آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

عشق يعني تو

1392/5/6 13:39
نویسنده : مامانی
493 بازدید
اشتراک گذاری

سلامممممممم به همه دوست جونيهاي ناز و گل خودم كه ما رو تنها نذاشتن طاعات و عباداتتون قبول و سلام به شكر پاره خودم دختر گلم خوبي عشقم ، اين چند روزه به خاطر جابجايي اينترنت از شركت خصوصي به مخابرات اينترنت ما هم قطع شد و دست ما عملا موند تو حنا جلز و  ولز هم كه فايده نداشت بنده كه كلا فقط اينجا ميتونم به دوست جونيا سر بزنم و واست بنويسم خلاصه ديروز تماس گرفتم و گفتم چه نشسته ايد كه اينترنت ما در وعده داده شده وصليده نشده و ما كلييييييييييييييييييييييي نامه خوانده نشده چشمکداريم و آقا ما اداره ايم و....... و به يمن اين ننه من غريبم بازي ظهر آمدند و دم رفتن اينترنت وصل شد و ما تا جايي كه راه داشت مانديم و فيض برديمنیشخند.

 

عرض كنم خدمتت كه چهارشنبه گذشته بعد افطار طبق سنت ديرينه رفتيم رنگين كمان ! اونم ساعت يازده شب!!!تعجب تازه به خاله انيس هم اس دادم كه چه نشسته اي پاشو بيا رنگين كمان كه خاله جان لطف فرمودن اس بنده رو ساعت پاسي از شب گذشته ديدند!!!! اون شب كلي بازي كردي و منم گرم گفتگو با يه خانومي كه بخاطر پسمليش كارشو رو ول كرده بود و حالا اوشون بشدت بهش وابسته بودند و بجز مامان با هيشكي بازي نميكردند حالا جالبيش اينجا بود كه خانم گفت من ساعت كارم زياد بوده بعد من پيش خودم گفتم آخي حتما 12 تا 14 ساعت سركار بوده فرمودند 7:30 تا 2 بعد من قشنگ نيشم باز شد و گفتم پ اگه مثل من ساعت 7:15 تا يه ربع به چهار بودي چه ميكردي خلاصه كاري كرديم كه اون بنده خدا اظهار ندامت كرد از اينكه كارش رو ول كرد خصوصا كه ميديد جنابعالي خيلي ريلكس بازي ميكني و اونقدر بدوبدو كردي تا پسمليش هم افتاد رو دور و همبازيتون شد كمي هم واسه رنگين كمان بازار گرمي كرديم كه همينجا از مسئولين محترم حق بيزينس خودم را خواهانم لطفا رسيدگي فرمائيد!!!!!!!نیشخند خلاصه طبق معمول آخرين نفر اومديم بيرون و طبق معمول فرمودند كه در را ببنديد راستي يه حق بستن در را هم بدهكارندنیشخند بعد هم رفتيم خونه و لالا.

 

پنج شنبه صبح هم تا خواب بودي من قدري كارهام رو سبك كردم و بعد سرويس دهي داشتيم و تماس گرفتم خاله انيس حرفيديم و ديگه داشتم ناهارت رو ميدادم كه خاله انيس تماس گرفت افطار بياين اينجا و از همون موقع هي گفتي الان بريم خاله انيسه ؟ نه مامان شب ميريم و خلاصه با كلي وعده و وعيد راضي شدي استراحت كني شب هم رفتيم پيش خاله انيس و شما مشغول شيطنت نصف شبي هم رفتيم پارك كه براي اولين بار سوار اين بازيهاي برقي شدي قبلا رضايت نميدادي فكر كنم تارا و باربد هم بار اولشون بود بعد هم پارك بادي و نهايتا خونه و لالا.

 

جمعه صبح هم بعد اينكه بيدار شدي و كلي ناز كردي و ماهم خريديم و خوردن صبحانه ات رفتيم دنبال خاله انيس و تارا كه بريم آرايشگاه و موهاتون رو كوتاه كنند و شما دوتا شدين دو تا دسته گل خوشگل با موهاي قشنگ بعد تازه ما هم كلي كيف كرديم كه ديگه نميخواد حرص گل سر درآوردنتون رو بخوريم همچين ديگه نيازي به گل سر نداريد آخيشششششششششش، بعد هم باتفاق رفتيم بنزين زديم و يه چرخي هم زديم و شما هم كه با هم مشغول بوديد به خاله گفتم شما امشب بيايد افطار خونه ما همچين كه خاله و تارا پياده شدند يهو ساكت شدي گفتم مامان ممكنه شب بيان خونمون و بعد هم رفتيم سوپري و بستني و آدامس و اينا و ديگه كامل سرحال شدي دوباره رسيديم خونه ميگي شب خاله و تارا ميان پيشم؟!!خاله هم گفت نميتونه بياد و موند واسه هفته ديگه ، افطار درست كردم ، تازگيها موقع خواب يه ساعت طول ميكشه تا شير بخوري همچين يواش و بازي بازي تازه بعد يه ساعت به شيشه ات نگاه ميكنم شايد اندازه نصف فنجون ازش خوردي.

تو خونه صدام ميكني مامان جونم ، مامان جونيبغلبغل وقت خواب هم كه حتما بايد دستت رو بگيرم و بعد كلي بوس و دوستت دارم ميخوابيم حالا يا من زودتر يا تو چه فررررررررررقي ميكنه!!!!!!!!!چشمکچشمک 

شنبه بازهم مثل همه روزها اداره بعد خونه اول ميرم ساكت رو از خونه جون جون ببرم و مامان جون جون طبق معمول بگه اين بچه رو تا 4 نذار بمونه و الان برو بيارش ما هم بگيم باشهدروغگو بعد برم خونه و فكر افطار بعد بيام دنبالت مهد حالا دوحالت داره اگه مشغول تماشاي تام و جري باشي اصلا تحويل نميگري و ميگي برو خونه !!!! اما اگه هوو جان ( تام و جري ) دركار نباشه شيرجه مياي واسم بعد تو مهد خيلي باحاله كه يكي كيفت رو مياره يكي ليوانت رو ميده دستت بعد هركدومشون كه منو ببينه بدو صدات ميكنه آرشيدا مامانت اومد شنيدم پسرها خيلي هوات رو دارن اون روز سر دادن كوله مهدت دوتاشون دعواشون شد !!!! چه معني ميده !!!عصبانی بعد هم كلي باي بايت ميكنن اونوقت جنابعالي با وساطت من براشون دست تكون ميدي !!! مربي مهدت هم بشدت دوستت داره و هر روز كه برم بيارمت اينو ميگه و اون چند روز كه نبودي حسابي دلتنگت بوده  قلبقلبماچماچ خونه كه برسيم شده سئوال هر روزت خاله انيسه و تارا شب ميان پيشم؟ مامان آخر هفته ميان چند روز ديگه .

چند روز پيش رفتي در خونه خاله اعظمو زدي بعد كه درو واكرد برگشتي بياي خونه، خاله بهت ميگه خو واسه چي در ميزني تو كه ميخواي بري؟ برگشتي بهش ميگي: خواستم تو منو ببيني!!!!   خنده  خنده   

وقتي يه چيزي ميخواي يا يه كاري رو برات انجام ميدم ميگي آفرين بچه خوب!!!

بعد اگه كاري رو بخواي انجام بدي نذارم يا چيزي رو كه بخواي ندم بهت ميگي بچه بدددد!!!

يه سري رفتيم سوپر ماركت بعد يه آبنات برداشتي و مشغول خوردن شدي آقاي فروشنده بهت گفت اين آبنبات دهنيتو بده من سه تا جاش بهت ميدم ؟ ميگي نه خلاصه از اون اصرار از تو انكار آخرسر ميگي نه سه تا نميخواد تو يكي بده!!! و البته موقع خروج اون يكي نصيبت شد .نیشخند

هنوز عاشق پتو انداختن رو سرت و پيچوندن دور خودتي يا اينكه يكي از پارچه هات رو ورميداري و عين شال ميندازي سرت قربونت برم. 

موقع نماز خوندن كتاب دعا رو برميداري و باز ميكني و لبهات رو تكون ميدي.

سي دي خاله ستاره رو كه ميذارم يه قسمتش مامان ني ني داره حرف ميزنه خوب اونجا دهنش رو الكي تكون ميده مسلما، بعد تو اومدي ميگي مامان چرا مامان ني ني اينجوري ميكنه ميگم داره حرف ميزنه ميگي نه همينجوري تكون ميده بعد عينش رو انجام ميدي.

وقتي چيزي رو برات ميخرم حتي يه شير كاكائو ميگي مامان دستت درد نكنه از كجا خريدي ؟ ميگم سوپر ماركت ،سوپرماركت كجا؟ ميگم تو خيابون ، خيابون كجا؟ خيابون مثلا شريعتي، شريعتي كجا؟ !!!

 

روز چهارشنبه از اداره كه اومدم رفتم تو آشپزخونه و تو فرصتي كه داشتم يه كيك پختم آخه اون شب تولد خاله اعظم بود اومدم دنبالت رسيدي خونه بو ميكشي ميگي واييي بوي كيك مياد مامان!! خلاصه خوابيدي و منم رفتم تو آشپزخونه و مشغول تزيين كيك شدم افطار كه خورديم اس دادم به خاله اعظم كه بياين اينور ايشونم با مامانش اومد و چاي خورديم و مشغول حرف زدن بودن منم تو آشپزخونه همينطور كه باهاشون حرف ميزدم رفتم زير كابينت شمع بذارم رو كيك!!!!!!! هي هم خدا خدا ميكردم تو يهو نياي تو آشپزخونه بعد كات دادم و گفتم حالا بقيه تعاريف بمونه واسه چند دقيقه ديگه و تولد تولد مبارك گويان رفتم تو پذيرايي و گل از گل خاله اعظم شكفت و مامانش هم يهو گفت اي واي من يادم رفته بود منم گفتم خواستم بگم بهتون بعد دوباره گفتم خو به من چه!!!!!!!!!!! خلاصه شمعها رو روشن كرديم كه گل از گل تو شكفت كلي هم تولدت مبارك خوندي و با خاله مشغول فوت كردن شمعها شدي بعد هم با هم كيك رو بريديد و براي چندمين بارشمعها فوت شدن آنقدر اينكار ادامه پيدا كرد كه اصلا دود خونه رو گرفت!!!!!!! بعد هم خاله اينا همراه با بخش بيشتر كيك رفتند و بعد جمع و جور كردن خوابيديم.

روز پنج شنبه هم كه بعد بيدار شدنت و صبحانه و قدري انجام كارهاي خونه رفتيم بيرون خريد بعد هم خونه و ناهار خوردي و من قدري از كارهامو انجام دادم شب قرار بود خاله انيسه بياد و راضيت كردم كه بخوابي و البته خوابيدي كلي هم جمع و جور و وسايلي رو كه ميدونستم احتمالا باعث دعواتون ميشه برداشتم منجمله صندليت كه البته دوباره آورديش و از همون دقيقه اول نشستي روش كه خيالت راحت باشه  خلاصه خاله و بچه ها اومدن و تو به مراد دل رسيدي و كلي بازي و كلي هم خوش گذشت و از اونجايي كه هر وقت ما اونجا بوديم يا خاله اينجا بود رفتيم بيرون اومدي ميگي مامان شام بخوريم الان خاله انيسه اومد ميخوايم بريم بيرون!!! و اتفاقا اون شب اصلا نرفتيم طرفاي يك خاله و بچه ها رفتند ، اومدم آب تنگ ماهي رو عوض كنم بدو اومدي ببينيش بعد ميگي من غذا بدم بهش و قلپي هرچي غذاي ماهي بود ريختي تو تنگ ،بدبخت ماهيه داشت خفه ميشد و تا خوابيدي شد دو ونيم.

 

جمعه تا نزديك دوازده خواب بودي صبحانه يا ظهرانه خوردي بهت شيركاكائو دادم دوباره رفتي سروقت يخچال و شير توت فرنگي رو هم بياري و هر چي بهت گفتم نرو بذار براي بعد و اينا گوش ندادي زدي جا پنيري نازنينمو شكوندي بعد شير و دادي دستم ميگي مامان بعداً ميخورمش!! بازي كرديم و ناهار خوردي عصر هم هلاك كمي خواب بودم و از اونجايي كه سحر هم خواب مونده بودم حال نداشتم تو هم كه اصلا خيال خواب نداشتي منم فرستادمت حمام كه با خيال راحت باقي سي دي رو كه از صبح چندين مرحله تيكه تيكه ديده بودمش رو ببينم تو هم هي در حمام رو باز كردي صدام كردي مامان جوني مامان جونم شامپو بده ، رنگ برام بيار نقاشي بكشم بعد حمام هم رفتيم نون گرفتيم و بعد هم خانوم همسايه تماس گرفت كه آرشيدا رو بيار پايين تو هم از خدا خواسته رفتي و بازي منم اومدم افطار خوردم و رفتم دنبالت كه ايندفعه يكي ديگه بچه هاي همسايه اومد باهات و مشغول بازي شدين و از شنيدن صداي خنده تون قلبم پر از شادي ميشد مامانش هم اومدو ما هم گرم گفتگو طرفاي ده و نيم ديگه تلو تلو ميخوردي و بالاخره شيرتو خورده نخورده سريع خوابت برد و منم رفتم دودكش ببينم.!!

 

شنبه ديروز اومدم اداره ديدم اين اينترنته كه وصل نيست و اقدام كردم بالاخره آخر وقت وصل شد و تا دقيقه نود موندم و كامنتهاي دوست جونيهامو خوندم و يكي دو تا هم كامنت گذاشتم به ميمنت و مباركي هم حقوقهامون بجاي افزايش، كاهش يافت و ما بسي مسرور گشتيم!!! كلا ديروز تو اداره حرفي بجز اين نداشتيم بزنيم فكر كنم بايد به فكر شغل دوم باشيم وگرنه ولمعطليم!!! عصر هم اومدم دنبالت و كلي با هم بازي كرديم و بدو بدو و لالا و افطار از اونجائيكه چند روزي بهت قول رنگين كمان داده بودم رفتيم كه البته بسته بود و بجاش رفتيم يكي يه دونه بد نبود اونجا هم كلي بازي و بعد هم خونه و تو خوابيدي و ما هم نشستيم پاي تي وي و اميد اينكه شايد گوشه ناچيزي از ثواب اون شب پربركت هم به ما برسد.ديشب نشستي پيش يكي از نقاشيهايي كه رذوي ديوار كشيدي ميگي اين مامانه ، اين خاله انيسه است اين عموئه اينم آرشيداست!!! فدات بشم من كه اينهمه خاله تو دوست داري و هر روز به بهانه هاي گوناگون ذكر خيرشون هست.

خدايا شكرت به خاطر همه چي بخاطر اينكه امسال هم تونستم روزه بگيرم ،بخاطر اين دختر شيطون بلا خدايا هواي همه بچه ها رو داشته باش بهشون سلامتي بده و بديها و بلاها رو از وجود نازنينشون دور بگردان آمينننننننننننننننننن.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)

مامان تارا و باربد
6 مرداد 92 13:59
سلام به مامانی گل و دخمری ناز مهمون نوازش خوبی با زحمتای ما بسیار به ما خوش گذشت
همه چی عالی بود از کیک تولد خاله اعظم هم که نگو میگم کاشکی دوباره شمع میزاشتی که تا صب باید فوت می کردیم
آرشیدا من می خوام ببینمت میای در خونمون
چه معنی داره اصلا آدم بعد شام نره بیرون این دفعه رو ببخش پرنسس
ولی حواسم بود ها باربد ما با هات دست به یکی می کنه سر تارا کلاه میزاره بهت میگه برو صندلیتو بردار یعنی چی آخه
می بوسمت خوشگل خانوم


سلام به خاله جان گل و قندعسلاي مهربونش شمارحمتيد،خاله جون من خيلي وقتها از در خونتون رد ميشم ميخوام بيام منو ببينيد اين مامامي نميذاره !!! اي باربديس شيطون بلا.
مامان آیلا
7 مرداد 92 9:36
به به سلام رسیدم به خیر . بابا دلمون تنگ شد از بس اومدیم و دست خالی برگشتیم . خوب می گردی ها نگو نه ( اصلا کار خوبی می کنی گشت و گذار برا خانم گلهایی مثل شماست دیگه)


سلام مرسي عززززززززززززيزم،ممنون كه به فكرمون بودي گلم
مامان سونیا
7 مرداد 92 10:15
به به خدا این خاله انیس و رنگین کمان رو براتون نگهداره وگر کمیت شما بسی لنگ خواهد بود
خوب گفته به خاله اعظمش بچم رفته خالهاش ببیندش خو کاشکش همسایه ما بود هی میومد در خونه ما رو میزد تا ما روی ماهش رو زیارت کنیم

ایول خوب ابنبات رو از مغازه داره گرفتی نوش جونت دختر باید زرنگ باشه

ای بابا ما چکار کنیم با این ادارات حقوق ما رو هم هنوز نداند تاز مگه اعلام نکردند 25 درصد افزایش حقوق برای کارمندان مال ما که 15 درصد اضافه کردند البته هنوز که طبق حکم جدید حقوق ندادند که ببینم همون 15 در صد رو بهمون میدن یا همون 490 تومن سال قبل رو داند بهمون میدن


مرسي عززيزم بابت نظرت ، پس شما هم گرفتاريد ما كه نميدونيم اين چندغاز حقوق كجاي دلمون بذاريم !!! هميشه همينطور بوده هي ميگن نميدونم 25 درصد ده درصد ماليات و بيمه و غيره كم ميشه تهش هيچي نميمونه اي خداااااا!!!بيا بهلم همدرد
مامی امیرین
7 مرداد 92 12:26
عبادتهاتون قبول..
امان از این بی نتی که بد دردیه...
امیدوارم همه لحظات شما و گل دختر شیرین زبون با خنده همراه باشه..ببوسیدش.


مرسي عزيزم همچنين ، آخ بددرديه يعني از ترك اعتياد هم سخت تره
مامی امیرین
7 مرداد 92 22:55
عزیزم لطفا ما رو با این آدرس جدید لینک کن.


مرسي عزيزم چشم
سارا مامان آرتین
9 مرداد 92 6:34
به به عجبی بابا دلمون تنگ شده بود
همیشه به گشت و گذار


مرسي عزيزم ما هم همينطور
مامان هانا هانیتا
10 مرداد 92 8:58
سلام مامان زری میگم دیر نرین دنبال آرشیدای خوشمل پسرای مهد قاپش رو میدزدن ها از ا گفتن بود
خیلی دوست دارم اینطوری مفصل مینویسی مامانی خدا قوت
نماز روزه هاتون هم قبول واسه ما هم دعا کنین



سلام عزيزم مامان زريييييييي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!! اونوقت اين مامان زري كيه؟!!!!چشم ما زود ميريم ، ممنون عزيزم كه وقت ميذاري و ميخوني لطف داري.
مامان تارا
10 مرداد 92 16:16
سلام سلام

من سرکار نت ندارم وقتهای بیکاری رمانهای دانلود شده رو میخونم

این مسئولین تشخیص نمیدن که اینترنت چقدر برای ما ضروریه !!!



ریشه این رنگین کمان رو در آوردین دیگه فکر کنم به زودی اسباب اثاثیه شونو جمع کنن برن یه نفس راحت بکشن

تولد خاله اعظم هم مبارک باشه



امان از دست این سوالهای بچه ها






سلام سلام درك ندارن ديگه !!! نميدونن ما جونمون به نت بسته است والا!!!نه باباااااااااا هنوز كه ريشه اش در نيومده ولي اگه درآورديمش حتما خبرتون ميكنم!!! مرسي عزيزم.


مامان تارا و باربد
14 مرداد 92 10:33
براي مامان آرشيدا قند عسلم:

راستي من اصلا نمي تونم صفحه آرشيدا جونم رو باز كنم. تا مي رم توي وبش كامپيوترم هنگ مي كنه. نمي دونم مشكل از چيه. لطفا بهشون بگيد كه من بي معرفت نيستم و هميشه به يادشونم.

مامان خورشید


مامان خورشيد عزيز ممنون از معرفتت و پيامي كه دادي و مرسي كه بيادمون هستي و ما هميشه منتظر حضورت هستيم.
و مرسي دوست جوني بابت انتقال اين پيام.
مامان تارا
15 مرداد 92 22:57



مامان آیلا
16 مرداد 92 10:01
وای مامانی چقدر کم کار شدید این ماه خبری از اضافه کاری نیست


عزيزم همين الان رفت رو سايت بخونش كم كاري منو خواهي بخشيد