فندق کوچولو
سلام عزیز دلم خوبی شیرینم؟ دیروز از اداره که برگشتم لا لا بودی به محض اینکه پام رسید تو خونه بیدار شدی و گریه نمایشی میکردی بغلت کردم و بوسیدمت مقادیری غر میزدی کاشف به عمل اومد که ناهر نخوردی سوپی گرم کردم و بهت دادم و تو هی در کشو باز کردی ، آویزون شدی به اجاق گاز رفتی زیر میز خلاصه هرجا فکرشو بکنی رفتی و توی این گشت و گذارها سوپ هم میخوردی و هی دست میزدیبعدش هم بازی یه لحظه چرتم گرفت یهو از خواب پریدم نمیدونم چند لحظه بود دیدم تشریف بردی سر سطل زباله و دستمال گذاشتی تو دهنت نمیدونم چطور از تو دهنت درآوردم و دهنت رو شستم و دعوات کردم خلاصه بعد کلی کلنجار رفتن خوابیدی منم بیهوش شدم و شما بعد نیم ساعت بیدارم کردی نیم ساعت تو بغلم شیر خوردی و خوابیدی و من دیگه خواب از سرم پرید بجاش نماز خوندم و کارهامو کردم تا بیدار شدی بهت فرنی دادم و لباس تنت کردم و رفتیم بیرون کارهامونو انجام دادیم و رفتیم خونه اونجا قدری کار داشتم و بعد رفتیم خونه مامان جون جون و تو دیگه خوابت میومد اما اونجا شروع کردی به شیطنت آخر سر دیگه جیغ میزدی و غرغر میکردی و شدید به عینک جون جون گیر دادی خواستم بخوابونمت نذاشتی اومدم به جون جون و مامان جون جون گفتم باید برید بخوابید همه چراغها خاموش شد و تو رضایت دادی علیرغم میل باطنی بخوابی شبت بخیر عسلی.
راستی این روزها به حالت نشسته و ایستاده و چهار دست و پا تکون تکون میخوری و میگی دد دد دد دد قربون اداهات برم من عروسک طلایی قربون شکلت.