آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

نمکدون مامانی

1390/6/13 10:57
نویسنده : مامانی
300 بازدید
اشتراک گذاری

Orkut Myspace Welcome Scraps, Graphics and Comments

سلام گلی خوبی؟animated gifs of babies- baby in flower میدونی که معدن نمکی؟ با اینهمه شیطنتی که میکنی ماشاالله به جونت وقت آزادی واسه من نمیذاری مامان دربست هم لذتی داره واسه خودش هان! دیروز Saturday scraps, comments and graphicsکه از اداره برگشتم بغل مامان جون جون نشسته بودی و سوپی میخوردی مامان جون جون داشت باهات حرف میزد و با جوجوت بازی میکرد تو هم سوپ میل میکردی اولش که منو دیدی کمی موندی بعد دادو فریاد که بیا بغلم کن دیگه سوپ خوردن تعطیل یه دفعه آتشفشان شد و خونه از حالت سکوت و آرامش دراومد خدا رحم کرد آخر غذات رسیدم!! بغلت کردم و شروع کردی به خرده فرمایش و بادست مسیرو نشون میدادی از این ور برو از اون ور برو! الحمدالله جون جون اومد و تو پریدی بغلش و من فرصت کردم وسایلتو جمع کنم بای بای جون جون و مامان جون جون رفتیم خونه تا خونه رو دیدی فریادت به آسمون بلند شد آخه فکر کرده بودی میخوایم بریم ددددد و شیرجه زدی واسه در که یعنی بریم بیرون کلی کلنجار رفتم و اسباب بازی بهت نشون دادم تا رضایت دادی البته هر از چند گاهی غر میزدی که بریم دد ولی مشغول بودی طرفای سه و نیم هم پریا اومد پیشت ، کلی ذوق کردی و دیگه سراغی از من نگرفتی و مشغول بازی شدید منم کارها رو انجام دادم وسایل حمامت رو آماده کردم و رفتیم حمامیanimated gifs of babies pacifier پریا هم اومد تو حمام و باهات بازی میکرد واسه تو خوب بود ولی پوست من کنده شد چون تو میخواستی تو حمام راه بری ، هی شیرجه میرفتی واسه پریا که خودت رو نجات بدی ولی نمیتونستی بابا یه چند دقیقه صبر کن آجی پریا فرار نمیکنه کمر و گردن بهم نموند!!! بعد حمامی پریا رفت خونشون تو هم به نظر میرسید خدا رو شکر میخوای بخوابی!! تا لباس تنت کردم و اومدم بهت شیر بدم پریا دوباره اومد دیگه همه چی کنسل شد بازی بازی باززززززززززززززززززززززززززززییییییییییییییییییییییی !! اما بعد مدتی غر زدنت شروع شد چون خوابت میومد شیر نخورده بودی در عین حال هیچکدوم رو هم انجام نمیدادی ، مامان پریا هم اومد باهات حرف میزد واییییییی چه نازی میکردی تو واسش ، مامان پریا میگفت وای خدا این دختر چقدر ناز داره ( ته دلم قندآب میشد!!!) خلاصه همونطور که صحبت میکردیم بهت شیر دادم و تو خوابت برد پریا و مامانش هم اینو که دیدن گفتن ما بریم تا بیدار نشده تو هم بتونی کمی استراحت کنی نیم ساعتی تو بغلم بودی گذاشتمت سرجات و رفتم دنبال کارم هنوز شروع نکرده گریه هان چی شده شیر میخوای نه بابا خواب بسه !! بلند شدی نشستی خیلی سرحال و قبراق حالا نگی دددد دد و رو تخت چرخ نخوری پس کی انگار دو سه ساعت خواب بودی، اه اه اه مامانی کمر دردم عود کرد!!!!! هیچی دیگه منم سوپی بهت دادم و وسایلتو جمع کردم رفتیم خونه جون جون اونجا هم هی چشماتنو میمالیدی اما از اینور به اونور بازی بازی از این اتاق به اون اتاق آخرش هم کلی تاب بازی

animated gifs of babies - baby on seasaw

 

 

 

 

 

دیگه ساعت ده و نیم چشمات قرمز شده بود خواستم بخوابونمت باز کمی مقاومت کردی ولی آخرش از خستگی خوابت برد شبت بخیر دختر شیطون بلا و شکر پنیر مامانی فدات بشم خدا پشت و پناهت بالشه همیشه.

خدا جون این جوج=وهای خوشگلی که آفریدی که گلن فرشته ان پس هواشونو داشته باشه و مراقبشون باش از بدیها و بلایا حفظشون کن آمیییییییییییییییییین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)