آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

گل باقالی جون

1390/4/8 12:39
نویسنده : مامانی
453 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قند نباتم خوفی ؟ جیگر مامان دیروز که از اداره برگشتم خاله نیکتا و پویا اونجا بودن و تو طبق معمول بغل خاله بودی من که اومدم واسم شیرجه رفتی ولی تا خاله از پیشت تکون خورد هی گفتی هوم هوم و واسش ذوق کردی که بفهمه  با اونی و میخوای بری بغلش خاله حواسش نبود صداش کردم و و دوباره برگشت که بغلت کن و تو رفتی بغلش اما دو.باره برگشتی خلاصه این قضیه چند مرتبه ای تکرار شد تا اینکه کلاً خاله بغلت کرد و بردت توی حیاط منم از فرصت استفاده کردم و لباس عوض کردم و دست و صورتم را شستم ، دیروز کلاً چسب دو قلو بودی اصلاً نمی خواستی روی زمین باشی و تا میذاشتمت گریه میکردی در نتیجه بغلت کردم و طبق فرمایش حضرتعالی هر سمت و سویی رو که اشاره میفرمودید بنده میرفتم تا اینکه بهت غذا دادم و دیدم انشاال... خوابت میاد قربونت برم صبح علی الطلوع که بیداری و تا وقتی من بیام هم که نمی خوابی غذا که خوردی این دفعه غر میزدی که میخوام بخوابم از خدا خواسته خوابوندمت تا ساعت ٥:٣٠ خوابیدی منم کمی  خوابیدم عصر که بیدار شدی نمیدونم چرا اینهمه غر زدی اول گفتم شاید گرسنته بهت غذا دادم دیدم فایده نداشت همچنان چسب دوقلویی بهت شیپر دادم آب دادم میوه دادم نخیر امروز سر دنده چپی البته با توجه به اینکه با تمام قدرت هر چیزی رو با دندونات فشار میدادی گفتم حتماً لثه هات اذیتت میکنن کمی ماساژشون دادم آخرین تیر ترکشم این بود که ببرمت بیرون تا لباس تنت کردم و خودم لباس پوشیدم فهمیدی که میخوایم بریم دد ذوق کردی و با دودستت صورتمو گرفتی و با حق شناسی نگاهم کردی قربون چشمات و نگاهت برم هیچ وقت این نگاهها رو فراموش نمی کنم شکر پنیر، گذاشتمت توی کالسکه جیغ و داد که من بپغل میخوام با ذکالسکه نمیام هیچی دیگه بغلت کردم ورفتیم برات کتاب گرفتم و بعدش هم که خاله لیلا اومد و واسه امین توپ و کلاه گرفتیم و با هم رفتیم خونه و تو از خستگی خوابت برد.

راستی دیروز یه کار خطرناکی کردی ..... یه لحظه من سرمو ازت برگردوندم نمیدونم تو از کجا خودکاری پیدا کرده بودی یه خط انداخته بودی تو صورتت ،خدا رحم کرده بود نزده بودیش تو چشمت دختر شیطون وقت کردی ببین رو زمین چی غیر مجاز و خطرناکه همونو بردار خوبببببببببًً!!!!

عزیز دلم میبوسمت و امیدوارم همیشه شاد و خوشحال باشی و در همه مراحل زندگیت موفق و سر بلند باشی عروسک طلایی.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

soroor jon
9 تیر 90 12:32
سلام اول عیدتون مبارک امیدوارم آرشیدای عزیزم وقتی بزرگ شه قدر مامان مهربون و خوش قلبش رو بدونه که اینقد با سلیقه داره براش وبلاگ خاطراتی درست میکنه. دوستون دارم
nikzad
11 تیر 90 10:33
سلام سرور جون عید شما هم مبارک از اینکه قابل دونستی و به وبلاگ ما سر زدی ممنونم مابرات آرزوی خوشبختی از خدای مهربون داریم بوسسسسسسسس