آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

46 ماهگی

سلام گل خندون مامان ، سلام عزیزترینم ، خانوم خوشگله من امروز ما 46 ماهه شدیم !! آره ما دو تا آخه منم سه سال و ده ماهه ام !!! تا حالا چیزی لذت بخش تر از این تو دنیا وجود نداشته ، با تو پرم از عطر تازگی ، پرم از انرژی ، پرم از خنده های زورکی که آخرشششششش میرسن به قهقهه های بلند از ته دل ، ای کاش کمی ازت یاد بگیرم ، یاد بگیرم که چطور دل یه نفرو بدست میارم ، یاد بگیرم چطور بدیها ظرف سه سوت یادم بره ، یاد بگیرم چطور آنقدرررررر پیله کنممممم که طرفم آخرش بخندهههه و غصه هاش یادش بره ، یاد بگیرم وقتی بازی میکنم بخندم نه یه مجسمه متحرک ، آره عزیزم اینا همه کارهای تو هست ، گاهی معلوم نمیشه تو مادری یا من!!!!! اونموقع هایی که خوابی و فکر آشفته ام رو آر...
22 شهريور 1393

سفرنامه یک

سلام علیکم مجدد! جونم براتون بگه که تا اونجا نوشتم که این چشم ما اول سفری شد واسه ما دردسر ، قطره ها رو که ریختم کمی بهتر شد و فردا صبحش هم رفتم پیش متخصص و یه داروی دیگه تجویز کرد و یه سری مسائل رو هم گوشزد کرد ، عصرش هم بلیط داشتیم واسه مشهد ، فکر کنید که دو تا کوپه کنار هم نباشند و تو دو تا واگون وهی ما بین این دو تا واگن رفت و آمد کنیم و دو تا جینگل جیغ جیغو هم داشته باشیم همینکه وسط راه ما رو پیدا نکردن از رئیس قطار تشکر میکنم علیرغم دو ساعت تاخیری که قطار داشت ولی به موقع ما رسوند و چنان با سرعت حرکت میکرد که من حس میکردم الانه که از ریل خارج بشه ، رسیدیم مشهد و رفتیم هتل و تا اتاقها تحویل داده بشن یه چرخی اطراف زدیم که و بعد هم ...
19 شهريور 1393

پیش سفرنامه!!!

 سلام عزیزترینم ، سلام به تو که همه شیرینی لحظات زندگی من هستی و اینکه میدونم که جایی برای عذرخواهی و دلیل تراشی نذاشتم ، با وجود اینکه وقتی برات مینویسم وجودم پر از یه حس خوب میشه یه حس عاشقانه برای تک دخترم ولی بازهم..... بگذریم باید بنویسم برات از همون عید فطر که چهار روز تعطیل شد و روح ما شاد شد و دربست در خدمت بودیم چه حالی داد که تا دیر وقت میخوابیدیم و بعد سلانه سلانه یه فکری برای ناهار میکردم با هم بازی میکردیم عصر یه روزش هم که رفتیم عید دیدنی آخ که اون شب چقدر هوا گرم بود یادمه وقتی رفتیم خونه جون جون تا از اونجا با هم بریم فقط بابا آماده نبود تو هم به بابا گفتی چون هنوز آماده نشدی نمیبریمت مهمونی خودمون میریم تو بمون خونه!!!...
18 شهريور 1393

خوشگل 45 ماهه من

سلام به تو که فرشته پاکککککککککک خونه من هستی و با قلب مهربونت همه رو شیفته خودت میکنی ، سلام به تو که شادی زندگیم هستی ، انرژیش و اصلاً خود حیاتش ، سلام به تو که وقتی با همیم ، با هم بازی میکنیم من سه سال و نه ماهه میشم و عشقققققققققققققققق میکنم از اینکه کوچک شدم و همسن تو و حتی این شادی رو به بقیه هم هدیه میدیم ، سلام به تو که وقتی برات خوب وقت بذارم تند تند میگی من دوستت دارم مامانی و من بیش از پیش عاشقت میشم عشقممممممممممممممم و چه عشقی بالاتر و شیرین تر و پاکتر از عشق به تووووووووووووو چه حالی میده عشق بازی با تو دختر نازنینم ، عروسک قشنگم ، گل همیشه بهارم 45 ماهگیت مبارکککککککککککککککککککککککککککککککککککککک الهی ببینم اون...
23 مرداد 1393

آخ از این فراموشی!!!

سلام خانوم کوچولوی من خوبی عزیزم ؟ این روزهای گرم تابستون رو با روزه داری داریم میگذرونیم ، اواسط این ماه قصد داشتم واست پست بذارم که بدلایلی منصرف شدم ! بعدشم که تنبلی کردم و .... هفته اول تیرماه روز پنج شنبه طبق معمول بچه های ساختمون پیشت بودن و حسابی مشغول بازی با هم  و تا دیر وقت کنار هم بودید شب موقع خواب همش میگفتی مامان دلم درد میکنه چون عصرش لوبیا خورده بودی حدس زدم که علتش این باشه شب رو هم مدام ناله کردی و مرتب بیدار میشدی طرفای چهار صبح دیگه بیدار شدی بردمت دستشویی و یهو بالا آوردی و بعد کلی گریه خوابیدی صبح دستم بهت خورد داغ بودی فهمیدم قضیه جدیه و به محض بیدار شدن بردمت دکتر و اول صبحی دو تا آمپول زدی و معلوم شد یه وی...
4 مرداد 1393

44 ماهگی

سلام عطر خوش زندگی من ، آخخخخخخخخخ بذار بو بکشمت عمیققققققققققق ، بذار تنفست کنم که عطر زندگی هستی برام ، پری از اکسیژن ناببببببببببب ، خالصصصصصصصصصصص ، پری از سرزندگی ، آخ که چه حالی میده وقتی از ته ته دلت میخندی انگار روح زندگی به من تزریق میکنی ، وقتی اخمهام تو همه آنقدر میبخندی حتی به زور!!! آنقدر سماجت میکنی تا آخرش میخندم ، بچه میشم باهات ،میشم سه سال و هشت ماهه !! با من بمون همه زندگی من ، سالم ، سرحال و همیشه شاداب عشقمممممم 44 ماهگیت مبارک خانومممممم ، 44 ماه با هم بودنمون مبارک و چه تداخل زیبایی داره امروز با ولادت امام حسن(ع) به به ، چه ماهگرد زیبایی باشه امروزززززز بوسسسسسسسسسس برای تو عزیزترینمممممم ، از خدا میخوام که...
22 تير 1393

معمایی که حل نشد!!

سلام خانوم خوشگله خودم خوبی عزیزم ؟ آقا این منصفانه نیست که بعد نود و بوقی بیای پست بذاری کمی تا قسمتیش رو هم بنویسی بعد ثبت موقتش هم بکنی بعد فرداش هی بگردی دنبالش ببینی نیستش!!!!!!!! کسی میدونه چرا؟ آیا؟!!! عرض میکنم که دیگه جای واسه عذر و بهانه نمونده که بخوام بگم آی ببخشید آی تنبلی کردم و آی نشد و آی.... چون آن چیز که عیان است چه حاجت به بیان است!! تو این چند وقته یه تغییرات کوچمولویی اتفاق افتاد ، یکیش تعطیلی مهد پردیس و دربدر دنبال مهد جدید گشتن من و تا اینکه بالاخره تو یه مهدی که حالا زیاد هم چنگی به دل نمیزنه ولی کاچی بعض هیچیه ثبت نام شدی ، اوائل که زیاد از محیطش خوشت نمیومد و مدام سراغ مهد خودت رو میگرذفتی و مدام میپرس...
1 تير 1393

43 ماهگی

عشق بی انتهای من ، معدن الماسم ، چشمه جوشان عشقم ، گل همیشه بهارم، مفهوم زندگیم ، همه افتخار مادریم، طعم لذت بخش لحظاتم ، 43 ماهگیمان مبارک !!!!!!!! 43 ماه کودکی تو و 43 مادری من مبارک نازنینم . خدای مهربانم شکرت بخاطر تک تک ساعتها و ثانیه هایی که به من فرصت مادری کردن دادی ،شکرت بخاطر عشق بی انتهایی که در وجودم نهادی تا دوست بدارم حوری بهشتیت را شکرت خدایا شکرتتتتتتت سلامت ،سعادت ،موفقیتش جز در پناه تو میسر نمی گردد پس هیچگاه لطف بی انتهایت را از عشق من دریغ مدار مهربانم. آمیننننن ...
22 خرداد 1393

اردیبهشت نامه

سلام خانوم خوشگله ناز گل من خوبی عزیزم؟ اعتراف میکنم که این سری واقعاً تنبلی کردم و نیومدم بنویسم از شیرین زبونیها و شیطنتت ، و خوب بهتر اسم این پست رو بذارم اردیبهشت نامه چون خدا قبول کنه د یگه کم کم داره میشه یه ماه از آخرین باری که خاطراتت رو ثبت کردم عرضم به حضور انورت که هفته اول اردیبهشت رو مامان خانوم تشریف بردن تهران پیش گل پسرشون و منم بعد از تعطیلی مهد میاوردمت اداره و البته تا جایی که راه داشت دیر تر میومدم دنبالت !! و حالشو میبردی و به محض رسیدن من از صندلی و پشت میز اخراج میشدم چون شما با سیستم کار داشتی و میخواستی کارهاتو انجام کنی!!و من آواره، تا قبل تشریف فرمایی شما باید کارهامو انجام میدادم ، حسابی هم با همه همکارها د...
28 ارديبهشت 1393

42 ماهگیت مبارک

گل زیبای من چنان در دریای مادری خویش غرق گشته ام ، چنان از حضور نازنین تو در کنارم غرق لذت گشته ام ، چنان بر خود میبالم که مادرم !مادر تو ، وجودت چنان مهربان و بی آلایش است ، پاک ، صاف ، ساده و بسیاررررررررررررر خوش قلب که روزگار را با همه خوبیها و بدیهایش فراموش کرده  و به حال خود رها نموده ام تا بگردد هر گونه که میخواهد ، و میدانم ،غمهایش ، دردسرهای خواسته و ناخواسته اش و... هرگز و هرگز مانعی برای مادری کردنم نیست ، برای عشق ورزیدن به تو که عاشقت هستم و روزها و شبهایم در صدای نفسهایت و تبسم چهره زیبایت خلاصه گشته است . چهل و دو ماهگیت مبارک دختر نازنینم و برایت همیشه و همیشه بهترینها را از خدا میخواهم ، سلامتی و سربلندی...
22 ارديبهشت 1393