تو كه همه وجودمي
سلام عليكم حال و احوالات خوبه انشاالله ؟! يعني من يه سئوالي برام پيش اومده!!! روزها كه اينجور دارن ميدوند و ما بهشون نميرسيم و نميدونيم كي شد دوباره آخر هفته ، آيا شير نفت بازمانده و ايشان بايد ببنند و در نتيجه مي تازند؟!!!! يني ديروز دهنم باز موند فهميدم سه شنبه است ديگه چه دبرسه به امروز كه چهارشنبه است!!!! اووووهههههه از چهارشنبه گذشته هم كه هيچ ننوشته بودم واست اون روز قبل اينكه بيام دنبالت مهد زيرآبي رفتم و اول رفتم خونه ناهار يا نميدونم عصرونه !!!غذايي كه ساعت 4 عصر خورده بشه اسمش ناهاره يا عصرونه؟ چون خوشبختانه تو ولايت استان ما!!!!!!! نه پول ناهار ميدن و نه خود ناهار رو !بگذريم اومدم دنبالت و بعد هم خونه جون جون كه شكر خدا همه در حالت نيمه استندباي بودند و تو هم هي نق نق ميكردي و خوابت ميومد رفتيم خونه و خوابيديم شب هم مجدداً رفتيم خونه جون جون و با دايي و زندايي مشغول بوديم و اما پنج شنبه كه آنقددددددددددددددرررررررررررررررر دلم ميخواست بخوابم تا لنگ ظهر كه نگو ولي كار داشتم از اونجايي كه فرداش روز پدر بود و خريد كردن واسه باباها خيلي سخته و نميدونستم چيكار كنم و از اونجايي كه بابا كيكهاي خانگي رو خيلي دوست داره ما هم آستينمان را بالا زديم و مشغول شديم دو مدل كيك و يه غذاي حاضري درست كردم تازه خمير يه كيك ديگه رو هم آماده كردم كه دايي تماس گرفت كه كجايي من دوروز اينجام تو هم بست نشستي خونه ما هم ول كرديم رفتيم!!! عصرش هم كه باشگاه داشتم و به همه ائمه متوسل شدم كه بخوابي كه من بتونم برم !!!! كه شكر خدا خوابت برد بعد باشگاه بهت سر زدم و حس كردم بدنت گرمه متاسفانه كمي تب داشتي حالم گرفته شد اساسي، بيدار هم شده بودي و بي حال با دايي و پويا برديمت درمانگاه و دكتر گفت كه حساسيت هست يعني دلم ميخواست گريه كنم هيچي بيشتر از اين اعصابم رو بهم نميريزه كه بشدت آبريزش پيدا ميكني و نميتوني نفس بكشي فقط و فقط همين !!!! همين دوهفته پيش بود كه تازهههههه خوب شده بودي ،ميدونم كه علتش همين آب بازيهات موقع دستشويي رفتنه هرچند كه بلافاصله تنت رو خشك و لباست رو عوض ميكنم ولي آخرش دوباره اومد سراغت هيچ وقت مثل اين مدت درحال دارو خوردن نبودي نميدونم چي شده نكنه بدنت ضعيف شده ؟با ديدن دايي و پويا كلا سرحال شده بودي و مشغول بازي و داد و فرياد كيكها بهمراه يه دسته گل تقديم باباي نازنينم شد و ابراز شرمندگي از اينكه واقعا نميدونستم چي بگيرم بهتره باباي عزيزم اميدوارم هميشه سالم و سلامت باشي و سايه ات بالاي سرمون باشه شب هم عليرغم ميل باطني چون تو مريض بودي رفتيم شام بيرون اونجا تنت داغ شده بود و من چيزي از گلوم پايين نميرفت شب تو خونه هم تا صبح تقريبا بيدار بودم خيلي خسته بودم دمدماي صبح خداروشكر تبت قطع شد و من خيالم راحت شد ناهار هم رفتيم خونه جون جون و بعد هم باغ و من تونستم يه صفايي به ماشين بدم عصر هم كه دايي پرواز داشت واسه تهران و خوب شب هم كه تلپينگ بوديم!!!!
راستش درست يادم نمياد كه تو اين هفته بر ما چه گذشت فقط ميدونم كه شنبه بسيار خسته بودم و نتونستم درست و حسابي باهات باشم و بازي كنم دلم ميخواست تا صبح بخوابم تو هم مشغول بازي بودي به تنهايي .
يه شب رفته بودي دستشويي و در حال انجام كارت و منم همينطور كه دم در دستشويي ايستاده بودم!!!! داشتم اين خرم سلطان نامرد رو نگاه ميكردم تو نگو داري از اونجا منو ديد ميزني ، بعد چند دقيقه صدام كردي و ميگي مامان مامان بيا داخل يه شلكات خوشمزه اي دارم بهت بدمش!!!!!!!!!!!!!!!!! و اينگونه ما ديگر نفهميديم خرم با خديجه سلطان چه كرد!!!!
يكي دو سال پيش از تهران يه چتر خيلي خوشگل ماماني واست خريده بودم كه صد البته بيش از اينكه واسه دل تو باشه واسه دل خودم خريده بودمش چون تو كه اصلا اون موقع نميدونستي چتر كيلو چنده!!! و همونطور نووووووو بايگانيش كردم تو كمدت تا اينكه بزرگتر بشي و به كارت بياد!!! پريروز در كمدت رو باز كردي و ديديش و اصرار كه اون چيه من ميخوامش ما هم تقديم حضور كرديم و طبق معمول اولين كاري كه كردي برم نشون خاله اعظم بدم يعني ما آب بخوريم خاله اعظم در جريانه!!! يه دل سير پزش رو داده بودي كه تو چتر خوشگل نداريييييييييييييييي؟ و خاله گفته بود خوب يكي هم واسه من ميخري؟ تو هم سريع بهش گفتي نههههه همين يكي بود!!!! القصه تشريف آورديد منزل و هي باز و بسته اش كردي و هي ما گفتيم خرابش نكني و مواظبش باش كه يهو ديدم در يك اقدام غافلگيرانه خيلي شيك با دو دست مبارك محكم كوبيدي رو چتر و عين در قابلمه پهن شد!!!!! هر كاري هم كردم ديگه نرمال نشد كه نشد و منم دعوات كردم و مشغول غر زدن شدم حالا تو فكر ميكني چي شد يعني آب تو دلت تكون نخورد انگاررررررررر نه انگار دارم دعوات ميكنم خيلي عادي مشغول بازي شدي البته با يه حالت غريبي هم نگاهم ميكردي كه دلم سوخت و تو دلم به خودم گفتم نميخريدي حالا يه چتر فسقلي چيه يه ساعت داري دعواش ميكني مجبوري بخري؟ اصلا فدا سرش!!!!!!!!!! واااااا يه چيزي هم بدهكار شديم والا به قرعان!!!! ( يعني به نظرتون خود درگيريم خيلي بالاست!!!!!!!!! ) حالا جالبه چند دقيقه پيشش هم لطفتت شامل حال لوستر شده بود و با توپ زدي بهش و كريستال وسطش افتاد و منم به خيال اينكه چيزي نشده و درست ميشه اومدم بذارم سرجاش كه ديدم بشكسته!!! واسه اون اينقدر ناراحت نشدم كه واسه چتر يعني تو كار خودم موندم من!!!!
روز دوشنبه شب هم خاله انيس و دوقلوها اومدن خونمون و بشدت ذوق زده شدي بعد هم باتفاق رفتيم رنگين كمان تازه پياده شما هم هي دويديد و ما هم بدنبالتان و سيرررررررررر دلتون بازي كردين برگشتيم خونه بعد حضور و غياب خاله اعظم و ماميش ميگي مامان عرق كردم برم دوشي بگيرم !! خلاصه حمام كردي و اتفاقا خوب شد كه رفتي و شام و بعد هم منزل جون جون!!
ديروز هم كه اتفاق خاصي نيفتاد غير اينكه اومدم دنبالت از دور بدو بدو خودت رو رسوندي و پرت كردي تو بغلم
در كل اينكه هرجا هستي سالم و سلامت باشي و پيروز و موفق و خداوند هميشه يارو ياور و پشت و پناهت باشه عزيزترينم.
دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارمممممممممممممممممممممممممممممممممم گلي خانوم و ميبوسمتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت هزاران بار.