آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

28 ماهگي

سلام به فرشته كوچك كلبه زندگي من كه معني و مفهوم خوشبختي رو از با تو بودن ميشه فهميد گلم عزيز مامان امروز 22 ام اسفند و تو عشق مامان 28 ماهه شدي     28 ماهگيت مباركككككككككككككككككككككككككككككككككككككككك نازنينم     تمام خوبيهاي دنيا تمام اميدهاي زندگي تمام لحظات شادي تمام موفقيتهاي ممكن و يه خوشبختي كاملللللللللل رو براي تو ميخوام عزيز دلم . اين هفته هاي آخر سال مثل فشنگ ميگذرند همه سال يه طرف اين ماه اسفند يه طرف ديگه تقويمت رو كه ورق بزني نوشته باشه يكم متوجه نميشي كه چطور نشستي پاي سفره هفت سين و به سال جديد گفتي سلام و به سال قديم گفتي خداحافظظظظظظظظ فقط خاطراتت موند تلخ و شيرين ، اين چ...
22 اسفند 1391

دلهايي پر از غبار

سلام دخترم عزيزترينم فرشته من اميدوارم خوب و سالم باشي و اوضاع هميشه و هميشه بروفق مرادت باشه و از تمامي لحظات زندگيت لذت ببري و هميشه و هميشه در آرامش زندگي كني، دختر كوچولوي شيطون من اين روزها همه مشغول صفا دادن به خونه هاشون هستند همه دارن تلاش ميكنند كوچكترين غبار رو از روي تك تك وسايل زندگيشون بردارند و آنها رو پاك پاك كنند! ولي هيچ كس به فكر غبار روي دلهاشون نيست هيچ كس به گرد و غباري كه روي قلبهاشون تلنبار شده توجهي نميكنه قبلهامون هيچ وقت تكالنده نميشن و با ما با قلبهايي پر از غبار به استقبال سال جديد ميريم اگه با كسي قهريم همونطور سال تحويل ميشه ، اگه كينه اي داريم ، اگه مشكلي براي كسي ايجاد كرديم ، اگه... هممون همون جوري ميريم پيشو...
19 اسفند 1391

اندر احوالات ما!

سلام عليكم!!! حال و احوال خوبه ؟ ما رو نمي بيني خوشحالي؟ خو پنج ساعتي هست همو نديديم ديگه يعني تو فكر نيستي عيب نداره عوضش من هستم هر لحظه و هر ثانيه بهت فكر ميكنم كه الان چه ميكني؟ تازه بعضي وقتها افكار عجيب و غريبي هم ميان سراغم و با اشخاصي كه ممكنه بهت بگن بالا چشمت ابروست دعوا هم ميكنم!!!!!!!!! وا نه كه خل شده باشم!!!!!!!! عرض كنم خدمتت كه روز چهارشنبه بعد از كار با هم رفتيم خوشگلاسيون!!! تا من كارمو انجام بدم به همه جا سركشي كردي يه بطري آب معدني رو قلپ قلپ خوردي خواستي از پله هاي بدون حفاظ بالا بري دويدم طرفت !!! از تو آينه رادارم كار ميكرد يهو ديدم نيستي بي توجه به اون بنده خدا دويدم دنبالت هي صدات كردم جواب نميدادي ديگه داشتم داد ميز...
13 اسفند 1391

بهار در راه است

سلام به جيگمل طلاي خودم خوبي خوشي سلومتي؟ قربون شكلت كه شيطنتهات براهههههههههههننننن و هر از گاهي آمپراژ صدام ميره بالا و همسامه ها ( به قول تو ) مستفيذ ميشن گرچند ما كه با اونا اين حرفها رو نداريم !!!چون كلا تمام اعمال و كردار ما دست اوناست خصوصا رفت و آمدمون به د.س.ت.ش.و.ي.ي كه اگه تو بري صداي منو درمياري بسكه دست به همه چي ميزني و اگه .... برم چنان تو در ميكوبي كه همه ميفهمنن من الان كجام؟!!!! عرض كنم خدمت خانوم خودم كه از بس هرشب كه ميرفتيم خونه جون جون تندي به بابا ميگفتي رنگكانه بودم بعد بابا ميپرسيد كجا؟ تو هم با طمأنينه ميگفتي رنگين كانه!!! بپر بپر كردم افتادم، دلمان بسان كباب روي ذغال بود برايت ، اين بود كه بالاخره يكشنبه طي هماهنگي...
8 اسفند 1391

عمراااا اگه تسليم شم !! تسليم شي!!

سلام عزيز دلم ماماني اي واي باورم نميشه ده روزه كه جريانات با هم بودنمون رو واست ننوشتم و همش تلنبار شده و بعضيهاش هم كه خوبببببببب شايد فراموش شده باشه!! هفته قبل به يمن اون چند روز تطيلي خيلي زود گذشت و ما باز رسيديم به آخر هفته، اون روز 21 بهمن كه من بخاطر مامان مرخصي گرفتم و بعد ظهر واسه كاري رفتم بيرون و و وقتي برگشتم مامان گفت كه آرشيدا منو بشدت ترسوند ماجرا از اين قرار بوده كه مامان واسه كاري چند لحظه آرشيدا رو تنها ميذاره و بهش تاكيد ميكنه كه جايي نره ولي كو گوش شنوا بعد چند دقيقه اي كه مياد سراغش هر چي صداش ميكنه جواب نميده اول فكر ميكنه قايم شده ولي بعد نگران ميشه يهو ميره تو حياط رو نگاه ميكنه مي بينه دمپاييهاش نيستن ميره تو حياط ...
2 اسفند 1391

وبلاگمو دوست دارم چون....

سلام دوستان عزيز تر از جانم اول از همه از مامان تاراي عزيزم بخاطر دعوت من به اين مسابقه تشكر ميكنم بوسسسسسسسسس واسه تو گلم و بعد... وبلاگمو دوست دارم چون خاطرات عشقم رو توش مينويسم چون تكه هايي از قلبم در اينجاست چون برام يادآور تك تك لحظه هايي هست كه بين من و عزيزترين موجود زندگيم گذشته ، چون هر لحظه كه اراده كنم ميتونم بخونمش و بياد بيارم لحظه هاي شيريني رو كه بادختر كوچولوم گذروندم وبلاگمو دوست دارم چون اينجا هر چي رو كه دوست دارم و شايد نتونم براحتي بهش بگم رو براش مينويسم دوستش دارم چون ميتونم بعضي مواقع راه رو از چاه بهت نشون بدم دوستش دارم چون قراره تو وقتي بزرگ شدي بياي و بخونيش و بدوني كه تك تك كلماتي كه اينجا نوشته شده بوي ع...
28 بهمن 1391

عشقم 27 ماهگيت مبارك

سلام فسقل خودم خوبي نفس اول از همه 27 ماهگيت مبارك نازنينم الهي كه هميشه شاد باشي و خندان و سرحال ، از خدا برات بهترينها رو ميخوام آرزو ميكنم كه لبت هميشه به خنده باز بشه ، موفق باشي تو همه مراحل زندگيت و هميشه و همه جا مايه افتخار همه، آرزو ميكنم كه خدا به من توان بده بتونم تو رو به بهترين شكل ممكن تربيتت كنم و خوشبختي و سعادتت رو ببينم. ضد حال يعني اينكه مطلبي رو روز قبل شروع كني بعد بري جلسه تا آخر تايم بعد با عجله ثبت موقتش كني صبح بياي ببيني تو مديريت مطالب قبلي نيستتتتتتتتتتتتتتتتت!!!!!!!! عرض كنم خدمتت كه روز چهارشنبه بعد از اداره رفتيم حمامي و كلي آب بازي كردي و منم گذاشتم با خيال راحت سير دلت آب بازي كني و بعد هم لالا فرمودين ، ...
25 بهمن 1391

تنها بهانه زندگي من

سلام به عشق كوچولوي خودم بهت گفتم كه همه زندگي مني؟!! عشق من هر چي اينها رو برات تكرار كنم سير نميشم فسقلي ماماني عاشقته جوجه ، مامان تنبل خانت اين پست رو دو سه روز پيش شروع كرد و حالا به حول و قوه الهي ميخواد تكميلش كنه ميگم واسه مامي يه اسپندي چيزي دود كن حيفه هان !!!! جونم واست بگه نازگلم كه سه شنبه قبل تولد حضرت محمد(ص ) بود و چهارشنبه بين التعطيلين رو مرخصي گرفتم و در بست در خدمت شما بوديم سه شنبه كه حماميت كردم يه عالمه آب بازي و البته يه بارون توپ قلقلي هم اومد و حالشو برديم البته ناگفته نماند كه قرار بود اون روز با خاله اسينه( به قول تو ) و جوجه ها بزنيم بيرون و از اونجايي كه ما سالي يه دفعه برنامه ريزي ميكنيم خوشم مياد بارون هم با م...
18 بهمن 1391

عكسسسسسس

  اين پست رو تقديم مي كنم به نرگس جون و مامان آيلاي عزيزم و صد البته دوستان گل ني ني وبلاگي   آرشيدا در رنگين كمان         دختري بعد يه حمام آبگرم و آب بازي طولانييييي!!   نميدونم دخترمو بفرستم ژيمناستيك يا تو تيم فوتبال ثبت نامش كنم اينجور كه توپو گرفته!!! ...
9 بهمن 1391

عشقميييي عشق!!!

سلام به عشق و اول آخرم خوبي فسقل نازگلكم قربونت برمن كه گاهي بلبل زبونيهات باعث ميشه كنترل خودم رو از دست بدم و بجز سفت بغل كردنت گازت هم بگيرم چنان شيرين و قشنگ براي من حرف ميزني و گاهي واسم تعريف ميكني كه چه اتفاقي افتاد و معمولا توي داستانهات همه هستند بابايي جون جون ، پويا تارا و باربد، عمو ،خاخه و البته گاهي همشون با هم رفتن حياط!!! چهارشنبه اي كه گذشت وارد حياط جون جون كه شدم صداي جيغ و داد يه بچه ميومد من تا برم داخل همش فكر ميكردم آخه اين صداي كدوم بچه است كه تا اينجا مياد و... وارد كه شدم يهو فهميدم كجاي كاري صداي فسقل خودته مردم ،چي شده ،بابا هم پيشت بود بغلت كردم و معلوم شد خانوم خواب تشريف داشتن به مدد ماشين و رسوندن خاله به راه ...
8 بهمن 1391