آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

کبوتر کوکو

1390/7/6 12:29
نویسنده : مامانی
1,562 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق من خوبی نفسم؟ قربون قد و بالات که وقتی بهت نگاه میکنم دلم غنج میره و حسابی کیفور میشم خوش بحالم که مامان همچین عروسکی منم ، دیروز فرصت نشد برات پست بذارم هم سرم شلوغ بود و هم یکی از همکارام دفاعیه داشت و میخواست کارهاشو انجام بده و دیگه جور نشد البته به قول خودش کمی استرش داشت ما هم چون همکارهای خوبی هستیم واسش آرزوی موفقیت میکنیم .

دیروز از اداره که برگشتم وسط هال نشسته بودی و داشتی بازی میکردی مامان جون جون داشت جارو میکرد و تو هم به احتمال زیاد دنبالش از این اتاق به اون اتاق، وسایلتو جمع کردم و رفتیم خونه یکی از همسایه های مهربون واسمون آش آورده بود تند و تیز هموجور که مامان خانومیت دوست داره ، اوئجا مشغول بازی شدیم کلی با هم بازی کردیم آخه روز قبلش اصلاً وقتی برات نذاشته بودم و تو هم کلی شاکی بودی اما عوضش دیروز کلی با هم بازی کردیم و شعر خوندیم و دست زدیم و تو هم تا اونجا که تونستی همه جا رو بهم ریختی خودمونیم هان خیییییییییییلی خوب وظایفت رو انجام میدی جوجو!!! عصری بالاخره باطریت تموم شد و خوابیدی من نمیدونستم از کجا شروع کنم نماز خوندم و بعد به کارهام رسیدم بیدار که شدی هنوز چشماتو باز نکرده رفتی رو تخت و با هیجان دور تا دورش چرخیدی نمیدونم چه کیفی داره من که زیاد کیفور نمیشم چون باید مواظب باشم از یه طرفش نیفتی تو هم که قربونت برم هرجا که عشقت میکشه میشینی حالا میخواد رو تخت باشه یا بین زمین و آسمون!! بعشقت اینه که پتو یا تشک یا حتی بالشت رو بذاری رو سرت راه بیفتی  تو خونه بعدش کمی میوه بهت دادم و رفتیم بیرون کلی ذوق زده شدی دیدی دارم لباس میپوشم ، خلاصه بیرون هم توی بغلم کلی شیطنت کردی کار هم نداری که مامان خانومی طفلکی ممکنه خسته بشه هر وقت اراده کردی مامان نوردی میکنی یا خودتو به هر طرف مایل بودی پرت میکنی و میکشونی حالا من چطوری کنترل کنم که شیطون بلا نیفته بعدش هم رفتیم واسه مامانی نوبت دکتر گرفتیم آخه خیلی وقته گردنم درد میکنه و بعضی وقتها خیلی اذیت میشم منشی سریع نوبت بهم دادو گفتن بشین تا صدات کنم گفتم نه نه !!! امروز نمیخوام بهم یه جوری نگاه کرد ( از اون نگاهها) پس کی میخوای گفتمش فردا حالا نمیدونم جور میشه برم یا نه یه جورایی میخوام از زیرش در برم!!! آره عسلی رفتیم خونه و بهت سوپی دادم واست سوپی هم درست کردم و کلی کارهای دیگه تو هم مدام خمیازه میکشیدی منم تو دلم قندآب درست میکردم که حتما  بریم خونه جون جون لا لا میکنی اونجا که رفتیم تو اولش کمی واسه جون جون و مامان جون جون ناز کردی مامان جون جون داشت باهات حرف میزد تو هم سرت به جای دیگه گرم بود و هم زمان حرف میزدی هر کی حرف خودشو میزد عجب!! پریدی بغل جون جون و سریع عینکشو درآوردی بعد هم اصرار که خودت دوباره بذاری رو چشمش عجب زوریه هان! چی خواب!!! ههههههههههههه جک میگی تازه شارژ شدی از اینور به اونور طرفای ده و نیم خواستم بخوابونمت نذاشتی آخرش به جون جون گفتم اگه شما بخوابی آرشیدا هم میخوابه خلاصه خاموشی اعلام شد و طفلک جون جون روزنامه رو گذاشت کنار و رفت دراز کشید هههههههههه بچه گول میزنید تو هم رفتی بغل جون جون روی تخت و شروع کردی به شیطنت من خنده ام گرفته بود هی میرفتی بالا میومدی پایین و داد میزدی رفتیم تو آشپزخونه به مامان جون جون گفتم فکر کنم بابا واقعا خوابید ولی جون جون برای اینکه ثابت کنه اشتباه کردم اومد تو هال و روزنامه خوند روزنامه اش تموم شد رفت دنبال کارهای دیگه اش تو هم واسه خودت کیف من دیگه داشتم بیهوش میشدم دراز کشیدم هی اومدی از من رفتی بالا اومدی پایین دیگه کارنداری این دل و روده است قلب و قفسه سینه است بابا دارم نفس میکشم آخ خفه شدم دستتو از رو گلوم بردار!!! الحمدالله شارژت تموم شد و بالاخره 11:30 لالا فرمودید منم بعد قدری دیگه فعالیت رفتم تو کماچون کار از غش کردن هم گذشته!!!

راستی دیروز برای دومین بار گفتی آب بار اول روز شنبه بود که یادم رفت توی پستت بنویسم قربونش بره مامان.

شبت بخیر عسلی.

دوستت دارم خییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی زیاد.

خداجونم این شیطون بلا رو برام صحیح وسالم ، پر انرژی و شاداب همیشه و همیشه حفظش کن . مرسی خدای مهربونم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)