ناقلا
سلام شیطون بلا خوبی عسلم؟ بنازم بهت که اینهمه شیطونی و اجازه نمیدی یه لحظه ازت غافل باشم یا حواسم پیشت نباشه دیروز از اداره که برگشتم بغل مامان جون جون بودی و مشغول حرف زدن تو منو زودتر دیدی و لبخند به لبهای خوشگلت نشست الهی مامان قربونت بره بعدش مامان جون جون متوجه حضورم شد بغلت کردم قربون چشمات بشم که با یه حالت خاصی نگاهم میکنی که تا عمق وجودم میشینه و اصلاً بخاطر همین نگاهت بدم نمیاد هرروز چند ساعتی از هم دور باشیم !!! فدات بشم بعدش وسایلت رو جمع کردم و رفتیم خونه اونجا هم مشغول شیطونی و بازی بودی بعد ناهار سعی کردم بخوابونمت که نذاشتی با وجود اینکه از صبح زود بیدار بودی و نخوابیده بودی و دور چشمات قرمز شده بود ولی ترجیح دادی نخوابی چند روزیه واسه پوشک عوض کردنت با مشکل مواجهم چون اصلا نمیذاری پوشکت کنم تا میخوام عوضت کنم فرار میکنی تو بدو من بدنبالت وقتی هم میگیرمت دستها و پاهاتو میکشی و از لابلای دستهام لیز میخوری و اصلا نمیتونم کنترلت کنم خلاصه کلی طول میکشه تا با کلی ادا و اصول شکلک درآوردن موفق میشم یه وری ببندمش!!! خلاصه بعد کلی بازی ساعت 4 خوابیدی و تا من ظرفهامو بشورم و بخوام استارت آشپزی رو بزنم بیدار شدی و کامل بلند شدی هیچی آوردمت تو آشپزخونه و بعد بابات بیدار شد و باهات بازی کرد تا من غذا درست کردمو وسایلش رو آماده کردم و رفت سرکار بعدش هم خودت مشغول بازی بودی و من به سرعت نور آشپزخونه کاملا بهم ریخته رو تمیز ومرتب کردم و برات سوپی گرم کردم و داشتم بهت میدادم که پریا خانوم اومد و باهم مشغول بازی شدین منم بقیه کارهامو کردم لباست رو عوض کردم و هر سه رفتیم بیرون اول رفتیم رفتیم کتابفروشی معراج و ته کارت کتابمو درآوردم و خیالم راحت شد و بعدش رفتیم سوپر و قدری خرید کردیم و برگشتیم خونه مامان پریا تماس گرفت و بهش گفت بیا ما هم کمی بازی کردیم و بعد هم تو رو خوابوندم شب بخیر نفس طلا.
راستی کلماتی که میگی :بده، آب،ماما،اینجا،نی نی و... راستش بقیه از ذهنم پرید چون یه کلمه می نویسم ده کلمه با تلفن و همکارها حرف میزنم بعداً می نویسم ، اخیراً هم اگه کسی بمونه مدتی نگاهت کنه الکی به یه جایی اشاره میکنی و میگی اه یعنی میخوای حواس طرفو پرت کنی و به جای دیگه که نگاهت نکنه قربونت برم خییییییییییییلی بلایی.
خدایا دختر کوچولومو همیشه سالم و سلامت حفظ کن.آمییییییییییییییییین