آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

پارسال دوست امسال آشنا!!

1390/6/6 12:00
نویسنده : مامانی
1,302 بازدید
اشتراک گذاری

وایییییییییییی سسسسسسلام عسسسسسسسسلی خوبی نفسسسم ؟ بالاخره این اینترنت وصل شد و بعد از 12 روز دار م برات پست میذارم چقدر دلم تانگ شده بود و داشتم بال بال میزدم دوباره میخواستم برم سراغ دفترچه خاطراتت و اونجا برات بنویسم که خدا رو شکر امروز که اومدم اداره دیدم اینرنت وصل شده کلی هممون ذوق کردیم!! تو این مدت اتفاقات زیادی افتاده و تو روز به روز شیرین تر شدی و ما از دیدنت کیفور! اول برات بگم دیروز که از اداره برگشتم خاله و پویا اونجا بودن در نتیجه منم کمی موندم که بعد بریم خونه خاله نیکفام برات یه تلفن باحال برات خریده که همه جور صدایی ازش در میاد !! تو هم گوشیشو گرفتی دستت با قدرت میکوبیدی رو بدنه با این اوصاف فکر نکنم این تلفن بدبخت خیلی دوام بیاره ،  خلاصه کم کم موندیم تا افطار بعد از افطار خواستم برم که مامان جون جون گفت حالا کجا میخوای بچه رو ببری بخوابونش، حالا نه تو سوپ داری و نه لباس و وسیله هیچی دیگه خوابوندمت و پیش خودم گفتم فردا صبح بعد از سحر میرم ،بعد سحر تا یکم هوا روشن بشه اومدم که برم تو گریه کردی بهت شیر دادم خوابیدی تا دوباره گریه بغل خواب و الین قضیه داز ساعت 7 صبح شروع شد تا 7:30 که دیگه بلند شدی منم گذاشتمت پیش جون جون و مامان جون جون و بدو رفتم خونه تا وسیله بیارم برات تا برم و بیام و کارهاتو ردیف کنم شد ساعت 8:15 و تا برسم اداره 8:30 یه تأخیر خوشگل هم نوش جان کردم !! از خونه که برگشتم تو توی هال پشت به در نشسته بودی منم یواشکی رفتم تو آشپزخونه کارهاتو بکنم بعد چند ثانیه یه دفعه تو دنبالم گریه کردی حالا از کجا فهمیدی که من اومدم من نه سر و صدا کردم نه حرف زدم نه کسی بهت گفت قربونت برم که این همه با احساسی نفس طلا،بغلت کردم و یه بوس خوشگل ازت بردم و دوباره تحویل جون جون دادمت چون دیرم شده بود.

کلی عروسکهاتو دوست داری و اگه کسی بهشون دست بزنه اعتراض میکنی خصوصا اگه نی نی باشه در حالت عادی که زیاد محلشون نمیذاری اما اگه رقیبی پیدا کردی همشون عزیز میشن!! 

تو این مدت دسته گلهای زیادی به آب دادی جدید ترینشون انداختن گلدون لاکی بامبوها بود شانس آوردم که نشکست وگرنه تیکه های شیشه رو از کجا جمع میکردم که تو دست و پات نره منم تبیعدش کردم پشت بخاری! آخی ! بیچاره لاکی بامبوها!! دو تا گلدون پیچکم رو هم از بس که تو دست کردی و خاکش رو ریختی رو موکت اخراج کردم تو راهرو! خونه پاکسازی کامله. هروقت توی آشپزخونه هستم اسباب بازیهات شامل قابلمه ، کفگیر، انواع سبد ، فلاسک آبت ، نمکدون ذرتی!، کوبیدن به در کابینت، در فر و تا درکابینت باز میشه به سرعت نور میای طرفش و انجام وظیفه میکنی. میز جلو مبلی چسبیده به مبل بزرگه بیچاره از بس که آویزونش شدی و از مسیر باریک مبل و میز جلو مبلی رو رفتی و سرت خورد به میز و یا افتادی اونم چسبید و دهنش سرویس شد! در کمد که باز میشه با یه عالمه ذوق میای طرفش تا کشو باز میشه سریع دست میکنی تو کشو و یه چیزی در میاری ، من هی تلویزیون و میز رو تمیز میکنم تو دستای سوپی و سرلاکیتو میمالی بهشون و اثر انگشتت همه جا هست اگه موچه ای رو زمین ببینی با انگشت دنبالش میری لابد میخوای بگیریش!دیگه بعضی وقتها که نمیخوای بخوابی و از صبح زود هم بیداری باهات دعوا میکنم و تو به زور میخوابی اونم برای یا یه ساعت و یا دو ساعت !! بعضی  وقتها هم عمراً که بخوابی .

خدا جون به حق این ماه پربرکت و روزهای معنویش مواظب همه نی نی ها باش و عاقبت همه شون رو به خیر کن ، مواظب عروسک منم باش چون همیشه به تو سپردمش.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)