آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

چند روز پركار

1391/10/10 13:52
نویسنده : مامانی
394 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسلي خوفي ماماني قربونت اين چند روزه نميدونم چطور گذشت و به خودم اومدم ديدم يه هفته است هيچي واست ننوشتم حالا هي فكر ميكنم ببينم از دوشنبه گذشته چه كارهايي انجام داديم عرض كنم مامان جون جون اينا يه كار ساختمو نيه اجباري واسشون پيش اومد كه ما هم سه شنبه عصر رفتيم كمكش و همه زندگي رو جمع كرديم و حالا من دارم كمد جابجا ميكنم تو هم اومدي ميگي مامان بهل بهل محل نذاشتم جيغغغغغغغغغغ بهللللللللللللللللل قرار بود از روز پنج شنبه خونه رو تخليه كنن و بيان پيش ما يا خاله چند روزي هم هست خاله انيس نيومده بود اداره طفلي سرما خورده شديد و بچه ها هم مريض شدن ،اداره هم مشغول بودم مرتب روز پنج شنبه رو مرخصي گرفتم چون هم بي نهايت احساس كوفتگي و خستگي ميكردم و هم اينكه پيش مامان جون جون نميتونستي باشي و هم اينكه اصلا فكرشو نكن كه با خودم بيارمت اداره همون پارسال كه يه ماهي مامان جون جون نبود و من بردمت اداره و دمار از روزگارم دراومد كافيه واسم!!!! پنج شنبه صبح صبحانه نداده راه افتاديم بريم واسه كارهاي پاسپوتمون اول رفتيم پليس +10 نزديك خونمون به افسره ميگم اومدم مداركمو تحويل بدم ميگه خانوم نوبت گرفتي ميگم نه آقا ميگه بيا برات نوبت بزنم ده روز ديگه بيا!! ميگم بهش آقا من كارمندم نميتونم هر دفعه مرخصي بگيرم و هر دفعه دخترمو بلا خودم بليارم مدارك منو تحويل بگيريد ميگه نههههههههه خانوم نميشه بايد نوبتن بزني و اومد واتسم توضيحج بده اين مدرك بايد باشه اينجوري گفتم همه رو ميدونم همشم دارم بعدهم با عصبانيت اومدم بيرون البته بي نصيب نموند از مرحمت بنده!!! رفتم يه جاي ديگه رفتيم تو خلوتتتتت ميگم مداركمو اومدم تحويل بدم ميگه خانوممممم الان ساعت يازده آخر وقته!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! من بايد اينا رو ثبت كامپيوتر كنم نميتونم ميگم آقا من امروز رو مرخصي گرفتم نميستونم دخترمو دوباره بيارم كمي موند ميگه خوب بايد اين مدرك باشه اون باشه تندي همه مدارك رو درآوردم ميگه نه كپيشوئن هم بايد باشه تندي بهش نشون دادم ميگه فلاان مدرك هم بايد باشه نشونش دادم خلاصه هر چي گفت از تو پاكت هي درآوردم نشونش دادم نميدونست چي بگه زنگ زده مافوقش ميگه يه خانومي اومده قضيه اينجوريه مافوقش ميگه فلان و فلان و فلان مدركو داره اينم ميگه داره معلوم نيست چي شد اومده ميگه ميدوني چيه خانوم بايد بري اداتره گذرنامه اينات رو واست تأييد كنه!!!!!!!!!!!!!!!!! بعد ديگه دير ميشه شنبه بيا ديگه دير ميشه خانوم آخر وقت ميشه خانوم!!!!!! هزار بار اينو گفت محلش نذاشتم ر فتم اداره گذرنامه مدارك رو نشون ميدم ميگه اينجا نوشته اينجوري جمله واضح فارسي رو براش ترجمه كردم!!!!!!!!!!!!! كمي مونده ميگه خانوم اصلش رو بده واست تأييد كنم ميگم اصلش باهان نيست بعد هم اون اصلا براي شما نيست كه بخواي تاييدش كني اينو تاييد كن ميگه نه خوب اگه اينجور بود پس من واسه چي بگم اصلش رو بيار دقيقا اينو گفت اگه خودش فهميد چيب گفت منم فهميدم عصباني شدم و غر غر كنان و بي خداحافظي اومدم بيرون و زمين و زمان رو هم لعنت فرستادم!!!!!!!!!! بعد هم گفتم قربون خودم و ادارهمون بريد كه ارباب رجوع تا جايي كه ممكنه كارش انجام ميشه و بعد ميره تو اين فاصله هم دختري هم باهام هي از اين پله رفته بالا هي اومده پايين خدا نبخشدتون طفلكي ديگه حال نداشت تو ماشين كه نشستيم سعي كردم بي خيال بشم و يه آهنگ مشتي شاد گذاشتم بلندددددددددددددد بعد هم با دختري هورااااااا كشيديم و بعد هم قدري خريد كرديم و رفتيم خونه ولي واقعا خسته شده بود اون روز عصر تولد پويا هم بود واسش كادو خريديم خونه كه رسيديم گل از گلت شكفت و انگار آزاد شدي شروع كردي به ورجه وورجه كردن و بيا بدو بدو كنيم و بعد هم حمامت كردم و كلي آب بازي كرديم تو هم منو حمام كردي شامپو زدي به موهام و شستيش!!! بعدش هم از بس خسته دبودي خوابت برد منم عين بچه مثبتها دست به سينه نشستم تا بيدار شي مامان جون جون و جون جون و خالهع هم پيش وبيا اينا بودن هفت مرتبه تماس گرفته بودن كه كي مياين ديبگه هفت و نيم بيدارت كردم و قدري بداخلاقي فرمودي با جون جون حرف زدي كه بذاري لباس تنت كنم خلاصه با كلي وعده و عيد لباس پوشيديم و رفتايم خوب معلومه ديگه ساعت 8:30 رسيديم به ته تولد عمو عمه هاش هم بودن در نتيجه به ما چيزي نرسيده ضد حال خورديم ولي خوب كيك هم خورديم بعد هم با پويا و شما رفتيم بيرون كلي موسيقي شاد با صداي بلند گوش داديم داد زديم دست زديم جنابعالي هم حركات موزون انجام دادي تازگيها هروقت آهنگ شادي ميزارم سريع ميگي بلنددددددددد هر چي بلندش ميكنم بازهم ميگي مامان بلنددددددددددد قدري هم خريد داشتم انجام داديم و برگشتيم شام هم اونجا خورديم و بعد رفتيم خونه فردا قراره همه ناهار خونه ماباشن ومنو خاله سر اينكه پيش منا بالشن داشت دعوامون ميشد!!!!آخه تا سه روز نميتونن برن خونشون!!!!!!!!!!

جمعه صبح زود بيدار شدم كه غذامو درست كنم تا خوابيدي به جان خودم پيش خودم رو تخت خوابيده بودي پامو از تخت گذاشتم پايين بيدار شدي !!!!!!!!!! خدايااااااااا از بس اينو شنيدي تو هم تا چيزي بشه ميگي مامان خدايااااااااااااااااااا !!!!!!!!! بهت شير دادم دوباره خوابيدي يواش رفتم تو آشپزخونه هنوز پياز پاك نكرده دوباره بيدار شدي گریهدوباره بغلت كردم و خوابوندمت اينبار كمي بيشتر موندم پيشت تا خوابيدي تند تند كارهامو انجام دادم خدا رو شكر بعدش بيدار شدي جارو كردم البته چه فايده جمع و جور كردم بيشتر چه فايده!!! ساعت يازده هم مامان جون جون و پويا اومدن و من راحت به كارهام رسيدم و تو هم باهاشون مشغول شدي و بازيييييييي البته كلي جيغ و داد دو نفري مجتمع رو گذاشتين تو دهنتون بالاخره مهمونها اومدن و ناهار خورديم پلو ميگو درست كرده بودم با خورشت بادمجان و ساير مخلفات !!! جون جون خوابيد بقيه هم نشستيم به حرف زدن دسر هم پاناكوتا درست كردم خيلي خوب شده بود عشق كردم همچين كه خورديمش يادم اومد عكس نگرفتم ازش!!!!!!!!! خاله اينا رفتن ولي جون جون و مامان جون جون موندن كمي هم خوابيدين بعدش هم كه تمام عسوكه هات ، عكسهات ، توپهات       تكتاب هات(كتابهات ) رو نشونشون دادي بعد ما يه اشتباهي كرديم اومدين ازت انتقاد كنيم كه بله اين خط خطيهاي رو در و ديوار كار آرشيدا خانومه نميدونم چي شد اينطور برداشت كردي كه انگار كار خوبيه با افتخار دست جون جون و مامان جون جون رو گرفتي بردي نشونشون ميدي تو پذيرايي تو اتاق بعد هم بادي به غبغب انداختي و ميگي خودم كششششيدم تا رومون اونور بود سريع مدادرنگيهات رو برداشتي و كنار همون خطهاي قبلي دوباره خط خطي كردي بعد هم با افتخار نشونمون دادي!!!!!!!! جون جون خواست جلوت رو بگيره گفتم نه بابا ولش كن اين ديوار ديگه ديوار بشو نيست!!!!!!!!!! شب دوباره رفتيم خونه خاله و بعد هم خونه و لالا.البته كشتيم تا خوابيدي.

ديبروز هم كه بسلامتي و ميمنت آخرش مجبور شدم بيارمت با خودم اداره صبح يه عالمه صدات كردم مگه بيدار ميشدي خواببببببببببببببببببب حالا ديروزش تكون ميخوردم بيدار بودي هان !!خلاصه بغلت كردم و بيدار شدي كلي گريه كردي كه چرا بيدارم كردي با كلي قربون صدقه لباس تنت كردم اينو نميخوام و اونو نميخوام تا آماده شديم رفتيم سركار اولش همچين يه جا نشستي بعد كم كم شروع كردي اينور برو اونور برو منم بدو دنبالت تعدادي نامه واسه فاكس داشتم اومدي پيشم از صندلي رفتي بالا و تا من بجنبم دفتر انديكاتور شد دفتر نقاشيييييي شكر خدا صاحبش نبود ميشه زد زيرش!!! يه نامه هم داشتم چنان خط خطيش كردي روم نميشه بيارمش بيرون كه روش كار كنم!!! هركي هم هر چي ميگفت تو تكرار ميكردي همكارها هم كيف ميكردن ميخنديدن يه همكاري هم از بچه هاي پاسگاه اومد اداره و با هم صحبت كرديم و يه سري اطلاعات خواست بهش دادم و بعد  بي توجه به تو خداحافظي كرد و رفت تو بدو رفتي دنبالش بهش ميگي عمو باي باييييييي !! اول محل نذاشت تو دوباره تكرار كرديييييييي  كه برگشته دوباره تو اتاق به من ميگه خانوم فلاني معذرت ميخوام من اصلا حواسم به دخترتون نبود و باهات دست داد و خداحافظي كرد منم تو دلم گفتم بار آخرت باشه !!!!!!! يه ساعتي هم مرخصي گرفتم و رفتيم خونه ، شب هم زودتر رفتيم كمك مامان جون جون واسه تميز كاري و جابجا كردن وسايل تا يك شب از كمر درد و پا درد خوابم نميبرد. طفلي مامان جون جون تازه يه كليش رو هم خودش تنهايي انجام داده بود منم كه امروز خيلي شيك تو رو آويزونش كردم و بدو اداره .

خدايا سلامتي و طول عمر مامان و بابا رو ازت ميخوام خدايا سلامتي بهشون بده و سايه شون سالهاي سال بالا سرمون باشه هواشونو داشته باش.

مامان و باباي عزيزم خيلييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي دوستتون دارم.

و تو رو هم دختر گلم يكي يه دونه من عشقققققققققققققققق اول و آخرم بوسسسسسسسسسسسسسسسسسس براي تو نازگلم.خداجون هواي دختري رو هم داشته باش.

بهت ميگم تو جيگر مني ميگي ماماتم وقتي اينو به مامان جون جون ميگي كلي ذوق ميكنه ميگه چه مامان خوبي دارم من ، وقتي ميخواي بگي اين مال منه ميگي عسوكه آرشيداسه !!! بهت ميگه تو جيگري ميگي جيگرم عسلم !!! وا خودشيفته!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامان تارا و باربد
11 دی 91 0:04
به خدا این بار سومه کامنت میزارم چقدرررررررررررر کار خسته نباشید تولد پویا خیلی مبارکه همیشه به مهمونی و مهمونداری تبریک ویژه منو به خاطر تحویل مدارک و اتمام پروژه مربوطه پذیرا باشید


ممنون خاله جون بابت تبريكت ولي پروژه همچنان ادامه داره!!
من تنها كفشدوزكي هستم كه خدا را ديد
11 دی 91 10:26
عزيزم وبلاگ قشنگي داري من عاشق دخترم هميشه دوست داشتم يه دختر خوشكل داشته باشم خدا دخترتو تا هميشه سالم برات نگه داره الهي آمين ممنونم از دلداريت


ممنون گلم امیدوارم خدا یه دختر خیلی خوشگل و سالم بهتون هدیه بده
بابای دوقلوها
11 دی 91 12:08
سلام

مگه شما هم روز پرکار دارید
اونم چند روووز

گلیمون هم که خدا رو شکر سالمه



azin
12 دی 91 21:16
ماش... به این شیطون بلا
از طرف من ببوسش


ممنون عزيزم
مامان آیلا
13 دی 91 10:58
خسته نباشید . خدا قوت واقعا سخت بچه به اداره بردن دمار از روزگار آدم در میاره


ممنون عزيزم آي گفتييييييييي!!