آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

تبريكككككككك!!

1391/10/20 12:14
نویسنده : مامانی
347 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به جوجه طهايي خودم خوبي ناناز من؟ امروز اومدم پيش پيش بهت تبريك بگم تبريك چي اگه گفتي هان يادت رفته ولي من كه يادمه ! بيست و شش ماهگيت مبارك روز جمعه بيست و شش ماهه خواهي شد و از اونجايي كه به اينترنت دسترسي ندارم الان بهت ميگم عزيزم مباركككككككككككككككككك عسل من نازنين بسلامتي داري تند تند ماهها رو پشت سر هم ميذاري و هر روز علاوه بر بزرگتر شدن زيبا تر و شيرين تر و خواستني تر ميشي و من بسختي خودمو كنترل ميكنم كه وقتي داري برام يه ماجرا رو به زبون خودت تعريف ميكني محكم گازت نگيرم دلم كمي خنك بشه!!! چند شب پيش كه خواب بودي به اين فكر كردم كه تو مدت كوتاهي پيش مني نهايتش بيست سال بعدش درگير درس ميشي و شايد و بعد هم زندگي خودت تازه از اين بيست سال ، دو سالش هم گذشته واي خيلي كوتاهه با اين روزهايي هم كه مثل برق و باد ميرن چشم بذارم رو هم تو يه خانوم برازنده شدي و من يه مامان پير بعد يهو دلم تنگ شد و بعدش هم نشستم به گريه كردن!!! تا حالا اينجوري به قضيه فكر كرده بوديد؟!! ولي مامان جان تو هر جا كه باشي من فقط آرزوي خوشبختيت رو دارم آرزو ميكنم كه به بالاترين مدارج برسي در همه زمينه ها آرزو ميكنم هميشه قلبت دنياي آرامش باشه و شادي آرزو دارم برات سلامتي كه بزرگترين نعمته دخترك دوست داشتني و كوچولوي من.

هروقت ميام خونه بزارم جريانات روز رو تعريف ميكني چي شد چي نشد منتهاش نميدونم چرا وقتي حرفت تموم ميشه آخرش ميرسي به اينكه مامان جون جون برو حياط!!!! همش هم بخاطر اينه كه بابا جون جون وقتي اينو ميگي از طرز گفتنت ذوق ميكنه بهت ميخنده تو هم تشويق ميشي ، چند روز پيش هم اومدي به مامان ميگي مامان جون جون حميده برو حياط!!! ترسيدي اشتباه بشه؟!! ميري كنار ديوار ميموني بعد يهو من ميرسم دستت رو پشت سرت قايم ميكني بهت ميگم چي شده مامان؟ ديوار رو نشونم ميدي و ميگي خودم كشيدم به به ديوار شده رنگين كمان اينم كاره من كردم رفتم واست مداد رنگي خريدم خوب معلومه ديگه تو هم حال ميدي به ديوارها!! ميگي مامان دستشويي دارم ميام با عجله طرفت و ميگم بدو بريم تو حمام تو مسير شال گردنت رو ميگيري دستت بعد حدود ده تا از سي دي هات دستت و خلاصه تا خودتو برسوني دم در حموم طاقتت تموم شده كمي موكت آبياري ميشه منم تندي ميذارمت تو حمام حالا من موندم آيا ميخواي بري سفر قندهار كه اينهمه وسيله بايد باهات باشه ؟!!!!

پريشب رفتي وازلينت رو از ته كمد آوردي اولش حواسم بهت بود و پيش خودم گفتم داري باهاش بازي كني درش رو كه نميتوني باز كني!! بعد چنددقيقه برگشتم پيشت اي واي من اي واي من نه تنها در وازلين رو باز كردي بلكه دستان مبارك رو فرو كردي توش و تمام دستها و پاهات رو از بالا تا پايين وازلين ماليدي اونم چند لايه نه فقط يكبار چنان بدنت چرب شده بود كه هي با آب گرم و صابون ميشستم  هنوز بدنت چرب چرب بود باهات دعوا ميكنم ميگم چرا اينكارو كردي ميگي برو حياط!! بعد تندي اصلاحش كردي ميگي مامان جون جون بره حياط!!! اين هفته دو شبي رو خونه خودمون خوابيديم يه شبش بخاطر اينكه من از شدت خستگي رو به موت بودم از ساعت ده افتادم و تو هم هي از سر و كله من بالا و پايين رفتي دو با مانع اجرا كردي!!! يه شبش هم ديشب كه تو خسته بودي و از شدت خستگي خوابت برد و منم جيكم در نيومد و تي وي رو سايلنت ديدم!!! كه يه وقت بيدار نشي!! رسوندمت خونه جون جون از اونجايي كه ميدوني من الانه كه جيم بزنم بشدت بهم ميچسبي و از پيشنم تكون نميخوري اصلا ميگي بغلم كن بريم داخل ! بعد هم بابا ميخواد مشغولت كنه و ميگه واي آرشيدا من يه چيز خوشگلي دارم بيا نشونت بدم اينو كه ميشنوي بيشتر ميچسبي بهم !!! خلاصه با هم ميريم تا اون چيز خوشگل رو ببينيم حالا بابا در كمد روئ باز گكرده و دنبال يه چيز خوشگل ميگرده من يهو جعبه يه چراغ اضطراري رو مي بينم ميگم واي اين چه خوشگله بابا درش بيار از تو جعبه آرشيدا ببينه بابا جعبه رو بر ميداره و ميگه واي به به خوشگله آرشيدا بيا ببينش اما تو محكم رو پاي من نشستي و فقط گردن ميكشي كه ببيني بابا لابلاي اين چه جالبه و چه قشنگه با همون لحن ميگه اين كه خاليه بردمش فروشگاه!!! خدا رو شكر تو جعبه چند تا باتري بزرگ هست كه تا مي بيني يهو گل از گلت ميشكفه و با يه ذوق خاصي برشون ميداري و ميشيني پاي جعبه منم يواش بلند ميشم كه برم يهو برميگردي ميگي مامان ميگم برم شيرتو بذارم تو يخچال الان ميام بعد هم بسرعت نور ميپرم تو حياط و جيممممم اصلا دلم نميخواد بهت دروغ بگم و تا الان هم بهت نگفتم ولي خوب اون لحظه چيزي به ذهنم نرسيد كه هم تو بهانمو نگيري هم دروغ نباشه ببخش مامان .تايم كاريمون هم كه بسلامتي و ميمنت عوض شد و از ساعت 7:15 ميريممممممم تااااا 3:45 دقيقه ناهار نميدن و نه حتي پول ناهار!! پنج شنبه ها تعطيل، وقتي ميام دنبالت ناهار كه هيچ مامان اينا بايد چرت عصرشون رو هم زده باشن كه بدليل اينكه ساعت من تغيير كرده اونا هم از استراحت كردنشون محروم شدن منم واقعا شرمنده هستم و اينكه چطوري زحمتاتشون رو جبران كنم ، خبر ديگه اينكه بعد از سه هفته دوندگي بالاخره مدارك گذرنامه مون رو تحويل دادم و عذرخواهي نكردن مسئولانشون رو بخاطر بيسواديشون و اينكه به خاطر بي اطلاعيشون من بيست مرتبه رفتم و اومدم رو ميذارم به حساب ش.ع.و.ر. نداشته شون وقتي مدارك رو دادم خاله انيس گفت ايندفعه ديگه واقعا مباركه و من چنان دلگير بودم كه حتي نتونستم جواب محبتش رو بدم، مرسي انيس جان بخاطر محبتت ، دلم ميخواد ديگه بيرون پوشكت نكنم ولي كمي ميترسم بايد اول خودم جراتم زياد بشه و البته بايد بهت اعتماد كنم خوب فعلا چيز ديگه يادم نمياد دوست دارم عكس بذارم لشكر ويروسها به كامي اداره حمله كردن منم ميترسم گوشيم دوباره بتركه . تا به امروز هم هزار بار هو هو چي چي رفتي قطار بري پيش دايي و زندايي تهران ، تلفن زنگ ميخوره فوري ميگي داييه،  تلفن رو برميداري ميگي الو آهان خوب باشه دسي ممنون خافاسس ( خداحافظ ) بعد هم بلافاصله ميگي داييه!!! وارد خونه جون جون كه ميشيم بلند ميبگي سيااااااام خوبي چطوري؟ اگه كسي رو تو پاركينگ ببيني بلند ميگي سيام خوبي؟ قربون تو دختر مودب برم من از در خونه خاله انيس كه رد ميشيم ميگي باربد ميگم خونه است ميگي بيداده !! البته باربد منظورت تاراست!!!!

خداجونم اين فسقلك من داره خانوم ميشه ظاهراً عجله اش هم زياده هميشه هواشو داشته باش و بهترينها رو براش بذار كنار و بهترينم مسيرها رو پيش روش قرار بدهع و البته سلامتي ازت ميخوام. مرسي خدا جونم.

دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم دختر كوچولوي خودم و ميبوسمتتتتتتت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (10)

مامان تارا و باربد
20 دی 91 12:36
سلام به خانم گلي مبارك باشه 26 ماهگي ايشالا خوشبخت و عاقبت بخير بشي
بعدش شيرين زبوني كني ميام مي خورمت هااااااااا گفته باشم اصلا هم از تهديدت نمي ترسم كه يه دفعه بگي برو حياط


سلام خاله مرسییییییی نه خاله جون شما استثنایی.
خواهر فرناز
20 دی 91 12:46
دوستای گلم سلام من (فرناز ) تومسابقه شرکت کردم اگه میشه به من رای بدین شاید این دفعه ما برنده بشم ببخشید زیاد وقتتون را نمیگیرم شماره عکس من 0012 دل من به دستان پر مهر شماست راستی بهم اطلاع بدین تا ازتون تشکر کنم یادتون نره ها وگر نه دلم میشکنه وغصه می خورم زمان رای گیری هم فقط و فقط روزچهارشنبه 20 و پنج شنبه 21 دی هست اینم آدرس http://ninimod.niniweblog.com/post57.ph
مامان تارا
21 دی 91 20:11
ای داد از دست این بچه ها / منم اینو تجربه کردم قبلا که تارا کوچیک بود دیدم صداش درنمیاد رفتم تو اتاق و دیدم بله کرم پودر منو خالی کرده رو صورتش تمام و کمال مالیده فقط چشماش معلوم بود نمیدونستم بخندم یا ...

مامانی روزی چندبار تبعید میشی تو حیاط؟


عجب دختر شيطوني !!عزيزم هروقت بهش بگم نكن تبعيد ميشم!!!
مامان تارا
21 دی 91 20:12
ی داد از دست این بچه ها / منم اینو تجربه کردم قبلا که تارا کوچیک بود دیدم صداش درنمیاد رفتم تو اتاق و دیدم بله کرم پودر منو خالی کرده رو صورتش تمام و کمال مالیده فقط چشماش معلوم بود نمیدونستم بخندم یا ... مامانی روزی چندبار تبعید میشی تو حیاط؟
مامان تارا
23 دی 91 18:03
با نام رضا به سینه ها گل بزنید
با اشک به بارگاه او پل بزنید
فرمود که هر زمان گرفتار شدید
بر دامن ما دست توسل بزنید


ممنون عزيزم منم به شما تسليت ميگم.
مامان آیلا
24 دی 91 13:28
مبارک مبارک . ای بلا پس شما هم اهل کرم مالی هستی فقط لطفا به در و دیوار نزن


ممنون خاله جونم در و ديوار كه قابل شما رو نداره!!!!!!!!!
مامان دو بهونه قشنگ برای زندگی
25 دی 91 1:33
خانومی ممنون از حضور گرمت ماشاا... دخترت خیلی نازه وشیرین زبونه منم 100 بار تجربه کرم و ازلین رو داشتم بادخترم اصلاهم پاک نمیشه هی چربه خدا حفظش کنه


مر سي عزيزم بله تا حمام نرفت پاك نشد تا دو روز همه چي چرب چر ب بود.
مامان شايان
25 دی 91 9:02
سلام عزيزم پسرم شايان تو مسابقه ي تولد 2 سالگي ني ني وبلاگ شركت كرده ومنتظر دستاي پر مهر شماست تا بيايدو بهمون راي بديد شماره 22 ترو خدا زودتربيايد پايان روز دوشنبه زمانش تموم ميشه فقط بايد حتما به دو نفر راي بديد تا ثبت بشه ممنون اينم لينكش http://koodakeman91.niniweblog.com/post1099.php


سلام چشم حتما
خواهر فرناز
25 دی 91 12:28
سلام ممنون اومدین به وب ما
امان از دست بچه ها هر وقت ازشون غافل بشی یه کاری میکنند



آی گفتی خاله جون!!
خواهر فرناز
25 دی 91 12:32
با اجازه من شما رالینک کردم


باعث افتخاره