عسلک

سلام شکر پنیرم خوبی؟ مامان جون شیطونیات و نق زدنهات خوبن؟دیروز از اداره که برگشتم ،خونه بشدت بهم ریخته بود و خانوم دسته گل به آب داده بود تمام لباس هاش کثیف توی لگن بود چه کرده دخملی!! رفتیم خونه اونجا اسباب بازیهات رو که دیدی شیرجه رفتی واسشون شروع کردی به بازی کردن منم خوشحال رفتم سراغ کارهام غافل از اینکه این مشغولیت فقط واسه چند دقیقه است و بعدش بهانه که بغلم کن بریم اینور بریم اونور هر جوری بود با اعمال شاقه ناهار خوردم و تو هم توی بغلم نون میل فرمودین بعدش هم اومدی سرپا پیش صندلی وایساد ی ولی نمیدونم چطور دستت ول شد و خوردی زمین و گریه ات به آسمون رفت آرومت کردم و با هم بازی کردیم بعد تا جایی که میشد خونه رو تریک کردم که بخوابی و خدا رو شکر خوابت برد منم از خستگی غش کردم کمی قبل از تو بیدار شدم خواستم به کارهام برسم تا بیدار نشدی اما هنوز قدم از قدم بر نداشته بودم که بیدار شدی هیچی دیگه دوباره روز از نو و روزی از نو بازی بهمراه مقادیر زیادی نق چرا اینهمه نق میزدی نمیدونم حتی همسایه مون هم که اومد پیشمون فایده نداشت خیلی بهانه میگرفتی هر کاری میکردم فایده نداشت اون بیچاره ها که رفتن منم سریع لباس پوشیدم و بردمت بیرون آروم شدی و بشدت شیطونی کردی آب بهت دادم یکمشو خوردی بقیه شو ریختی تو یقه ات خلاصه برگشتیم خونه جون جون و اونجا هم از بغلم پایین نمیومدی مهمون گرفتمون و کمی اخلاقت بهتر شد و بالاخره طرفای 11 خوابوندمت. شبت بخیر کوچولو.

خداجونم مراقب همه کوچولوهای نانازمون باش.