آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

اندر احوالات ما!

1391/12/13 13:30
نویسنده : مامانی
392 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عليكم!!! حال و احوال خوبه ؟ ما رو نمي بيني خوشحالي؟ خو پنج ساعتي هست همو نديديم ديگه يعني تو فكر نيستي عيب نداره عوضش من هستم هر لحظه و هر ثانيه بهت فكر ميكنم كه الان چه ميكني؟ تازه بعضي وقتها افكار عجيب و غريبي هم ميان سراغم و با اشخاصي كه ممكنه بهت بگن بالا چشمت ابروست دعوا هم ميكنم!!!!!!!!! وا نه كه خل شده باشم!!!!!!!! عرض كنم خدمتت كه روز چهارشنبه بعد از كار با هم رفتيم خوشگلاسيون!!! تا من كارمو انجام بدم به همه جا سركشي كردي يه بطري آب معدني رو قلپ قلپ خوردي خواستي از پله هاي بدون حفاظ بالا بري دويدم طرفت !!! از تو آينه رادارم كار ميكرد يهو ديدم نيستي بي توجه به اون بنده خدا دويدم دنبالت هي صدات كردم جواب نميدادي ديگه داشتم داد ميزدم و دو تا از خانمها هم اومدن كمكم دنبالت بگرديم هي ميگفتن الان اينجا بود الان اينجا بود كه يهو توي يه كنجي در كنار مادري كه بچه كوچيكي داشت ديدمت كه غرق لذت داشتي نگاهش ميكردي بي خيال مامان بيچاره!!! بعد هم رفتيم خونه ديدم از رو نميري بخوابي بردمت حمام كلي آب بازي همراه با جيغ !!! لالا فرمودين منم يه نفسيييييييييي كشيدم ببينم الان دقيقا كجاي دنيا ايستاده ام!!!

روز پنج شنبه صبح زود بيدار شدم هر چي خواهش تمنا نموديم خوابمان نبرد بلند شدم و شروع كردم به جمع و جور با مامان هم قرار بيرون گذاشتم ناهار رو آماده كردم و گفتم تا هنوز خوابي يه قسمت از كابينتهاي آشپزخونه رو تميز كنم در كابينت رو باز كردم قربونت برممممممم بيدار شدي!! گفتيم چه كنيم چه نكنيم منم ازت كمك خواستم ظرفها رو در مياوردي واسم شيشه شور ميريختي تو كابينت من تميز ميكردم دوباره ظرفها رو بهم ميدادي منم توي دلم به تدبير خودم آفرين ميگفتم و بادي به غبغب مي انداختم كه....... حالا هر كي مرده!!! شيشه شور رو از دستت در بياره ، از من اصرار از تو انكار اي خدا يعني دقيقا هر كاري بكنم جوري جواب ميدي كه به شكر خوردن بيفتم!!! يه آبپاش خالي بود دادم دستت شيشه شور رو بهم دادي اونو پر آب ازم خواستي و همه جا رو آبپاشي نمودي با مامان جون جون و پويا رفتيم خريد خواستم مانتو پرو كنم اومدي تو اتاق پرو اونم كمه چفت و بست نداشت هر دفعه ميبخواستي درو باز بكني نميدونستم درو بچسبم مانتو پروئ كنم راضي هم نميشدي بري پيش مامان خلاصه يه بساطي پريدم بيرون تا مامان كارش رو انجام بده هي رفتي و اومدي ، اومدي بغلم با پويا كل كل ميكني لپش رو ميكشي ميزنيش اونم به همين شكل هي از تو بغل من شيرجه زدي طرفش كلافه شدم يه سري هم بردمت دستشويي بعد يه دقيقه ميگي مامان ج.ي.ش دارم دوباره بردمت طبقه بالا خوب كه رسيديم ميگي ندارم!!!!!!!! البته اينكارت رو يه بار ديگه هم تكرار كردي !خلاصه تا كارمون انجام بشه و برگرديم خونه من ديگه حال نداشتم خونه هم ناهار بهت دادم از بس خسته بودم دلم ميخواست بخوابم بعد اينهمه شيطنت گفتم الان خوابي از ساعت 3:30 بساط خواب پهن بود تاااااا ساعت 5 هر دفعه چرتم گرفته اومدي صدام كردي هي از رو سر و كله رفتي بالا و اومدي پايين خوب كه خواب از سرم پريد خوابيدي !!!! آهههههههههههه !!! منم رفتم تو آشپزخونه و مشغول شدم و تا بيدار شي قدري تميز كاري كردم سر دو ساعت بيدار شدي مامان خانوم اذن خريد دادند با تاكسي رفتيم چون خيابونها شلوغند تا مامان كارشو انجام بده تو هم هزارررررررررررررررر بار از پله ها بالا و پايين رفتي منم دنبالت يعني خوشم مياد با تاو كه برم بيرون دقيقتا انگشت نما ميشم هر كي هم از راه ميرسيد يه چيزي ميگفت يه خانومي گفت مواظب باش نيفته گفتمش نه بذار بيفته تا ياد نگيره هي بالا و پايين بره!!!!!! يه پسر اوا خواهري هم از كنارت گذشت با كلي ناز و ادا بهت گفت واييي دختر كوچولو نيفتي!! چندشششششششششش!!!

سوار تاكسي شديم برگرديم نزديك خونه خواستيم پياده شيم ميگي دستت درد نكنه عمو مرسي!! اي قربوننننننننننننننننننننننننننننننننننن اين دختر مؤدب برممممممممممممممم منننننننننننننننننن عشششششششششششششقم بوسسسسسسسسسسس راننده كيف كرد!

رفتيم سوپر اولين كاري كه كردي آداس( آدامس ) برداشتي يعني عشق آداسي! فروشنده بهت اسمارتيز داد نگاهشم نكردي بيچاره گفت اگه ميدونستم بهت آدامس ميدادم در نتيجه نه آدامس رو حساب كرد نه اسمارتيز رو قربونت مامان اگه ميشه دفعه ديگه روغن و برنج بردار!!! فدات!!

جمعه صبح علي الطلوع بيدار شدم و ناهار آماده كردم و شروع كردم به تميز كاري اومدم سراغ كابينتها بيدار شدي صبحانه بهت دادم بي خيال داشتم كابينت تميز ميكردم تو هم هي وول ميخوردي دور و برم چند ثانيه تازت غافل شدم يا خدااااااااااااااااااااا تمام قوطي زردچوبه ها و بگيينك پودر رو خالي كردي رو موكت آشپزخونه و تازه تو قوطي بگينك پودر هم زرد چوبه ريخته بودي!!!!!!!! هنگ كردم دعوات كردم مظلومانه نگاهم كردي دلم ميخواست گريه كنم خيلي خسته بودم منم زنگ زدم خاله انيس زير آبت رو زدم دلم خنك شه ! رفتي دستشويي تا من دستم رو بشورم و تو كارت رو انجام بدي شير آب شلنگ دستشويي رو باز كردي آب فواره كرد دستمالها و لباست خيس يعني ثانيه رو ميزني ديگه خنده ام گرفته بود اي خدا !! عصر رفتيم باغ كلي بازي و جيغ و داد به لطف آقاي پدر يه عالمه سبزي خورشتي رو دستم خونه خوابوندمت  يعني از ساعت 7:15 تااااااااااا 1 بعد از نيمه شب من مشغول شستن بودم خاله اعظم و مامي جانش اومدن پيشمون و مشغولت كردن كه من كارمو انجام بدم من همين جا از دو تا خاله جوني مهربون و همسايه خوبمون تشكر ميكنم مرسي گلها حضورتون خيلي كمكه به من.

ديروز هم كه از شدت خستگي حال خودم نبودم فعلا پروژه خرد كردن سبزيها مونده واسه امروز الان هم قرار مرخصي ساعتي بگيرم برم سبزي خرد كنم!!!!!!!!!!! پيش پيش كمر درد گرفتدم!!!

خدا جونم قربونت مواظب دختر شيطون من باش كمكم كن بتونم صالح و سالم تربيتش كنم هميشه و هر لحظه و همه جا در پناه خودت نگهش دار. آميننننننننننننننننننننننننننننننننننننن

شيطونك ميبوسمتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

مامان تاراو باربد
13 اسفند 91 15:21
به به شیطون خانوم حال گیری می کنی ها می خوی خورشتتون پف کنه آخهههههههههه
وروجک من می بوسمت
مامانی موید باشی در امر سبزی خردکنی


فكر كن قورمه سبزي درست كنم بعد بگينك پودر بريزم توش پف كنه هي سر ريز كنه تو گاز بعد من هي گازو تميز كنم آنقدر بريزه تا قابلمه خالي شه!!!!!
مرسيييييييييييييييييي عزيزم روزي خودتون باشه!!!!
مامی امیرین
14 اسفند 91 13:10
سلام.
ممنونم از حضورتون تو وب پسرا.
ماشالا به آرشیدا جون نازم.همسن امیرعلی من.
البته من یکبار افتخار آشنایی با شما رو داشتم.شما به وب من تو نی نی وبلاگ تشریف آوردین و در مورد ترس پسرم از تنها خوابیدن راهنماییم کردین که منم خدمت رسیدم و تشکر کردم


سلام عزيزم خواهش ميكنم من به شما سر ميزنم گلم بله ميدونم كه با هم آشنا هستيم.
خواهر فرناز
14 اسفند 91 16:27
سلام مامان گلی
رمز فقط این یکی همین طوریه به فارسی بنویس"فرناز" نه علامتی داره نه چیزی فقط فرناز
عوض میشه وبه رمز قبلی 2-3 روز دیگه برمیگرده


سلام باشه
مامان سونیا
15 اسفند 91 12:09
ای جونم به این دخملی وروجک دستت درد نکنه کمک مامان کابینتها رو تمیز کردی


خواهش ميكنم خاله جون! كمكهاي بيشترمو تو پست بعدي بخوانيد.
خواهر فرناز
15 اسفند 91 14:29
چه شیطون بلایی شدین برای خودتون



مامان آیلا
16 اسفند 91 10:32
من کاملا درک می کنم مامانی چه حالی پیدا کرده از یک طرف خستگی و از طرفی مظلومیت شما وروجکها
راستی مامانی تو شهر شما سبزی خرد شده نیست استفاده کنی بهتر می شه


قربون دركت عزيزم، چرا عزيزم پاك شده، پخته شده، آماده هست ولي من خودم قبول ندارم حتما بايد خودم بشورم و بپزم يه جور وسواسيه چيكار كنم.!!!


سارا مامان آرتین
22 اسفند 91 9:32



مرسي گلم بوسسسسسسسسسسس براي شما