آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

ورووجک کوچولو

1390/4/28 13:19
نویسنده : مامانی
356 بازدید
اشتراک گذاری

ktmj_8009سلام جو جوی مامان خوبی ؟ قبل از هر چیز بگم که با نظر خاله جون تارا و باربد که تو وبلاگ ما دو قلوهای افسانه ای هستند کاملاً موافقم smilies1. با چه نظری ؟ اینکه نوشته وروجکsmilies1 واقعاً که این کلمه خیلی بهتون میاد خصوصاً به آرشیدا گله و تارا گلی که روی ورووجکو سفید کردین و البته باربد خاله هم بزودی مثل شما آتیش پاره میشه نوشتم خاله چون منم یه جورایی خاله شون هستم دیگه ، آخه میدونی من و مامان انیسه خیییییلی وقته با هم دوستیم از دانشگاه بگیر تا سر کار، به فاصله شش ماه از هم ازدواج کردیم و شما سه تا ورووجک به فاصله پنج روز از هم متولد شدین!!تصورشو بکن اگه شما سه تا یه جا باشید چه اتفاقی میفته  وایییییی خدا بداد برسه ! اینا رو گفتم که بدونی تو یه خاله دیگه هم داری که خیلی مهربونه ،  دلم خنک شد بخاطر این لقب خیییلی به تو و تارا میاد!!

جونم برات بگه که دیروز از اداره که برگشتم بیدار بودی و تا منو دیدی بغل خواستی باهات بازی کردم ولی تو همش میگفتی بغلم کن راه برو مقادیری چسب دو قلو شدی ، خواستیم غذا بخوریم تو انگار بیشتر گرسنه بودی مامان جون جون گفت بابا یه ساعت پیش غذا خورده و به تو میگفت آرشیدا آبرومو بردی الان مامانت فکر میکنه تو اصلاً هیچی نخوردی!! بعد از ناهار خواستم بخوابونمت مگه قبول میکردی دوباره بازی تا بالاخره فاتح شدم و یه دو ساعتی خوابیدی عصر کمی سرحالتر بودی بهت سوپی دادم که درست و حسابی نخوردی و بعدش با این اتاق بازیت مشغول کلنجار رفتن بودی و آنقدر دور خودت چرخیدی تا خسته شدی و سرتو میذاشتی زمین ، دیروز تو پیشرفت جدیدی کردی دستتو گذاشتی روی پله پشت بام و ایستادی بعد دیدی انگار میتونی خودتو کنترل کنی دوباره دستتو گذاشتی روی پله دوم و یه پاتم آوردی بالا ولی هنوز نمیتونی این یکی رو انجام بدی، چشششم روشن دو روز دیگه باید رو پله های پشت بوم دنبالت بگردم ، غروب بردمت حمامی و بعدش هم لالا شبت بخیر جوجه مامانی هستی.ktmj_8001 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)