خدايا عاشقتم!!!
سلام عروسك طلايي خودم حال و بال كه انشاالله خوب مي باشد و در كمال شيطنت بسر مي بريد!! و اين روزها كه سرت شلوغ شده و بايد ازت وقت قبلي گرفت!! والااااا!! تحويل نمي گيري كه! واسه چي اينو ميگم آهان يعني يادت نمياد؟!!! روز يكشنبه اي بود اومدم دنبالت بگو خوب!! من خوش و خندان و شيفته و عاشق با نيش باز دقيقاً به اين وسعت! اومدم تو كلاستون و عرض ادب هم نموديم آرشيدا سلام مامان خوبي؟ آرشيدا ؟! نه خيرررررر اصلاً انگار نه انگار چنان مشغول بازي بودي و چهاردنگ حواست جمع بود كه اصلا انگار منو نديدي ما هم جلوي مربي شيك ضايع شديم و درنتيجه سكوت كرديم تااااااااا بعد چند دقيقه يهو ميگي مامانننننننن!!!! وااااا چه عجب!!!! و اومدي بغلم مربيت ميگه تازززهههههههه ديدتتتتتت!! يعني ما آنقدر ريز ديده مي شويم و خود بي خبريم؟!!! حالا اينو ولش كن اين تازه قسمت خوبشه وسايلت رو با اكراه برداشتي رفتيم تو حياط كه تشريف ببريم منزل دوئيدي تو پارك و مشغول بازي كمي بازي كردي و منم هي گفتم بيا مامان بريم ديگه به حد كافي بازي كردي اصلا انگار نه انگار ، ديگه آخرش واسه اينكه تحريكت كنم بهت گفتم ميخواي من برم تو بموني مهد بازي كني؟! سريع ميگي : آره مامان تو برو من ميمونم!!! يعني اين حس وابستگي بي كرانت به من منو كشته !!! ديدي تك خاله جان ديدي بيخود نترسيده بودم!!!!!!!!! خونه هم كه انگار تازه دوپينگ كردي كلي بازي و بپر بپر !! تا اينكه بزوررررررررر ساعت شش خوابوندمت!! رفتم باشگاه و شب هم خاله اعظم جان در تصوير بودند و نيمه شب هم كه خوب تلپينگ ديگه اين كه گفتن نداره والااااا!!!!
روز دوشنبه: باز هم كمي بازي كردي و رفتيم خونه معمولا مامان جون جون اگه خواب هم باشه و ما حتي يواشكي وسايلت رو برداريم مچمان را دم در مي گيرد و حتما از احوالاتت با خبر مي شود عصر استراحت كرديم و بهت گفتم بريم بيرون ؟ ميگي آره! بعد رفتي نشستي لوگو بازي مامان صبر كن من خونه بسازم بعد آماده ميشم بريم!! و خوب شد ده شب و خداروشكر كلاً كنسل شد ، پلنگ صورتي رو آورديم و بهت ميگم آرشيدا ببين چه پاهاي درازي داره اين گوششه اين دمشه ميگي آره ، بعد ميگي مامان! تو دم نداري؟!!!!!!!!! دستم درد نكنه با اين بچه بزرگ كردنم!!!!
ديروز از اداره زودتر زديم بيرون نيست ميريم مانكنيسيون!!!!!! بخاطر همينه! رفتم خونه ناهار خوردم و بعد اومدم دنبالت به به تو كلاس بساط رقص برپا بود و از همه فعالترشون هم جنابعالي بوديد بقيه با صندلي ميرقصيدن!!!! مربيت عشق ميكنه باهات، شنيدم هم هر وقت ميري مهد همشون ميگن اه آرشيدا اومد آرشيدا اومد!! جيگري تو !! خلاصه رفتيم خونه ، يه شكري خورديم آدامس گذاشتيم دهنمون حالا يكي بياد ما رو نجات بده جعبه آدامس رو گرفتي دستت يكي چپوندي تو دهنت يكي هم دستت بهت هم اخطار دادم كه نبايد اين دومي رو بذاري تو دهنت و تو هم هي يكم از كاغذش رو ميكندي و هي نگاه من ميكردي !! و با همون آدامسه خوابت برد !! اون كه تو دستت بود هان نه اون كه تو دهنت بود!! خسته هم بودي و كلي بالانس زدي تا خوابت برد منم رفتم مانكنيسيون!!! برگشتني هنوز خواب بودي منم رفتم دوش بگيرم اومدم بيرون بهت سر زدم وايييييي سرجات نبودي همه جا رو نگاه كردم نبودي قلبم از تو دهنم داشت ميومد بيرون كه جلوشو گرفتم بله جنابعالي تشريف بردين پشت مبل همونجا كه كوچيكتر بودي كاغذ ميخوردي و اينبار مشغول كندن پوست آدامس بودي كه بذاري دهنت و خوب البته بنده هم ديگه حساسيتي نشون ندادم عجيب عشق آدامسي هان عجيببببببببب!! رفتيم حمام و بازي منم خسته بودم اصلا حال نداشتم از حمام كه اومدي من دراز كشيدم و توي اون هياهوي بع بعي و مامان بريم بيرون يه چرت چند دقيقه اي زدم و حالا من ميگم بريم بيرون ميگي بريم بعد رفتي پازل هات رو آوردي پهن كردي زمين ميگي بذار اينو درست كنم بعد ميگي اعصابمو خراب نكن!!! و من از خودم بشدت عصباني شدم كه چرا گاه از روي خستگي و بي حوصلگي اينو رو گفتم كه تو هم تكرار كني خلاصه رفتيم سوپر و تو مسير پويا و عمو رضا رو ديديم و اونجا هم كه جون جون بود يعني خوشم مياد ما وقتي ميخوايم بريم خريد خانوادگي ميريم هيچ ، همه هم از يه جا خريد مي كنيم اينه كه مثلا صاحب مغازه همه جد و آبادمان را مي شناسد و ديگه نسبتهايمان را هم مي داند !!! گوشت و سبزي و ميوه فروش هم حتي!!! صاحب مغازه هم كه هر دفعه يه چيزي بهت ميده و تو هم كه تا يه بچه مي بيني مير ي طرفش و بغلش ميكني و ميگي عزيزم!! قربونتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت برممممممممممممممممممم من و صاحب مغازه هم كلي ماشاالله اينطور و اونطور پشت بندت كرد!!!! تو اون فاصله هم در همه روغنها رو باز كردي !!! هركدوم رو نتونستي دوباره ببندي مامان ببنده!! ديروز هم كه دايي جان حركت نموده به مقصد ولايت و امروز صبح زود رسيدند و تو هم از ديروز ذوق اومدن دايي رو داري و ميدونم صبح كه اونجا بودي كلي بهت خوش گذشته، الانم بيام زنگ بزنم ببينم بردنت مهد يا اينكه واسه خودت مرخصي رد كردي؟!!!
خداجونم ممنون بخاطر لطفت ، بخاطر اين دختر كوچولوي دوست داشتني، بخاطر اينكه ديروز بهم يادآوري كردي كه شاديهاي حتي كوچك اطرافم رو ببينم، حتي براي لحظه اي و شاكرت باشم ديروز فهميدم اينكه چشمم مي بيند دليل بينايي ام نيست بلكه من كورم نمي بينم زيباييهاي اطرافم را!! ممنون بخاطر اينكه بهم فهموندي دنيا به آخر نرسيده و تو بزرگي و تا هستي حتما اميد هم هست و ممنون بخاطر همه چيزهاي خوبي كه اطرافم هست و من چنان در درون خود فرو رفته ام كه حتي واضح ترينش را هم نمي بينم ، خدايا چشمانم را بينا كن كه زيباييهاي اطرافم و عزيزانم را بهتر ببينم و بفهمم ،مرا از لاك خود بيرون بيار!!كمك كن بشكنم اين حصار اطراف خودم را و قلبم را قلبم را قلبم را صاف كن حتي با دشمنانم !!و كمكم كن كه بتوانم ببخشم ببخشم خدايا ميدانم كه فقط در اينصورت به آرامش خواهم رسيد ،ميدانم خدايا !!و اينكه خيلي هواي دختركم را داشته باش كه بعد تو همه اميدها و آرزوهايم در او خلاصه ميشود وجود پاك و معصومش را به تو مي سپارم كه هميشه و هميشه از بديها و پليديها و چشم بد دور نگهش داري خدايا ، خدايا عاشقتممممممممممممممممممممممممممم .بوسسسسس براي تو.
پي نوشت: تماس گرفتم ،خير مرخصي در كار نيست تشريف مي بريد!!!