این روزها
سلام عسل بانو حال و احوالت چطوره؟ این روزها یعنی از وقتی ماه رمضون شروع شده تقریبا زندگی یکنواختی رو میگذرونیم و اگه شیطنتهای تو نباشه و دسته گلهایی که به آب میدی همه شون کپیه هم میشن!!! تهران که بودیم یه جفت کفش برات گرفته بودم که چراغ داشت و خیلی خوشگله و راه که میری چراغهاش روشن میشه دیگه هر وقت میخواستم ببرمت خونه جون جون خودت میرفتی میاوردیشون میگفتی اینا رو میخوام خوب منم پات میکردم و میرفتیم چند روزپیش که اومدم دنبالت تا بریم خونه دیدم وایییی گل کفشه کنده شده و نگینهایی هم که روش بودن هم مفقودن از اونجایی که زیاد اهل خرابکاری نیستی نمیتونستم باور کنم که اینا کار خودته هر چی هم گشتم گل کفشت پیدا نشد منم تقصیر رو انداختم گردن کبوترها و گفتم حتما اونا اومدن نگینها و گل کفش رو کندن آخه مگه کلاغن!!!!!!! به مامان جون جون هم گفتم که اگه گل کفشت رو پیدا کرد بهم بده پیدا شد و دیروز هم نگینهای کفشت رو از تو هال پیدا کردم عجیبه تو که از این اخلاقها نداشتی آفرین به تو!!!! روز شنبه تصمیم گرفتم ببرمت حمام نمیدونستم چه جوری راضیت کنم که بیای داخل در حمام رو که باز کردم یه اعتراض کوچولو کردی بعد که دیدی نه قضیه جدیه چشمات پر اشک شد منم گفتم تا گریه ات در نیومده یه فکری بکنم یه سطل عروسکی داری اونو بردم تو حمام گذاشتم زیر شیر کاسه محبوبت رو هم آوردم و به هوای اونا خودت اومدی داخل نی نیت هم بردیم شامپو زدیمش خودت شامپو زدیش بعد کم کم موهات رو خیس کردم و شامپو مالیدم بهش تازه داشتی شروع میکردی به اعتراض من سریع موهات رو شستم ولی آخرش هم گریه ات به آسمون رفت و من که تند تند کارمو انجام داده بودم و تموم شده بود تو هنوز چند ثانیه بعدش هنوز داد میزدی بهت میگفتم الان واسه چی داری گریه میکنی؟! تا اینکه آروم شدی و شروع کردی به بازی کردن موقع لیف کشیدن هیچ مشکلی ندارم ولی این سر شدن انرژیمو میگیره یه ساعت آب بازی کردی تا راضیت کردم از تو حمام بیای بیرون عشق آبی دیگه چه می شود کرد! بعدش هم خوابیدی.
هر وقت میخوام نماز بخونم مقنعه من چادر تو هست وقتی دارم نیت میکنم تو هم عین من دستات رو میگیری بغل گوشت و چیزی رو هم زمزمه میکنی زیر لب و بعد میری سجده و بعد هم مهرو از جلو من برمیداری ولی وقتی بخوام برم سجده میاری بهم میدی باید برات دست تکون بدم و بهت لبخند بزنم قربونت برم.
بابایی که از سرکار میاد اجازه تعویض لباس نداره تا اول باهات بازی کنه بعد اگه حواست به چیزی پرت شد بره لباس عوض کنه و به زور دوش بگیره چند روز پیش رفتی نشستی رو شکمش و اصرار که باید بذاری رو صورتت با ماژیک خط بکشم و خلاصه هردوتون داد و فریادتون به هوا که بابایی نمیذاشت و تو هم جیغ و داد که باید بذاری رو صورتت خط بکشم .
دیروز وقتی اومدم دنبالت که بریم خونه اونجا قدری بازی کردی خواستی بریم که پویا اومد و بازهم شروع کردید به بازی و یه سر و صدایی راه انداختین بیا و ببین دیدم دیگه زیادی دارین شلوغ میکنین اذن خروج دادم و به پویا هم گفتم تو هم بیا بریم اومدیم بریم جون جون اومد خوب مگه میشه بدون بازی کردن با جون جون و دنبالش رفتن و راهنمایی کردن که لباست رو کجا آویزون کن حالا کدوم لباست رو بپوش حالا دنبال من بدو بدو کن بریم خونه عمررررراااااااًًً !!! تا اینکه پویا رو رسوندیم و خودمون هم رفتیم خونه اونجا هم که باید نی نی ببینی و بازی کنی و رو مبل بپر بپر ، با دایی تماس گرفتم و صحبت کردیم و تو هم خودت رو رسوندی و تلفن رو از من گرفتی بعد از خداحافظی ، خواستم پوشکت رو عوض کنم همینجور که گوشی تلفن دستت بود بردمت تو دستشویی نمیدونم چرا فراموش کردم گوشی دستت یهو گوشی از دستت افتاد و خودش یه طرف باطریهاش یه طرف و درب پشت گوشی هم خیلی شیک رفت تو چ.ا.ه دستشویی وای خیلی عصبانی شدم آمپرم رفت بالا و داد و فریادم بلند شد حالا جالبه که من دارم باهات دعوا میکنم اولش چیزی نگفتی ولی بعدش تو هم به زبون خودت باهام دعوا میکردی و دستت رو بالا و پایین میکردی وقتی دیدیب نه قضیه انگار خیلی جدیه اشکت یه کوچولو دراومد که باعث شد من دیگه کوتاه بیام!!! حالا گوشی ما مجروح شده و بجای درب کاغذ چسب شده داره فکر کنم ج.ا.ن.ب.ا.ز 40% شده باشه!!! عصر هم تازه از خواب بیدار شده بودی و داشتیم نی نی کوچولو میدیدیم که زنگ درو زدن مادربزرگ با عمه اومده بودن دیدنت برات یه تاپ هم گرفته بودن اولش طبق معمول تحویل نگرفتی ولی بعد کم کم رابطه ات با عمه خوب شد و مشغول بازی شدی باهاش و دیگه اصلا کاری به من نداشتی عمه برای افطار موند پیشمون منم مشغول کارهام تو آشپزخونه کلی بازی کردی و رو مبل بپر بپر کردی ، بعدش هم شام و چای خوردی و عمه رو رسوندیم و بعد کلی بازی کردن خوابیدی و بعدش هم من خوابیدم.
عسلی با تمام کارهایی که میکنی و با تام وجود دوستت دارم و از خدا واست سلامتی و عاقبت به خیری و خوشبختی آرزو میکنم از صمیم قلب.
خدایا هوای دخترکم رو داشته باش و خاطر عزیزش رو هیچ وقت ناراحت نکن و همیشه براش تو هر مرحله ای از زندگی بهترینها رو بخواه. مراقبش باش خداجون.
راستی خاله انیس هم اسباب کشی کردن اومدن همسایه ما شدن امیدوارم این باعث بشه شما وروجکها بیشتر همدیگه رو ببینید.