آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

عمراااا اگه تسليم شم !! تسليم شي!!

1391/12/2 9:47
نویسنده : مامانی
425 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزيز دلم ماماني اي واي باورم نميشه ده روزه كه جريانات با هم بودنمون رو واست ننوشتم و همش تلنبار شده و بعضيهاش هم كه خوبببببببب شايد فراموش شده باشه!! هفته قبل به يمن اون چند روز تطيلي خيلي زود گذشت و ما باز رسيديم به آخر هفته، اون روز 21 بهمن كه من بخاطر مامان مرخصي گرفتم و بعد ظهر واسه كاري رفتم بيرون و و وقتي برگشتم مامان گفت كه آرشيدا منو بشدت ترسوند ماجرا از اين قرار بوده كه مامان واسه كاري چند لحظه آرشيدا رو تنها ميذاره و بهش تاكيد ميكنه كه جايي نره ولي كو گوش شنوا بعد چند دقيقه اي كه مياد سراغش هر چي صداش ميكنه جواب نميده اول فكر ميكنه قايم شده ولي بعد نگران ميشه يهو ميره تو حياط رو نگاه ميكنه مي بينه دمپاييهاش نيستن ميره تو حياط اونجا هم نبوده با عجله در خونه رو باز ميكنه و مي بينه بله خانوم خانوما نه تنها بيرون رفته كه در خونه رو هم بسته و واسه خودش مشغول پياده رو گرديه و حالا مامان يه ساعت اصرار كه بيا تو و با كلي وعده و وعيد ميكشوندش داخل من كه فقط شنيدم مامان چي گفت تا مرز سكته رفتم و طفلك مامانم كه بار مسئوليت هم رو دوشش بوده و از اون به بعد آرشيدا خانوم شما كلا زنداني هستيد در هال قفل ميشه، وقت كردي شوك بده!!

عرض كنم كه روز پنج شنبه تصميم گرفتم ببرمت بيرون به خاله انيس اس دادم جواب نداد رفتيم بيرون واسه كاري با خاله انيس صحبت كردم و قرار شد شما فسقلكها رو با هم ببريم بيرون واسه يه ساعت رفتيم پارك خانواده و اولش كلي بدو بدو و بعد هم رفتيم پارك بادي رسيديم در بسته بود و ما مونديم كه اه حالا چه كنيم و چه نكنينم كه شما خودتون راهشو پيدا كرديد تو و تارا از لاي در رفتيد تو و باربد هم از زير توري خودش رو كشوند تو نگهيبان پارك كه اين صحنه رو ديد خنده اش گرفت و گفت بذاريد بازي كنن واسه يه ربع عيب نداره من هستم با مسئوليت خودم!!! بعد يه ربع هر كي مرده شما رو بياره بيرون بالاخره من تو و تارا رو بيرون كشوندم ولي باربد رضايت نميداد حتي من مجبور شدم برم بالاي سرسره بادي ( چه حالي داد روم نبود سر بخورنم بيام پايين وگرنه اينكارو ميكردم ! ) باربد سر نميخورد منم كمي هلش دادم و بالاخره رفت پايين ولي بي فايده تو و تارا هم كه اوضاع رو اينجوري ديديد دوباره اومديد تو و البته مسئولش هم اومد و چند تا بچه ديگه و كلا دوباره پارك باز شد!!!!! موقع رفتن هم كه تنها چيزي كه واسمون نموند آبرو بود هر سه تون با هم نق ميزديد باربد يه سره ميگفت آبببببببببببببببب و من دنبال يه سوپري تو هم كه همش نق ميزدي گرمت بود و خسته بوديد و البته گرسنه رفتم تا سوپري يه خريد مختصر اومدم بطري آب معدني رو بدم ديدم بشدت گريه ميكني اصلا تو ماشين يه وضعي بود طفلي خاله انيس بين سه تاتون گير افتاده بود تو رو با خودم بردم اونقدر گيجم كرده بوديد كه خريدها رو جا گذاشتم و شاگرد سوپري واسم آوردشون !بعد هم رفتيم خونه همچين كه لباسهات رو درآوردم و خنكت شد گل از گلت شكفت و ناهار كه خوردي كلا دوپينگ بودي من كه ديگه نا نداشتم و تا بخوابي پوستم كنده شد !

جمعه هم كه قربون خدا برم كلا اخلاقت رفته بود مرخصي البته داري همزمان سه تا دندون آسيابت رو در مياري و بي اشتها و كم حوصله هستي آنقدر به جونم نق زدي تا اينكه عصر با خاله اعظم رفتيم بيرون پارك شلوغغغغغغغغغ دو خانواده اطرافمون بود كه بچه داشتند و تو هم باهاشون مشغول بودي توپ يكي ديگه شون زدي زير بغلت و سر يه توپ ديگه با يه بچه ديگه كل كل ميكردين البته اون داشت قلدري ميكرد تو هم محلش نميذاشتي و البته هرجا هم ميشد هلش ميدادي!!! ميخواست توپ تو دستت رو ازت بگيره ( نا گفته نماند كه با اجازه توپ يكي ديگه تو دست تو بود ) گرفتي چي شد ديگههههه !!!توپ خودت هم كه كلا ول معطله اصولا توپ همسايه گرده!!!!!!!!! موقع برگشت تو ماشين خوابت برد و من ذوق زده بودم گفتم بخوابي تاااااا صبح و البته شما هم گفتي زرشكككككككك خيلي شيك چهار ساعت خوابيدي و ساعت ده بيدار شدي آهههههههههه!!!! بار و بنديلمون تو بقچه رو سرمون پيش به سوي خونه بابايي جون جون.

رفتيم اونجا ميگي هفتم ( رفتم ) رنگكانه بپر كردم افتادم !!!

ميگي ماماننننن تجايي؟ ( كجايي )

بهت ميگم چرا در  كرمت رو باز كردي بازش نكن ميگي مامان برو حياط بعد خودت ميگي ( از طرف من ) كاري داري نيستي ؟!! ( كاري نداري ؟ )

رنگها رو ميگي سزب ( سبز) بشن ( بنفش ) نا جيني ( نارنجي ) ميگي اين چه رنگه ميگم كرم ميگي بزنم صورت!!

عاشق گيره لباس هستي رفتي يه سبد كوچولوي ناز از خونه مامان جون جون پر گيره برداشتي و حتي تو خواب هم بغلتن برداشتي همچنان سر موبايل بنده با هم دست به يقه هستيم چند روز پيش ديگه كفرم دراومد هيچ جوري موبايلم رو نميدادي منم گوشيمو به همه اسباب بازيهات فروختم تو فقط موبايل رو داشتي منم همههههههه اسباب بازيهات رو تا ميومدي دست بزني ميگفتم دست نزن مال منه تو موبايل رو داري منم اسباب بازيهات رو اولش خودت رو بي تفاوت نشون دادي منم هي شورش ميكردم و بازي ميكردم بلكه رگ غيرتت قلنبه شه اما انگار نه انگار با بي تفاوتي نگاهم ميكردي خودم بهت پيشنهاد دادم كه موبايل رو بدي اسباب بازيهات رو پس بگيري ميگي نه ني خوامشون!!! اي خداااااااااا ديگه كم كم داشتم تسليم مشدم ولي به خودم روحيه دادم و گفتم تو ميتوني مقاومت كن نبايد شكست بخوري!!!!!!!!!آقا ما يه ساعت با اين اسباب بازيها بازي كرديم و ني نيمون رو شونه زديمو سشوار كشيديم پازل بازي كرديم تااااااااا بالاخره موبايل رو دادي و اسباب بازيها و گيره هاي محبوبت رو پس گرفتي.

چند روز با سبد گيره هاي محبوبت رفتي خونه اعظم اينا داشتن چايي ميخوردن خاله اعظم بهت ميگه يه گيره بهم بده چايي بهت بدم از اون اصرار از تو انكار البته درخواست چايي پا برجا بود آخرش هم خاله اعظم پرچم سفيد رو ميبره بالا و چايي ميده بهت.

اگه عمو پورنگ نباشه پر.ش.ي.ن.ت.و.ن بايد ببينيم هر جا هم عكس تام و جري و ديدي ميگي ماماننننن پر.شي.ن.... تونههههههه !!!

با وجود اينكه معمولا خيلي كم دعوات ميكنم ولي وقتي از خونه جون جون ميريم خونه طبق معمول از پله ها هي بالا و پايين ميري حالا اگه من با لحن خييييييلييييي مهربانانه و كلي قربون صدقه بهت بگم بيا تو كه مياي اما اگه خداي نكرده خسته باشم و لحنم كمييييي حالت خشونت به خودش بگيره ميموني نگاهم ميكني و محلم نميذاري و كار خودت رو ميكني كلا از دعوا و صداي بلند ميترسي و اين منو ناراحت ميكنه و ميترسم براي آينده كه اگه يه قلدري يه وقت صداش رو واست برد ( البته شكر خورده كسي بخواد به عشق من نازكتر از گل چيزي بگه )بالا ميتوني از خودت دفاع كني يا نه؟

بهرحال عشق من ، از همه وجودم و از تك تك عناطر حيايتم براي تعالي تو استفاده خواهم كرد ياري خدا رو ميخوام كه كمكم باشه و بتونم تو همه مراحل زندگي پشتت باشم و يه تكيه گاه امن برات و شونه هاي هم محل آرامش تو و قلبم كه فقط بخاطر تو مي تپه .

عزيزترينم دوست دارم لحظه لحظه با تو بودن رو ببلعم و وقتي مسئله اي پيش مياد كه منو از ياد تو غافل ميكنه از خودم بدم مياد و حس مادر بد بودن بهم دست ميده.

بوسه هاي هر شبمون موقع خواب همچنان ادامه داره ، اون روز بهم ميگي مامان عزيزم ، من ذوق مرگ شدم بلافاصله گفتم جانممممم ميگي ميدوني چي مفيده تو شيشه سفيده ( اصل شعرش اينه آهاي آهاي عزيزم ميدوني چي مفيده .... ) ضايععععععععععع شدمممممم رفت.!!!

اسب سواريت هم كه براههههههههه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

آخخخخخخخ كمرممممممم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

با كمال پررويي تازه صداي پيتكو پيتكو هم درمياري!!!!!!!!!!!!!!!! منم ميندازمت زمين حالشو ببري!

خداجونم بخاطر اين لذت مادر بودن بخاطر اتين فرشته قشنگ و مهربانم تو را سپاس و اصلا بخاطر اينكه به من يه دختر دادي  ازت ممنونم خدايا چون عشق و محبتي رو كه از قلب پاكش بهم ميده دنيا دنيا ارزش داره خدايا ممنون بخاطر اينكه هوامو داشتي و هوامونو داري مرسي خدا فداتتتتتتتتتتتتت.مواظب عشقم باشششششششششششش و لحظه اي ازش غافل نشو سلامتي و سعادتش فقط و فقط از تو ميخوام.

دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارممممممممممممممممممممممممممممممممممم گلم بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس فدات بشم.جوجه طوطي خودم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

زهرا م
2 اسفند 91 13:12
سلام مامان مهربان چقدر قشنگ حرف زدن اراشید جون می نویسی خدا برات حفظش کنه


سلام عزيزم مرسي
مبینا
2 اسفند 91 23:56
سلام مامان آرشیدای عزیز. ممنون که به وبلاگ مبینا سر زدید. بوس برای آرشیدای گل.


سلام عزيزم خواهش ميكنم.
خان دایی
3 اسفند 91 11:06
سلام و علیکم.....
البته من باید بگم که اصلا هم کم دعوات نمی کنه ارشیدا خیلی هم زیاد دعوات می کنه من این متن اخری روکه خوندم احساس کردم با یه خونواده اروپایی طرفم ! خلاصه خیلی هم غر غرو هستش.....!


عليكم السلام دايي جان اونوقت من كي خيلي دعواش ميكنم؟! ايشون كه هر كاري ميلشون باشه انجام ميدن البته به صورت محدود!! واقعااااااا!!! خوشحالم كه اين حس بهت دست داده .
مامان آیلا
5 اسفند 91 9:13
به به حالا دیگه در پارک رو باز می کنید بلا . قربون اون احساسات زیبات بشم همه جوره نازی
با اون دلبستگیت به گیره لباسا ای خدا


خدا نكنه خاله جونه عزيزم ، تعصب شديدش منو كشته.!!!
مامان تاراو باربد
5 اسفند 91 11:43
خانم خوشگله هوای مامانی روداشته باش آخه پیتکو پیتکو اونم با مامان بعدش هم مگه موبایل اسباب بازیه خاله
بوس برای شیرین زبون ما


سعي ميكنم خاله جوني آي كيف ميده پيتكو پيتكو!!! اه اسباب بازي نيست؟!!!!!!
پرهام
20 فروردین 92 17:25
سلام خوبین تبریک میگم سایت زیبا و رویایی دارید داشتم تو سایت ها میچرخیدم سایت شما رو دیدم اولین باره با اینطور سایت ها اشنا شدم واقعا چه دنیای شیرین و پاکیه بینتون آرشیدا جون خیلی ناز قربونشش منم یه برادر زاده دارم خیلی شبیه


سلام ممنون كه سر زديد اي كاش اگه وب داشتيد آدرس ميذاشتيد.