آبنبات مامانی
سلام جوجو خوبی شکر پنیر؟ دیروز که از اداره برگشتم تو لالا بودی منم بخاطر بی خوابی دیشب ( آخه شب قبلش خیلی بیدار میشدی ) اومدم کنارت دراز کشیدم و خوابم برد
تقریباًً یه ساعت بعد بیدار شدی قربونت برم که گریه کردنت خیلی بامزه است دلم میخواد یه دفعه صداتو ضبط کنم، از این گریه نمایشی هاست!! تا منو دیدی چشات باز شد( قربونش برم) بهت شیر دادم و تو عزم کردی که نخوابی کلاًً دیگه با هم مشغول بودیم از شیطنتهات بگم که دیروز رفته بودی زیر میز عسلی و نشستی و کیف موبایل منو با ولع گذاشتی توی دهنت اگه من بدونم این کیف سرتا پا آلوده چه مزه ای داره که تو اینجور میخوریش خیلی خوبه!! اقلاًً یه چیز نخورده رو بذار مامان هر چی فکر میکنم می بینم تو همه چی گذاشتی دهنت حتی دیوار!!!!! عصری خونه گردی داشتی از این اتاق به اون اتاق البته حواست به منم بود که جیم نزنم کمی که دور میشدی برمی گشتی نگاه میکردی ببینی سرجام هستم یا نه اگه دنبالت راه نمیفتادم دوباره دور میزنی میای پیشم، قربونش!
طرفای غروب برای انجام کاری رفتیم بیرون توی راه تو هی خمیازه میکشیدی و. آواز خواب سر دادیس همچین که اومدیم خونه و ئلباساتو عوض کردم و بردم بخوابونمت اصلاًً انگار نه انگار تو بغلم نشستی که بدونم نمیخوای بخوابی! دو سه مرتبه تلاش کردم هی بردمت بیرون بازی کردی دوباره، دیدم انگار فایده نداره دیگه به زور متوسل شدم هر چی زور زدی فایده نداشت مجبورشدی بخوابی بابا داشت ساعت ده میشد! طفلکم خوب آخه منم خسته ام دیگه.
وایییی آرشیدا امروز روزه ام سحری نخوردم دلم داره غش میکنه حالا باز تو اداره مشغولم خونه رو چیکار کنم هر چند اونجا هم با تو مشغولم.
خدای مهربون توی این ماه پر برکت آرزوهای خوب همه بندههاتو برآورده کن ، بیمارها رو شفا بده و هوای نتیازمندها رو داشته باش من و آرشیدا گلی رو هم به آرزوهامون برسون همنهایی که بارها ازت خواستیم و تو میدونی!!