آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

با ارزشترین دارایی من

1390/4/13 12:46
نویسنده : مامانی
414 بازدید
اشتراک گذاری

xsgs003عمرم سلام، دیروز که از اداره به خونه برگشتم طبق معمول بیدار بودی و بغل خاله نیکتا و تا منو دیدی زدی زیر گریه که بیا بغلم کن تا من لباس عوض کنم جون جون بغلت کردو بعد من که خواستم بغلت کنم با دو دلی اومدی، دستم درد نکنه بیا بچه بزرگ کن ! خلاصه بغلت کردم و باهات بازی کردم موقع ناهار چون مامان جون جون ناهار تو رو داده بود گذاشتمت توی روروکت تا ما هم ناهار بخوریم تو هم توی آشپزخونه با روروک هی اینور و اونور میرفتی ، رومیزی رو میکشیدی و میذاشتی دهنت و اگه مانعت میشدیم لباس مامان جون جون رو میکشیدی بالاخره باید یه چیزی توی دهنت بذاری نمیشه که بیکار بمونی مامان جون جون گفت امروز آرشیدا حسابی پوست منو کند بس که شیطونی کردsmilies1 و اصلاً هم نخوابیده طرفای ساعت ٣ بردمت توی اتاق که مثلاً بخوابی اممممممممما کی که رضایت بده بخوابه تا میخواستم برات لالایی بخونم دستهاو پاهاتو میکشیدی کمرتو میدادی بالا که یعنی نمی خوام بخوابم ولم کن بذارم زمین بازی کنم اول کمی مقاومت کردم بعد دیدم نه بابا فایده نداره اینه که منم گذاشتمت زمین و گفتم مامان بازی کن پیش خودم گفتم بذار کمی بازی کنه خسته میشه مبیخوابه ( زهی خیال باطل ) خوب کمی بازی کردی رفتی طرف میزتلویزیون که کنترلو از روش بکشی پایین هی دستتو دراز کردی دیدی دستت نمیرسه به گلهای قالی نگاه کردی و تند تند  عین کسی که دنبال چیزیه نگاهشون میکردی و از همه جالبتر اینکه دهنتو میذاشتی رو فرش وای خدای من تو حتی گلهای قالی رو هم میخوای بخوری پپپپپپپپپناه بر خدا! خنده ام گرفته بود  اومدم ازت فیلم بگیرم smilies4اولش حواست به کار خودت بود چون داشتم آرتیستی و از زیر پتو ازت فیلم میگرفتم ،نمیدونم علم غیب داری فهمیدی دارم فیلم میگیرم سریع خودتو رسوندی که دوربین رو ازم بگیری و تو این درگیری بین منو خودت دستتو روی دکمه دوربین فشار دادی و هر چی فیلم گرفته بودم بدون اینکه ذخیره بشه از حالت دوربین خرج شد منم اصلاً قیدشو زدم نخواستیم ، بعد که دیدی دسته گلت به ثمر رسیده نگاهی به دورو ورت انداختی که ببینی چه کاردیگه ای میتونی انجام بدی رفتی سراغ میز عسلی و موبایل من که روی میز بود توجهت رو جلب کرد و هی دستتو دراز کردی یه ذره فاصله داشت دیدی نمیتونی برش داری هی میز بردی عقب کشیدی جلو البته با آواز هههه اههه اههه نهنهنهنه دیگه حس کردم ایشاال... میخوای بخوابی بغلت کردم که بهت شیر بدم سرتو برگردوندی و نق زدی منم کمی اخمهامو کردم تو هم و با انگشت بهت اشاره کردم و گفتم دیگه باید بخوابی بابا ایول یه وقت مامان حساب نبری هان جنبه این همه حساب بردنو ندارم من بهت اخم کردم تو بجای اینکه کمی جدی بگیری به دست من نگاه میکنی و با انگشتم بازی میکنی و لبخند میزنی و میگی ههههههه اهههه دلم خوش ، بهرحال با کلی کلنجار رفتن موفق شدم ساعت ٤ بخوابونمت و خودم از خستگی غششششششششششش کردم اما هنوز کامل تو عالم خلسه نرفته بودم که با صدای گریه ات بیدار شدم و از ترس اینکه بیدار نشی سریع بهت شیر دادم دختر گلم شیر شو خورد و بعد قبراق و سرحال بیدار شد انگار سه ساعت خواب بوده به ساعت نگاه کردم خدایا ٤:٣٠ بود هیچی گذاشتمت زمین تو هم شروع کردی به اینور و اونور رفتن با صدات همه رو بیدار کردی کمی بعد پویا اومد و دیگه جمعتون جمع شد من دیدم با این وضع هیچکاری نمیتونم بکنم این بود که با کمک پویا استخر تو باد کردیم و همه اسبازیهاتو گذاشتم توش و تو رو هم گذاشتم تو استخر که بازی کنی یه وقت مامان فکر نکنی زندانیت کردم اصصصصصصصصصلا! تازه نشوندمت که دیگه خیالم راحت باشه تکون نمیخوری چون هنوز نمیتونی از حالت نشسته به چهار دست و پا دربیای منم با خیال راحت رفتم به کارهات رسیدم بهت سرلاک دادمconnie_feedbaby.gif و تو هی دستتو میکردی تو کاسه درش میاوردی کمیشو میمالیدی به خودت بقیه شم با لیاس منم تمیز میکردی .

شب هم که خوابیدی با وجود خستگی شدید رفتم لباسهاتو شستم ولی دیگه ححححححال نداشتم.

وقتی بهت نگاه میکنم و شیطنتهاتو میبینم و بهشون خنده ام میگیره توی دلم فریاد میزنم :

خدددددددددددددددددددددددددایا شکرت شکرت شکرت........... بخاطر وجود آرشیدا شکرت خدا مرسی خدا ازت ممنونم

Orkut Scraps - Angels

آرشیدا وجود توئه که باعث میشه ناراحتی و مشکلات فراموش بشن بخاطر وجود پر برکت توئه خدایا حفظش کن دخترکم رو و همیشه پشت و پناهش باش و سلامت نگهش دار آمین.

دوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسستتت دارم نفسسسسسسسسسسسم

قربونت بررررررررررررررررم .فدات بشششششششششششششششم.شكلك هاي كلفاز >>www.kalfaz.blogfa.com<<

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)