آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

آخ جووووووووووووووووووووووون اینترنت

1390/8/5 16:30
نویسنده : مامانی
349 بازدید
اشتراک گذاری

سسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسلام سسسسسسسسسسسسلام عسلی خوبی گلم؟سلام و صد تا سلام به دوستای گلی که کلی نظر تو این مدت داده بودن و من و آرشیدا رو مورد لطف قرار دادن آخ که بی اینترنتی بد دردیه!!!!!!! تو این مدت که برای به اندازه یه سال گذشت کلی اتفاقات ریز و درشت افتاد از جابجایی به اداره جدید و بدو بدوهای افتتاحیه بگیر تااااااااااااا بمیرم واسه دخترم تب کردن آرشیدا که بدجوری ناراحتم کرد ولی الان خدا رو شکر کمی بهتره و غصه من اینه که اصلاً غذا نمی خوره و میترسم رو سلامتیش اثر بذاره دیشب هم که مامان جون جون بسلامتی رفت سفر حج و جاش خییییییییییییییییییلی خالیه و دیگه اومدن به خونه جون جون انگار لطفی نداره طفلکی جون جون البته بهشون سر میزنیم خصوصا که دایی هم دیشب اومده و ما هم اومدیم اینور خلاصه اینکه دو سه روزیه که آرشیدا رو میبرم اداره و اونجا دخترم واسم حسابی آبرو داری میکنه و هر وقت منو می بینه آنچنان جیغهایی میکشه که دل سنگ آب میشه !!! ..یه0 000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000 این صفرها هنر 0دخترمه چون توی بغلم نشسته و هنرنمایی میکنه یه شب هم خطر از بیخ گوشمون رد شد چون خانوم خانوما از یه لحظه غفلت ما استفاده کرد و از پله های پشت بام بالا رفته بود و من فکر کرده بودم پیش مامان جون جونه و مامان جون جون هم فکر کرده بود که حواسم بهش هست تا اینکه صداشو شنیدیم که میگفت اه اه اه اه حس کردم که صداش یه جور خاصیه انگار انعکاس خاصی داره وایییییییییییییییییییییی یهو چشمم خورد بهش که یه داشت امتحان میکرد بیاد پایین و دید دستش لیز خورد خودش رو کشید عقب و دوباره صدا کرد داشت صدا میکرد یعنی بیاریدم پایین واییییی مردم بسرعت خودم رو رسوندم بهش و آوردمش پایین خودش متوجه شده بود انگار کار خطرناکی کرده و ساکت نشسته بود و مامان جون جون هم کلی منو دعوا کرد خدا خییییییییلی رحم کرد خدایا شکرت که هوای دخترمو داشتی هوای همه بچه ها رو داشته باش ، الان دیگه جوجو بدون کمک سرپا میمونه ولی واسه راه رفتن هنوز دست و دلش کمی میلرزه و میترسه بیفته سریع چهار دست و پا میشه ،الان خودش سعی میکنه با قاشقش غذا بخوره و لیوان آبش رو هم دست میگیره و هر وقت سیر آب خورد بقیه شو میریزه تو یقه اش، البته تمام زندگی رو هم مورد عنایت قرار میده و من باید دو ساعت تمیز کاری کنم ولی اشکال نداره .

وای خداجون چقدر دلم تنگ شده بود دوستای گلم بهمون سر بزنید که دلم واسه همتون تنگ شده تا آرشیدا پیش داییه منم بیام به شما سر بزنم فعلاً بابای امیدوارم دوباره یه کامی باذ اینترنت گیرم بیاد البته دنبال اینترنت اداره هم هستم تا راهش بندازیم .

خداجونم همه دوستای خوبمون رو در پناه خودت حفظ کن و نی نی هامون رو عاقبت به خیر کن و سلامت برذامون نگهشون دار. مرسسسسسسسسسسسسسسسسی خداجون.  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

آرشیدا کوچولو
5 آبان 90 16:57
سلام آرشیدای نازنازی واقعا اسم گشنگی داری اسم منم آرشیداست تازه به دنیا اومدم
رادین کوچولو خان!!!
5 آبان 90 17:01
فکر کنم آرشیدا جان شیطون تشریف دارن بله؟؟؟؟ از اون 0000 ها معلومه که مامان خانم کار سختی داریا!!