خورشید زندگیم
سلام دختر قشنگم، اوضاع و احوال خوبه؟ آخه عروسکم من میخوام برم سرکار باید صبح زود بیدار بشم تو چرا بیدار باش میزنی؟! ساعت 6:30 بیداری، بعد تا من بیام به تو برسم خودم دیرم میشه و توپ تأخیر میخورم ، امروز که تو گردنمو محکم چسبیده بودی و حاضر نبودی ول کنی دلم خیلی سوخت و ناراحت شدم جون جون بغلت کرد و باهات بازی کرد تا من برم ،حواسم همش پیشته خواستم زودتر برگردم پیشت ولی امکانش نیست کی بشه جامون عوض بشه بتونم ببرمت پیش خودم اداره، دیروز که از اداره برگشتم پویا بغلت کرده بود و طبق گزارش رسیده تو از یه طرف میز ناهار خوری 10 نفره رفتی و از اون ور اومدی بیرون تو این گردش یکی دو دفعه هم سرت خورده به صندلیها، با لباس بغلت کردم و کلی همدیگه رو بوسیدیم ، ناهارتو نصفه خورده بودی ، بهت سوپی دادم ، باهم کلی بازی کردیم ، ساعت 3 به زور خوابیدی اونم فقط برای یه ساعت ،کم خوابیت کم کم داره نگرانم میکنه، برای اینکه بقیه رو بیدار نکنی تو اتاق باهات بازی کردم که البته هر از چندی یه جیغ خفن هم میکشی،دیدم خیلی بی تابی میکنی و ناآرامی دوست داشتی ببرمت تو حیاط و با کالسکه بگردونمت ولی خوب هوا گرمه، نزدیک غروب که هوا کمی بهتر شده بردمت بیرون و با هم کلی تو بازار گشتیم و خرید کردیم تودیگه خیلی خسته ای، برگشتیم خونه و تا بهت شیر دادم خوابت برد. دیروز طبق گفته مامان جون جون تاتی تاتی هم کردی و چند قدمی راه رفتی باریکلا دختر گلم ماشاالله.
آرشیدا تو همه عشق منی دوستت دارم نفسسسم
خدایا کمکم کن بتونم این دختر مهربونو قشنگ رو بدرستی تربیت کنم اونجوری که شایسته است.