فندق کوچولو
سلام عزیز دلم خوبی شیرینم؟ دیروز از اداره که برگشتم لا لا بودی به محض اینکه پام رسید تو خونه بیدار شدی و گریه نمایشی میکردی بغلت کردم و بوسیدمت مقادیری غر میزدی کاشف به عمل اومد که ناهر نخوردی سوپی گرم کردم و بهت دادم و تو هی در کشو باز کردی ، آویزون شدی به اجاق گاز رفتی زیر میز خلاصه هرجا فکرشو بکنی رفتی و توی این گشت و گذارها سوپ هم میخوردی و هی دست میزدی بعدش هم بازی یه لحظه چرتم گرفت یهو از خواب پریدم نمیدونم چند لحظه بود دیدم تشریف بردی سر سطل زباله و دستمال گذاشتی تو دهنت نمیدونم چطور از تو دهنت درآوردم و دهنت رو شستم و دعوات کردم خلاصه بعد کلی کلنجار رفتن خوابیدی منم بیهوش شدم و شما بعد نیم ساعت بیدارم کردی نیم ساعت...
نویسنده :
مامانی
12:40