آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

بهار در راه است

1391/12/8 15:10
نویسنده : مامانی
556 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به جيگمل طلاي خودم خوبي خوشي سلومتي؟ قربون شكلت كه شيطنتهات براهههههههههههننننن و هر از گاهي آمپراژ صدام ميره بالا و همسامه ها ( به قول تو ) مستفيذ ميشن گرچند ما كه با اونا اين حرفها رو نداريم !!!چون كلا تمام اعمال و كردار ما دست اوناست خصوصا رفت و آمدمون به د.س.ت.ش.و.ي.ي كه اگه تو بري صداي منو درمياري بسكه دست به همه چي ميزني و اگه .... برم چنان تو در ميكوبي كه همه ميفهمنن من الان كجام؟!!!! عرض كنم خدمت خانوم خودم كه از بس هرشب كه ميرفتيم خونه جون جون تندي به بابا ميگفتي رنگكانه بودم بعد بابا ميپرسيد كجا؟ تو هم با طمأنينه ميگفتي رنگين كانه!!! بپر بپر كردم افتادم، دلمان بسان كباب روي ذغال بود برايت ، اين بود كه بالاخره يكشنبه طي هماهنگيها با خاله انيس جداگانه ولي تقريبا همزمان رسيديم رنگكانه اونجا به وفور بازي و شيطنت فرموديد مداد رنگيهاي بينوا بين تو و تارا ميرفتند و ميامدند دو سي دي هم واست خريديم كفشات رو پوشوندم و تا به خودم بيام بسرعت از پله ها بالا رفته بودي نفهميدم چطور خودم رو رسوندم بالا تا رسيدم بهت بدو اومدي پايين!!! بعد هم رفتيم خونه كمي شام خوردي و عين اين خانه بدوشان اسبابمان بر سر كولمان و آويزان خونه جون جون !!! ظهر هم عمو ايمان فسقلكها رو آورد اداره دلم تو رو خواست و دل تنگت شدم جات خيلي خالي بود خصوصا كه تارا و باربد ديگه ماشينم رو ميشناختند و تا مسيري رو با من بودند و بعد منتقلشون كرديم به ماشين عمو ايمان !!! هشت روز از آخرين ماه سال هم گذشت چه زود مي آيند و مي روند اين سالها هنوز بصورت جدي خانه تكاني شروع نشده فقط فرشها شسته شدند و ديگر هيچ عصر كه از سر كار ميام خونه بشدت خسته هستممممممممممم و حال اينكه شروع به خانه تكاني كنم رو ندارم تو كه بخوابي دلم ميخواد بخوابم و تنها فرصت مفيد همون دو ساعتي هست كه تو خوابي در نتيجه گذاشتيم آخر هفته ببينيم چه مي شود كرد؟آخه به چه انگيزه اي خونه تكوني كنم وقتي ميز رو تميز ميكنم ليوان آب و دوغت رو ميريزي روش و عين برف پاك كن روش ميكشي كه حتما همه سطح رو بپوشونه يا كاسه ماستت رو ميبري و دستت رو ميكني توش و همه دست و پاهات رو ماستمالي ميكني!!!! و موكت كه جاي خود دارد!!! كرمها و رژلب كه جاي خود دارد !  يه اخلاقي هم پيدا كردي بدين شرح:

ميخوايم بريم خونه جون جون لباس تنت كردم ميخوام جوراب بپوشي جلو جلو ميگي

مامان جوراب نپوشم ؟ چرا مامان بايد بپوشي.

مامان نپوشم؟ چرا بپوش

نپوشم ؟ بپوش نپوشم بپوش نپوشم بپوش نپوشم وايييييييييييييييييييييي باشه مامان نپوش اصلا نميخواد جوراب بپوشي!!!!

مامان برم خاله اعظم ؟ خاله اعظم خوابه . برم خاله اعظم ؟ خاله خوابه. برم نه برم نه برم نه برم نه

من : اه آرشيدا ببينيم عمو پورنگ اومد؟ تلويزيون رو روشن ميكنم و در حاليكه داري نگاه ميكني برنامه ات رو ميگي مامان برم خاله اعظم؟ ايييييييييييييييييييي خداااااااااااااااااااااا.

يعني اگه من پشتكارت رو داشتم الان دقيقا گاليله زمان خودم بودمممممممممم!!!!!!!!

ديگه كلا به نقاشي كشيدنهاي رو ديوارت عكس العمل نشون نميدم يعني به حد آستانه رسيدم و ديگه عكس العملم نمياد تازه همراهيت هم ميكنم!!!!!!! نقاشي ميكشي ميگي مامان بيا ببين اين هپاييه ( هواپيماست ) بزررررررگه ميگم داره كجا ميره ميگي تهران پيش كي ميره؟ يه دفعه دايي يه دفعه زندايي!!!

نگاهت كه ميكنم ميگي مامان منو نبين منو نبين!!

هر وقت هم باب ميلت نباشم ميگي برو خونتون ميگم خونمون كجاست ميگي خونه خايه اعظمه!!!

فرشها رو هم عمرا پهن نمي كنم تاااااااا خود سال تحويل ! پ ن پ پهنشون كنم خيلي شيك بري واسم دوغ و آب و ماست و ..... بريزي روش نخير همون رو موكت ميشينيم!!!

پنج شنبه و جمعه هم كه اصلا حال و روز خوبي نداشتم در نتيجه كلا تو خونه بوديم .

ديروز عصر كه اومدم دنبالت بعد كلي چك و چونه زدن كه بجاي دويدن تو پياده رو بياي بشيني تو ماشين رسيديم تو پاركينگ داد و فرياد كه من نميام خونه ، خونه نريم بريم دوري بخوريم!!! منم خستههههههههه آخرش رفتيم خيابان گردي بعدش هم رفتيم حمامت كرديم جنابعالي چهار ساعت خوابيدي بنده مشغول انجام وظيفه در آشپزخانه ،بيدار شدي ميگي بدو بدو كنيم من كه اصلا حال نداشتم تكون بخورم ديدي از من آبي گرم نميشه رفتي سراغ خاله اعظم آورديش خونمون تا برات نقاشي بكشه .رفتيم خونه جون جون همهههههههههه خواببببببب بابا رو صدا كردي جواب نداد بهت برخورد تا خود ساعت دو از سر و كله من رفتي بالا .

خدا جونم سال جديدي رو كه در پيش داريم براي همه سالي پر از بركت و شادي قرار بده خدايا سال جديد رو براي من و خانواده ام متفاوت از سال قبل كن و پر از شادي و رضايت به فكر منو و قند عسلم باش ............. نقطه چينها رو خودت ميدوني با چي پر كني.!!!! هواي ناز گلم رو داشته باش تن سالم ازت ميخوام.

و در نهايت فسقل جيغ جيغك من كه فكر كردي با جيغ كارت پيش ميره وليييييييييييييي خيررررررر از اين خبرها نيست دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارممممممممممممممممممممممم بسيار .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

سارا مامان آرتین
8 اسفند 91 15:26
آرشیدای شیطون خالههههههههه
اون قسمت دستشویی خیلی باحال بود
ایشالا برسی و خونه تکونی رو هم انجام بدی مامان آرشیدا
خوب و خوش باشین... بوووووووووووووس


خوشحالم از اون قسمت.... خوشتون اومده ما هم از خوشحالي شما خوشحاليم!!!!!!! فدات عزيزم اميدوارم بتونم.
جشنواره تولید کتابهای صوتی کودکان
8 اسفند 91 16:04
دوست گرامی مامانی عزیز برآنیم تا بزرگترین کتابخانه صوتی برای کودکان و نوجوانان ، بویژه کودکان نابینا را ایجاد کنیم . از شما بزرگوار رسما دعوت به عمل می آید تا در اجرای این جشنواره ، درخواست " همکار افتخاری" ما را پذیرا باشید و با اطلاع رسانی یا هرگونه اقدامی که خود صلاح می دانید، یاری مان نمائید.
هیراد و عمه لیلاش
8 اسفند 91 19:09
سلام ، هیراد جون توی مسابقه شرکت کرده ، لطفا به وبلاگش بیائید و کمکش کنیدآرزومند آرزوهای شما
مامان تاراو باربد
9 اسفند 91 9:41
عزیز دلم فدای اون پشتکارت برم من
میگم من چرا یادم رفت بنویسم از اومدن بچه ها به اداره احتمالا بدلیل گرسنگی بوده
دخمر خوشمل نقاش باشی می بوست هزاربار
امیدوارم همیشه روزها و لحظه هاتون شاد و بهاری و دور از غم و اندوه باشه


ممنون عزيزم بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس خاله جوني
مهربانو
9 اسفند 91 13:06
چطوري ماماني جانم ؟


ممنون عزيزمممممممم
مامان سونیا
9 اسفند 91 17:08
ای جونم به این دخمل با اون پشتکارش موفق باشی عزیزم


مرسي عزيزم
...
9 اسفند 91 23:55
مامان مهربون مرسی ک ب کلبه تنهایی منم سر میزنی!


عزيزم همه جوره به يادتم!!
خواهر فرناز
12 اسفند 91 17:02
سلام
خوشحال می شیم تشریف بیارید تولد فرناز جون.


سلام حتما
مامان تارا
12 اسفند 91 19:20
آرشیدا خاله جون نذار عقده چیزی رو دلت بمونه هرکاری خواستی انجام بده کرم پودر بمال رژ لب بکش رو دردیوار ماست مالی کن و....

میگم مامانی ماجرای ساندویچ به کجا کشید؟؟؟؟؟


خاله جون من هر ثانيه يه سورپرايز واسه ماماني دارم چشم بخاطر شما هم كه شده خوب فكرهامو ميكنم چيزي از قلم نيفته خداي نكرده!!!
ا وا شما هم خبر دارينننننننننن؟!!!!!!!! هنوز موفق نشديم انششششششششششششششششاالله يه روزي از روزهاي خوب خدا خواهيم خوردددددددد!!!!!!!!