بعد من برات یه ذره آب بذارم توش و تو ببری بریزیش رو میز جلو مبلی و با دستت عین برف پاک کن پهنش کنی تا میز خوب خوب لک بزنه !!!! عاشق اینی که یه ملافه یا پارچه ای پیدا کنی و بپیچونی دور خودت و مدتی باهاش مشغولی، یا اینکه یه تیکه بند پیدا کنی و هزار جور مدل بهش بدی و حتی تا نیم ساعت باهاش بازی میکنی با همون یه تیکه بند!! وقتی سفره رو میخوام بندازم میای کمک سفره رو میبری قاشق و چنگال و هر چیزی که بشه ببری الهی مامان فدات بشه البته اگه بابایی زیادی بخواد ازت کار بکشه که تو هم مقاومت میکنی و میگی نههههه مگر اینکه بگه بیا کمک بابایی کن که اونوقت رضایت میدی، وقتی دیگه عصبانیم میکنی و من تناژ صدام بالا میره و دعوات میکنم تو فقط لبخند میزنی مامان فدات بشه و خدا یه صبری به من بده که بتونم آروم باشم و فریادم بالا نره چون تو با همون لحن ملایم و آروم هم متوجه میشی و نیازی به تناژ بالا نیست ولی دست خودم نیست بعدش هم خیلی ناراحت میشم ولی آخرش خودمم!!! بعد از چند دقیقه میای تو بغلم میخندی خودت رو میچسبونی بهم میگی ناسی ناسی(نازی نازی) و بوسم میکنی که یعنی آشتی مامان به قربونت بره عزیز دلم خوردنیهایی که دوست داری ، زیتون ، سبزی خوردن ، سیب زمینی سرخ شده، خیار، موز، برنج ، ماکارونی، کتلت،نون
الان دیگه عین یه طوطی هرچی رو که ما میگیم تکرار میکنی روزی هزار بار میپرسی ، پو پو یا پوآ که یعنی کجاست ، بعد خاخه یا خاعه(خاله)، عم عم ( عمو)دااااااییییی خیلی غلیظ تلفضش میکنی دایی هم عشق میکنه!! و اخیراً از بس بابا بهت گفته عمی (عمه) آوا(آهو) anah (انار) بریم ،ایش ایش (شیر ) اسم خودت رو هم که میگی آدا البته یه دفعه هم کامل گفتی آشیدا مامان فدات بشه، وقتی چیزی رو پیدا نمیکنی میگی نیست، یا اگه چیزی بیفته میگی افتاد، همه اینا رو با یه لحن خیلی شیرین میگی ای کاش میتونستم شیرینی گفتارت رو یه جوری نشون بدم،خیلی کلمات زیادی رو میگی ولی تو حافظه آلزایمری من نمیمونه و هر دفعه هم میگم یادداشت کنم و بیام برات بنویسم باز یادم میره!!!!!!!!! به پتو میگی داپتو!! بعضی کلمات رو هم میگی و هی تکرار میکنی که من بفهمم ولی هر چی به مخیله فشار میارم متوجه نمیشم و نمیدونم منظورت چیه عشقت اینه که در بوفه رو باز کنی و جا شمعیها رو بیاری بندازیشون بیرون خدا رحم کرده جنسشون جوری نیست که زود بشکنن وگرنه تا حالا هزار دفعه باید مینداختمشون دور ، در هیچ کشویی به روت بسته نمیمونه و من دیگه نمیدونم وسایلم رو از دستت کجا قایم کنم قبلا به خاله انیس پیشنهاد داده بودم دسته های کشو رو دربیاره که بچه ها نتونن پیاده اش کنن! حالا خاله به من میگه اینکارو بکن ولی راستش دلم نمیخواد خیلی محدودت کنم بذار هرکاری دوست داری بکنی! یه روز هم رفتی رژ گونه ام رو از تو کشو آوردی و شروع کردی به مالیدن به صورتت نمیدونستم چی بگم حالا لباس هم تنت کرده بودم که بریم بیرون تنها کاری که کردم ازت عکس گرفتم تا بعد بذارم تو وبلاگت! نمیدونم چقدر از کارها و حرفهات رو ننوشتم تو پستتای بعدیت اگه یادم موند انشاالله حتما واست می نویسم ولی اینو میدونم که عاشقت هستم و خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی دوستت دارم و خوشبختی و عاقبت بخیریت رو روزی هزار بار از خدای مهربونم میخوام.
میبوسمت گلم دارم پست رو تموم میکنم ولی دلم میگه خیلی چیزها رو ننوشتی که وقتی ارسالش کردی طبق معمول اونوقت یادت میاد ولی بعدا دوباره برات مینویسم عشقم. وقتی از روی مبل بالا میری و میشینی رو دسته بالاییش و عین سرسره میای پایین تو رو خدا مواظب باش خیلی خطرناکه من قبض روح میشم خصوصا که این میز جلو مبلی هم جلوته هرچند روش پتو میندازم ولی باز خیالم راحت نیست یا وقتی ازش بالا میری باز من میترسم چون شیشه است دیگه اعتباری نداره. آهان راستی عاااااشق بپر بپر هستی اونقدر تمرین کردی که الان راحت بپر بپر میکنی میری روی مبل یا تخت و بالا و پایین میپری. دیدی واست نوشتم هنوز پست ارسال نشده خییییلی هم آلزایمری نیستم هاااان!!!
خداجونم خیلی مواظب این دختر کوچولوی مهربون و پاک و حساس من باش قلبش پاک پاک پاک همیشه همینجوری نگهش دار واسش از همه بدیها و بلایا و بیماریها دورش بدار. آمیییییییییییییییییییییییییینننننننننننن
دوستت دارم عزیزم خیلی 10000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000
بار.
پی نوشت: راستی چند روز پیش میخواستم موهات رو کوتاه کنم بردمت آرایشگاه هنوز دست به موهات نزده گریه رو شروع کردی هرکاری کردیم دیدیم نمیشه گفت خودت تو خونه یه جوری کوتاهش کن تو خونه هم اومدم کوتاه کنم باز گریه میکردی یه ذره اش رو گرفتم بابایی از خواب بیدار شده میگه این چه وضعیه موهاش رو عین بز کوتاه کردی!!!!منم گفتم اگه خدت میتونی بهتر کوتاه کنی بیا کوتاه کن به این نتیجه رسیدم ببرمت حمام خلاصه رفتیم تو حمام و موهات رو شستم و جیغ و دادت که تموم شد و مشغول آب بازی شدی یواشکی ازشون میگرفتم و تا برمیگشتی قیچی رو قایم میکردم تا بالاخره تموم شد ، روز پنج شنبه واسه خوشگلاسیون رفته بودم آرایشگاه آرایشگرم میگه چه خوب موهاش رو کوتاه کردی، من خودم هم همین نظر رو داشت خوبه اوقات بیکاریم برم تو آرایشگاه کار کنم کمک خرجی باشه واسم تو این اوضاع گرونی واقعا باید چندین شغله شد!!! واییییی وقتی میبرمت حمام تا وهات رو بشورم فریادت بلنده تا حالا دو تا از همسایه ها ذبا شنیدن صدات دویدن که بیان ببینن چی شده بعد متوجه شدن دارم حمامت میکنم یکیشون خودش بهم گفت یکیشون هم رفته به آرایشگاه مشترکمون گفته اونم به من گفت نمیدونم چی بگم البته این آرایشگرما چون روبروی خونمون هست از همه چی خبر داره حتما میدونید که آرایشگاه محلی است برای پخش یک خبر و تبادل اطلاعات در هر زمینه ای اینم از اون راسته است ای خدا شکرررررررررررررررررررررررتتتتتت.
از همه دوستام بخاطر پراکنده نویسی این پست عذرخواهی میکنم ولی خوب تنوعه دیگه نههههه