نازگلک شیرین من
سلام عشقم شیرینکم داری کم کم خودت رو نشون میدی و شیرین زبونیهات باعث میشه وقتی کنارم نیستی و عکست رو نگاه میکنم یا فیلمت رو می بینم دلم بخواد قورتت بدم درستهههههههههههه تو این چند روزه چیزهایی ازت دیدم که به معنای واقعی جمله بچه ها آیینه تمام نمای والدینشون هستند رو به نمایش گذاشتی ، روز دوشنبه بعد از اداره و اینکه رفتیم خونه موقع ناهار بهت میگم بیا غذا بخور اومدی رو صندلی کنارم نشستی و از اونجایی که عشق ته دیگ هستی و با میل میخوری واست ته دیگ میذارم قدریش رو میخوری و باقیش رو برمیداری میری کنار عروسک موفرفریت و بهش میگی نی نی بخور بخور و ته دیگ رو نزدیک دهنش میگیری و واسه اینکه تشویقش کنی بخوره میگی هوهو چی چی ، من وقتی میخوام تشویقت کنم به خوردن لقمه ات رو که میخوری دستامونو میبریم بالا و میگیم هوهو چی چی تو هم دقیقا همین کارو کردی ، بعد نگاش میکنی میگی خوابه نچ نچ نچ و با تاسف سرت رو تکون میدی بعد میری رو مبل و در حالیکه داری بالا میری میگی تارذا بیا غذا بخور بیا بخور خوبه و ظاهرا تارا حرفت رو گوش کرده و غذا خورده بهش میگی آفرین تارا رو درست تارا تلفظ میکنی ولی هنوز به من میگی نیزاد ، خلاصه شب یه سر رفتیم بیرون دست طبل زنی از کنارمون رد شد با تعجب نگاه میکنی و میگی میزنه و طبل رو هم یه جوری میگی همون موقع یادمه بعد یادم میره دوست داری ببینی ،تازگیها اگه کسی کاری بکنه که باب میلت نباشه و مثلا مامان جون جون دعوات کنه بهش میگی برو تو حیاط!!!!!!!!!!!!!!!!! وقتی باباجون جون میگه آرشیدا شیطونی نکن میخوام روزنامه بخونم از همون موقع هرجا بخواد بشینه تو سریع خودت رو میرسونی و نمیذاریش بشینه و میگی نشین نشین رو مبل دیگه هم خودت رو پرت میکنی و میگی نشین نخون، چراغو روشن میکنه تو خاموش میکنی واااااا نکن مامان اههههه ، دیشب بردمت جایی که یه نمایشگاه بود از کربلا و واقعه اش رسیدیم به محلی که شترها رو نگهداری میکردن میگی مامان این چیه؟ میگم شتره میگی شتر شتر با دقت نگاهشون میکنی چند لحظه بعد یه بچه کوچولو کنارت میاد بهش میگی نی نی گوزنه !!!!!!!!! مامان شتره آهان شتر ولی بعد گوزنههههه ! صداتت میکنم میگم آرشیدا میگی چیهههه !! میگم مامان چیه نه بگو بله میگی بههههله بعد دوباره صدات میکنم میگی چیهههه و دوباره من تکرار میکنم میگی چشم، آرشیدا ، چیههههه!!! دیشب یه اتفاق بد افتاد رفتیم تو مغازه ای برات لباس بخرم تو هم مشغول درآوردن جورابها از روی رگالشون شدی که دستت راحت میرسید بعد چند دقیقه یهو فریادت بلند شد و گریه کردی و دستت رو چشمت بود یا خدا ، خم شده بودی که جوراب ورداری دقیقا گوشه چشمت به لبه نوک تیز میله خورده بود خدا خیلی خیلی بهت رحم کرده بود و صد البته به منننننن ،گوشه چشمت زخم شده بود خیلی ناراحت شدم کلی گریه کردی بنده خدا صاحب مغازه هم ناراحت شد و کلی نازت رو کشید و بهت بیسکویت داد و کمی آروم شدی ولی دیگه بداخلاق شدی منم سریع حساب کردم و رفتیم خونه برات صدقه دادم خدا خیلی رحم کرد حتی دلم نمیخواد فکر کنم که اگه کمی پایین تر.... خدایا شکرت بخاطر اینکه هوای دختر کوچولومو داری شکرت.دیروز برات شعر میخوندم و دسیت مکیزدم تمام تلاشم اینه که محیطز برات شاد باشه و ذوق کنی من دست میزدم می بینم تو سینه میزنی میگم مامان دست بزنم فایده نداره البته آخرش موفق شدم و اتز ایبن آموزش ناراحت دلم نمیخواد اینو ازت ببینم درسته تو ایام خاصی هستیم ولی دلم نمیخواد که تو خیلی زود وارد این مسائل بشی نمیدونم چرا ؟!! دلم میخواد حداقل تا زمانی که کودکی، کودکی کنی و قاطی این مسائل نباشی شاد باشی و بخندی مطمئنم نه خدا ناراحت خواهد شد و نه امام حسین که بشدت بهش معتقدم و ایمان دارم شاید حس غلطی باشه ولی میخوام کودکی کنی و شاد باشی جامعه ما خودش بقدر کافی حس افسردگی را بعدا القا خواهد کرد.
خدای مهربونم خیلی هوای دخترکم رو داشته باش و از بلاها و بدیها محفوظ بدار مرسی خداجون.