آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

تك ستاره قلبم

  دختر كوچولوي من در حال تماشاي سي دي مورد علاقه !!!     تو تك ستاره قلب مني ، از ديدن چهره زيبا و معصومت هرگز سير نخواهم شد.   سه قلوهاي دوست داشتني من   دوقلوهاي نازنينم ، ما كه نفهميديم دارين راجع به چي حرف ميزنيد!!! ...
10 ارديبهشت 1392

هفته نامه

سلام دخمل خانوم خودم خوب و خوشي ؟ سرحالي خانومي؟ هفته گذشته اينترنت مات مثل جهنم ايرانيها شده بود!!! يه روز اينترنت قطع بود ، اينترنت رو وصل كرديم خط تلفن قطع شد حالا جالبه چهارخط تلفن داريم اون سه خط وصل بودن فقط همين يه خط مشكل داشت !!! روز بعد خط وصل شد اينترنت قطع شد !!! تا اينكه ديروز اين بازي الاكلنگ تموم شد و به توازن رسيديم!!!!!!!! هفته گذشته خدارو شكر سرماخوردگيت كاملا ً خوب شد و دوباره انجام وظيفه فرمودين ، يه شب هم سپهر پسر همسايه پاييني اومد پيشت كه بازي كنيد تو هم لوگوهات رو آوردين كه خونه بسازيد اما سپهر قلدري ميكرد و بهت ميگفت دست نزن خرابش ميكني برو با تو اتاق با توپ بازي كن!!! هر چي همن من ميگفتم با هم بازي كنيد بي فايده بود...
8 ارديبهشت 1392

ده روزي كه گذشت

سلام خانوم خانوما حال و احوالات خوبه انشاالله؟ آره ديگه باز كلي طول كشيد بيام واست بنويسم مشغوليات نميذاره تو اداره خيلي وقتا مشغول كار و دوست جونيا هستم زمان ميره تو خونه هم كه هنوز اينترنت و لب تاپ قدومشون رو چشمهامون نذاشتن والا! آره از روز چهارشنبه 21 واست بگم كه كلي به جونم نق زدي و طبق معمول فرمودين بريم دوري بخوريم ما هم گفتيم چشم داشتيم دوري ميخورديم كه تماسيدم به خاله انيس بريم سر وقتشون تو هم كه از خدات بود مادر و خاله مهربون هم اونجا بودن كلي بازي كردين و بدو بدو و البته دعوا سر اسباب بازيها كلي زحمت داديم بهشون بعدش هم كه ما رفتيم خونه جون جون پيش خاله و تو هم گير داده بودي و هي ميرفتي سراغ لب تاپ خاله و دفتر دستكاش و اونم همه زن...
1 ارديبهشت 1392

29 ماهگي مبارك عشقم

سلام به دختر كوچولوي جيگر طلاي خودم خوبي عشقم ؟ حال و احوالاتت خوبه؟ اول از همه پيشاپيش بيست و نه ماهگيت مبارككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككك دختر خوشگلم عزيز مامان كه هر روز خانومتر از ديروز ميشي و خواستني تر فردا 29 ماهه ميشي و چقدر هم زمان زود سپري ميشه و اي كاش بتونم عين دوربين فيلمبرداري تك تك لحظاتت رو نه در خاطرتم كه در قلبم ثبت كنم ، گاهي وقتي از حرفهاي شيرينت خنده به لبهامو مياد و همش با خودم تكرارش ميكنم كه بيام و اينجا بنويسم ولي يادم ميره و از خودم ناراحت ميشم ، بهرحال دختر گل و دوست داشتني من با تمام وجود برات آرزوهاي خوب و خوشبختي و موفقيت دارم و اميدوارم تك تك لحظات زندگيت لبريز باشه ...
21 فروردين 1392

آرشيدا در تعطيلات نوروز

                  واين هم فندق خاله عزيز خودم كه ديروز صبح بدنيا اومد و كلي همه رو خصوصا تو عشق خودم رو خوشحال كرد عزيز دلم فرشته كوچولو زميني شدنت مبارك اميدوارم تمام لحظات عمرت به شادي و لذت و موفقيت بگذره فسقلي دوستت دارم بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسس براي تو خوشگل خودم. و بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس براي تو دختر عزيزم كه همه وجود و قلب مني. ...
17 فروردين 1392

سال نو مبارك

سلام دختر خانوم خوشگلم خوبي ؟ سال نوت مبارك اميدوارم امسال رو در كنار هم بهتر از سالي كه گذشت بگذرونيم و سالي پر از شادي و سلامتي و موفقيت برامون باشه! روزي كه قرار بود سال 92 بساطش رو پهن كنه با وجود اينكه صبح زود بيدار شده بودم تا خود سال تحويل در حال دويدن بودم سفره نيم ساعت قبل تحويل پهن شد براي چند دقيقه موافقت فرموديد تو بغلم بشينيد و از خاموش كردن شمعها صرفنظر كنيد تا سال تحويل بشه بعد هم ناهار خورديم و بعد كلي بازي و شيطنت خوابيدي شب هم تيپ زديم رفتيم خونه جون جون خاله هم اونجا بود و ديگه كيفمون كوك بود و بعد هم رفتيم خونه خاله اعظم و نهايت لالا. يكم عادي گذشت و حوصله مون هم سر رفت ولي دوم رفتيم باغ و اونجا هم كلي ب...
7 فروردين 1392

خداحافظ ننه سرما ، سلام عمو نوروز

سلام فرشته كوچك زندگيم اين عيدي رو كه پيش رو داريم سومين عيدي است كه درهاي بهشت به روي من باز شد و خدا زيباترين فرشته خودش را همراه من كرد اين سومين عيدي است كه با تو كنار هفت سين آرزوهايمان مي نشينيم اين سومين عيدي است كه من و تو با هميم توي دو سال و نيم گذشته اتفاقات زيادي برامون افتاد شروعش همزمان با تولدت و اوجش تو سالي بود كه گذشت ، زندگيمون تغيير كرد و درهاي جديدي به رومون باز شد و سرنوشتمون عوض شد چه روزهايي بر ما گذشت چه تلخ و گاه چه شيرين ، زمين خوردم ولي ايستادم محكم تر از قبل! گاه شانه هايم از سنگيني بار مسئوليتي كه بر دوشم بود خسته ميشد گاه با تمام وجود دلم ميخواست اين بار را بر زمين بگذارم و خودم را راحت كنم ولي چگونه ؟ مگر ميشد...
28 اسفند 1391

سيل دم عيد!!!!

سلام قند عسلي خودم خوبي خوشي سلامتي؟ چه خبرا؟ واي آره خبرها كه زياده آخ آخ يادته مامان ، يادت رفت به همين زودي من كه عمراً تا ساليان سال يادم بره ، الان واست تعريف ميكنم، از روز چهارشنبه برات تعريف ميكنم: روز چهارشنبه از اداره كه اومدم دنبالت و رفتيم خونه بعد از ناهار و كمي بازي خوابيدي و منم از فرصت استفاده كردم باقي پذيرايي رو كه هنوز تميز نكرده بودم تميز كردم و پرده درآوردم و تيكه تيكه گذاشتم تو لباسشويي كه شسته بشه همزمان بوفه رو هم تميز ميكردم چون ميدونستم كه اگه بيدار شي نميذاري بنده كاري انجام بدم و احتمالا چندتا ميوه خوري هم تلفات ميدادم اين بود كه مشغول به كار شدم لباسشويي و كهنه شور تو هردوشون توي بالكن هستند تو همين حين بيدار شد...
27 اسفند 1391