یه پست نیمه
سلام به گل دختری حال و احوالت خوبه؟ این چند وقته حسابی مشغول بودیم و عصرها تقریبا هر روز بیرون بودیم برای انجام کارهامون ، میدونی که روز دوشنبه 8 آبان جشن عروسی دایی هست و ما مشغول تدارکات و از اونجایی که خودشون اینجا نیستن قسمتی از کارهاشون رو ما باید انجام بدیم که البته تایید نهایی با خودشونه شما هم که بشدت مشغول انجام وظیفه هستی و هر کاری ازت بر بیاد برای اعمال خرابکارانه کوتاهی نمیکنی از باز کردن در کابینتها گرفته و درآوردن ظرفها بگیررررر تااااا ریختن ادویه و چیزهای دیگه که تازه در میاری و میگی مامان مرسی یعنی ازم بگیرش و بگو مرسی! چند روزی هم هست
مامان عذرخواهی میکنم الان تماسی داشتم که ذهنمو پراکنده کرد و دیگه نمیتونم بنویسم و من هنوز در عجبم از کسانی که براحتی میتوانند از بچه هاشون بگذرند خدایا چرا نمیتونم اینو بفهمم و درک کنم خدایا من اگه یه روز دخترکم رو نبینم میمیرم و تو اداره هم همش حرفش هست و ذهنم درگیرش و چگونه است که دیگران میتونن بگذرند از همچین فرشته هایی منو بخاطر این پست نیمه ببخش بر میگردم و شیرین کاریهات رو مینویسم.