يلدا مبارك
محفل آریائی تان طلائی ٬ دلهایتان دریائی
شادیهایتان یلدائی ٬ پیشاپیش مبارک باد این شب اهورائی . . .
سلام به عزيز دل خودم خوب و خوشي عسلي؟ پيشاپيش شب يلدا رو به تو كه عزيزتريني براي من و همه دوستان نازنين وبلاگي خودم تبريك ميگم الهي كه دلهاتون شاد شاد و خنده هاتون برقرار باشه و شب خوشي رو پيش رو داشته باشيد.
راستي ميگم گفتم كه بردمت بينايي سنجي نگفتم ! گفتم كه مدتيه پوشك گيرونت شروع شده نگفتم چرا نگفتم!!! الان ميگم عرض كنم خدمتت كه روز شنبه 9/25 بردمت بينايي سنجي البته اين پروسه از يكماه پيش شروع شد تا اونوروز كه به سرانجام رسيد و از خواب عصر محرومت كردم كه بريم يه ساعتي هم معطل شديم و بالاخره رفتيم تو اونم واسه شايد يه دقيقه با دوربين مخصوصي از چشمات عكس گرفت و بعد هم گفت كه خدا رو شكر هيچ مشكلي نداري رو يه كارت سلامت بهمون داد كه انشاالله يه سال ديگه هم ببرمت ، بعدش هم تلپ شديم خونه خاله انيسه جون و حيف كه تارا گلي خواب بود و نديديمشس ولي باربد بيدار بود و تو هزار دفعه سراغ تارا رو گرفتي من نميدونم چرا به تارا ميگي باربد !!!!!!! عجيبه هان !!! بعد هم كه خودت خوابت ميومد و خوابيدي و منم اون شب از رفتن به خونه جون جون معاف شدم!! و اما پوشك گيرون اين پروژه رو من از من هيجده ماهگي شروع كردم يه چند روزي هم شدت داشت چون مرخصي بودم همچين كه مرخصيه تموم شد همه چي كنسل شد القصه از حدود يكماه پيش همه چي از بعد تولدت شروع شده عصرها كه خونه ايم پوشكت نميكنم و تو هم خيلي خوب همكاري ميكني و هم جيش و هم پي پيت رو ميگي فقط بعضي مواقع نميگي مثلا مشغول قايم موشك بازي باشيم و نخواي لو بري و يا غرق بازي باشي اونوقت خوب لطفت رو شامل حال موكت و قالي ميكني ولي 95 درصد قضيه به موقع ميگي ولي هنوز خيالم راحت نيست كه خونه جون جون پوشكت نكنم البته اعتراض هم ميكني و حق هم داري ولي خوب يه كوچوكوئه ( به قول خودت ) ديگه زمان لازم هست پريشب وقتي خواستيم بريم خونه جون جون ديگه پوشكت كردم و خواستم لباس بپوشم اومدي ميگي مامان پوشك عوض ميگم نه مامان جون الان پوشكت كردم دوباره گفتي مامان پوشك عوض منم تكرار كردم مي بينم ميگي مامان بيا بشويمت پوشكت كنم !!!!!!!!!!! ديگه همينم مونده بود!! وقتي يه وسيله رو ميخواي بياري ميگي بيارشم !! دلم خوشه شب ميبرمت خونه جون جون كه صبح راحت بخوابي مامان جون جون هم به زندگيش برسه نگو يه ربع بعد اينكه من ميرم بيداري البته همون موقع هم كه ميخوام جيم بزنم بيدار ميشي ميخوابونمت جيم كه شدم دوباره بيداري ديروز عصر يكي از همسايه هامون اومد پيشمون با پسر فينيگيلش كه يه سال از شما كوچيكتره تو خواب بودي هنوز با سر و صداي ما بيدار شدي اولا كه تا يه ساعت اخمهات از هم باز نميشد بعدش هم كه تا علي ميخواست بره با اسباب بازيهات بازي كنه دادت به آسمون ميرفت بعدترش هم تا من بغلش ميكردم يه جوري نگاهم ميكردي و سريع ميگفتي بهل منم دو تا تون رو بغل ميكردم بعدش ما رفتيم پيش اعظم و ماميش اولش همينجوري خواستم چند دقيقه اي بمونم بعد حرف زدنمون گل كرد شد يه پيش شب يلدا از هر دري حرف زديم از خونه و زندگي و جن و روح و بعد هم شام هم خورديم و خداروشكر تو هم خوردي بعد هم چايي خلاصه حالشو برديم خوش گذشت بعدش هم من تند تند وسايلت رو جمع كردم رفتيم خونه جون جون اونجا هم كلي بازي كردي و بدو بدو تا اينكه ساعت يك و ربع بعد كلي پيچ و تاب خوردن تو رختخوابت خوابيدي عشق من .
بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس براي گلكم.
عزيز مني تو نازنيني خدايا خدا جونم دعاهاي ديشبم كه يادت نرفته حواست رو خوب خوب به نازگلكم بده مبادا لحظه اي تو دلش غصه بشينته قلبش رو مملو از شادي و شعف كن و هميشه پيروز و موفقش كن و سلامتييييييييييييييييي خداجون سلامتيش رو ازت ميخوام هميشه. مرسي خداجونم بوسسسسسسسسسس براي تو .دوستت دارم خدا جون.
دوستت دارم عزيز نازنينم دختر گل خودم.