29 ماهگي مبارك عشقم
سلام به دختر كوچولوي جيگر طلاي خودم خوبي عشقم ؟ حال و احوالاتت خوبه؟ اول از همه پيشاپيش بيست و نه ماهگيت مبارككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككك دختر خوشگلم عزيز مامان كه هر روز خانومتر از ديروز ميشي و خواستني تر فردا 29 ماهه ميشي و چقدر هم زمان زود سپري ميشه و اي كاش بتونم عين دوربين فيلمبرداري تك تك لحظاتت رو نه در خاطرتم كه در قلبم ثبت كنم ، گاهي وقتي از حرفهاي شيرينت خنده به لبهامو مياد و همش با خودم تكرارش ميكنم كه بيام و اينجا بنويسم ولي يادم ميره و از خودم ناراحت ميشم ، بهرحال دختر گل و دوست داشتني من با تمام وجود برات آرزوهاي خوب و خوشبختي و موفقيت دارم و اميدوارم تك تك لحظات زندگيت لبريز باشه از شادي و خوشحالي.
عيد 92هم با تمام خاطراتش گذشت از دوازدهمي كه تعطيل بود و ما منتظر اومدن دايي بوديم و سيزده بدر هم با كلي دلم ديمبو رفتيم باغ و از اونجايي كه سر مسير اومدن دايي از فرودگاه بود اوناهم مستقيم اومدن باغ و جمعمون جمع شد اونروز به تو و دختر عمو و پويا خييييليييي خوش گذشت و چنان خودتون رو خاكي كرديد كه رنگ صورتتون عوض شده بود!!!!!!!! تا پاسي از شب اونجا مونديم و بعد خسته برگشتيم خونه روز بعد در خانه مانديم و شبش رفتيم كنار رودخانه زيباي دز و از بس سرد بود ميلرزيديم ولي تو و پويا انگار نه انگار باوجود اينكه لباس گرم تنتون نبود به بازي مشغول بوديد و من نگران كه الان سرما ميخوريد!! روز بعد هم زديم به كوه البته خاله بخاطر شرايطش نتونست بياد و ما هم بخاطر مسير پر و پيچ و خمش پويا رو نبرديم با خودمون مامان و بابا هم نگران خاله بودند و موندن و ما و دايي و زندايي رفتيم و تلفني جوياي احوال خاله بوديم عصر خسته و كوفته برگشتيم ، غروب كه بيدار شدي بردمت خونه جون جون كه همه اونجا بودند و خودم رفتم خونه به كارهام برسم آخه فردا مهمان داشتيم براي ناهار ، شب كه اومدم دنبالت همسايمون اونجا بود و گرم صحبت شديم قرار شد پويا شب پيش بابا اينها بمونه چون خاله بايد تحت مراقبت مي بود برگشتيم خونه و صبح زود من بيدار شدم واسه كارهام كه پويا تماس گرفت و گفت كه فرشته كوچولومون صبح زود بدنيا اومده و زميني شده!!!! ظهر هم همه خونه ما ناهار دعوت بودند و جاي خاله كه بايد بيمارستان ميموند خالي بود و تلفني باهاش حرف ميزديم عصر هم گل و شيريني خريديم و رفتيم براي ترخيص، عزيز خاله خواب خواب بود جوجه !!! شما هم كه ذوق از تمام وجناتت پيدا بود و هي ميخواستي بهلش كني و تو راهرو هم هي جلوي پاي مامان جون جون راه ميرفتي كه شايد بده تو بهلش كني و بياريش تو ماشين و بخاطر همون فندقمون هم حاضر نشدي تو ماشين خودمون سوار بشي و ما با مامان اينها رفتيم خونه خاله قدري كه مونديم به مامان گفتي ديدينش بده ببريمش خونمون!!!!!!!! و هي انگشت دستات رو كنار هم ميذاشتي و ميگفتي ني ني كوچكوئه!! ولي همچين كه خونه رسيديم با يه صداي بلند گفتي آخيشششششششششش!!! تعجب كردم و گفتم انگار خيلي خسته شدي وقتي هم از بيرون ميايم تحمل لباسهات رو نداري و سريع يا خودت يا با كمك من لباسهات رو عوض ميكنيم دايي و زندايي دوباره شب اومدن خونمون ولي تو ديگه خوابيده بودي! شنبه هم كه به ميمنت رفتيم دوباره سركار ولي شما به خاطر بودن دايي، مامان يادت رفته بود و حتي جون جون و مامان جون جون رو هم تحويل نمي گرفتي و بابا بهت ميگفت كه اينطور پس نون به نرخ روز خوري!!!!!!! دايي امشب ميره تهران و اونوقت دوباره ميبينمت!!!! جنابعالي هم به روي مبارك نمياوردي !! اين چند روز هم كه خبر خاصي نبود و فقط دوشنبه شب بردمت رنگكانه و اونجا هم كلي بازي كردي و آتيش سوزوندي و طبق معمول آخرين نفر زديم بيرون و در رو هم پشت سر خودمون بستيم!!!!!! ديشب هم به بابا ميگي رفتم رنگكانا بازي كردم بابا گفت اه پس چرا منو نبردي ؟ ميگي نهههههه شما بزرگيد نميشه!!! فسقلي بلا ! يكي از حساسيتهاي عمده ات هم لباس خيسه خداي نكرده اگه به هر دليلي كمي لباست خيس بشه ديگه راه نداره حتما بايد عوض بشه تازگيها مياي ميگي مامان لباسم كثيف شده عوضش بكن! ديگه كامل از پوشك گرفته شدي و بجز خونه جون جون اونم وقتي كه خودم اداره هستم هيچ جا نه بيرون و نه خونه خودمون از پوشك خبري نيست حتي اگه خواب باشي وقت نياز از خواب هم بيدار ميشي ، وقتي از اداره ميام خونه ميگي مامان كجا بودي؟ سركار بودي اداره بودي اگه تو خونه چيزي از دستم بيفته يا صدام بلند بشه ميگي مامانننننننن بازززززززززز چي شده؟!!!!!!!
متاسفانه ديروز زلزله اي در يكي از شهرستانهاي بوشهر اتفاق افتاد و باز هم تعدادي از هموطنانمون زير آوارها موندن و عده اي هم متاسفانه جان خودشون رو ازدست دادند همينجا به همه خانواده هاي داغدار تسليت ميگم و براشون صبر آرزو ميكنم و براي آسيب ديدگان سلامتي و بهبودي و از خدا ميخوام بيش از گذشته هواي بنده هاي محتاجشو داشته باشه.
خداي مهربونم خداي بزرگ ميدونم كه نتونستم واست بنده خوبي باشم و گاهي بدجوري زدم تو ذوقت و البته بعدش همن حالم گرفته شده و دودش تو چشم خودم رفته!!! ولي من دختري دارم كه از برگ گل پاكتره و قلب درياييش سفيد سفيد ازت ميخوام هميشه اين پاكي و سفيدي رو براش حفظ و خوشبختش كني و مثل هميشه موفقيت و سربلندي و سلامتيش رو ازت ميخوام .
اين گلهاي زيبا براي شما دوستان گلم