آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

عشق منی تو

  سلام عزیزتر از جانم شیرینی وجودت تمام قلب منو پر کرده و بشدت بهت وابسته هستم و از این وابستگی خودم میترسم تحمل اینکه بدون من جایی بری رو ندارم یعنی اصلا به این موضوع عادت ندارم آخه از همون روزی که شما مهمان دلم بودی تا الان که با پاهای کوچولوت میدوی همه جا با هم بودیم این بود که اون روز که بدون من و بدون بای بای کردن رفتی با بابایی بیرون خیلی ناراحت شدم و کلی گریه کردم !!! دیروز از اداره که برگشتم پیش جون جون نشسته بودی و داشتی موز میخوردی قربونت برم که اینهمه موز دوست داری بغلت کردم و بوسیدمت کمی موندیم بعد وسایلت رو جمع کردم و رفتیم خونه فکر کردم که میخوابی چون گریه کردی گفتم حتما خسته ای بهت شیر دادم شیرتو خوردی ولی ...
16 بهمن 1390

پفک نمکی

سللللللللااااااممممممم خوبی محبوبه شب مامانی؟ برشتوکم ! روز پنج شنبه از اداره که برگشتم و اومدم دنبالت طبق معمول بغلت کردم و بعد از خداحافظی رفتیم خونه ،بابایی داشت ناهار میخورد ( شکمو یکم صبر نکرده تا ما هم بیایم ) بعد از سه روز از توی قرنطینه در اومده و با احتیاط میتونه بهت نزدیک بشه اووووووووه مگه بابا چش بوده که زندانی شده ، آنفولانزا گرفته بود!!!!! وای وای وای چه جرمیییییی !!!! و تو هم با ذوق پریدی طرفش و با هم مشغول شدین برات کمی غذا کشیدم که بخوری خوردی ولی آنقدر دوغ و ماست خوردی که دیگه سیر شدی و غذات نصفه موند عوضششششش خواب رفتی اونم چه خوابی سنگینی ، آخ جون چه لبنیات مفیدی!!! قبراق و سرحال بیدار شدی و بازی بعد...
15 بهمن 1390

جوجو طلا

  سلام  به ملکه تاج به سر قلبم    خوبی عسلک؟ دستت درد نکنه مامان حالا دیگه هی بهت میگم مامانو ببوس با قاطعیت میگی نه نه    اما خودت صورتت رو میاری نزدیک که من ببوسمت      تو دیگه خیلی خوبی ،خوش بحالت         ، خوش بحالم       ، خوش بحالشون              ، خوش....!! دیروز از اداره که برگشتم، ( چی شد مامانی یهو پریدی اینور ور ) وای دیروز یه تگرگ خفنی اومد    حیاط اداره سفید شد ماشین زبان بسته بنده هم که هی بهش تگرگ پرت شد صداش در ن...
13 بهمن 1390

بارون میاد شر شر

سلام دختر خوشگلم خوبی مامان؟ از دیروز اینجا بارون خوبی داره میاد و دیشب مداوم بارون میومد و صدای زوزه باد توی نورگیرها هراس انگیز بود همه جا پاک و تمیز شده بجز دلها امیدوارم توی این هوای پاک دل ما آدمها هم پاک و تمیز بشه و نور مهربونی بدرخشه و کینه ها و بد بینی ها راهشونو بکشن و برن و درکمون نسبت به اطرافیانمون بیشتر بشه. دیروز موقع برگشت از اداره احساس خستگی شدیدی در همه بدنم میکردم بابایی هم تماس گرفته بود که حالم خوب نیست آرشیدارو نیار خونه اینجوری بیشتر احساس خستگی کردم اومدم خونه جون جون و شما داشتی شیر میخوردی و خوابت میومد خواستم اونجا بخوابونمت ولی دوست داشتی بریم خونه به بابایی زنگ زدم که در اتاق رو ببند میخوام آرشیدا رو بیارم، خو...
12 بهمن 1390

فلفل مامان

  سلام فلفل نمکی مامانی خوبی دختری؟ مامان تو کی شرکت حمل و نقلی راه انداختی که ما نفهمیدیم !!قربونت برم اینهمه زحمت میکشی،روز شنبه بابایی کمی حالش خوب نبود و نمیتونست مثل روزهای قبل باهات بازی کنه و شیطونی کنید در نتیجه تو هم پیش من بودی و نمیذاشتی من کاری بکنم بالاخره رفتم تو آشپزخونه داشتم کار انجام میدادم و میدیدم تو هم هی میری و میای ولی چون فعلا به من کاری نداشتی منم طرفت نیومدم بعد از نیم ساعتی که اومدم بهت سر بزنم دیدم به به دخترم همه پوشکهاش رو یکی یکی درآورده و برده گذاشته توی صندوق میوه ای که گذاشته بودم دم در تا بندازیمش بیرون ، قربونت برم من! روز یکشنبه تا رسیدم اداره چشمم به یه نامه خورد که نوشته بود کلیه همکار...
11 بهمن 1390

ناز خاتون

  توت فرنگی من سلام ، خوبی عمرم ؟ دیروز اومدم تو وبلاگ منتهاش رفتم به دوستای گلم سر زدم اینه که نشد واست پست بذارم دیروز که جمعه بود ساعت نه بیدار شدی بابایی شبکار بود و لالا بود منم بهت صبحانه دادم و باهم بازی کردیم تا اینکه بالاخره بابایی بیدار شد البته با زنگ تلفن عمه تماس گرفته بود که بگه میخوان برن بیرون و ما هم بریم ولی از اونجایی که چند روزیه حمامی نرفتی و مرتب سرتو میخارونی ترجیح دادم ببرمت حمامی و به غروب نکشه کلی آب بازی کردی اما تازگیها موقع شستن موهات مقادیری نق تحویلم میدی فکر کنم تا چند وقت دیگه تو که عشق حمامی به زور ببرمت حمام !! بعد از حمام همه جا رو تایرک کردم و بهت شیر دادم و کلی برنامه ریزی که الان میخوا...
9 بهمن 1390

در انتظار دندون

سلام به خوشگلترین و مهربونترین دختر روی زمین خوبی نفسم قبل از هر چیز باطلاعت برسونم که این بار دومه که دارم برات این مطالب رو می نویسم نمیدونی چه حالگیریه وقتی تا نصف بیشتر مطلب رو نوشته باشی بعد یهو ببینی صفحه ات غیبش زده ولی چون شما خیلی گلی دوباره می نویسم ، این روزها شبها خواب خوبی نداری آخه لثه هات خیلی اذیتت میکنن نمیدونم این مرواریدهای قشنگت کی درمیان و چشم ما به جمالشون روشن میشه با وجود اینکه تمام لثههات ورم کردم و حالت دندون از زیرشون پیداست و حتی سفیدی دندون هم مشخصه ولی از مرواریدهای کوچولوت خبری نیست ده روز پیش دو شب پشت سرهم خیلی خوب خوابیدی بجز دو مرتبه که واسه شیر خوردن بیدار شدی بقیه اش رو خواب بودی و بیاد موندنی شد روز بعدش...
6 بهمن 1390

مرخصی مامان

سلام به قند عسلم خوبی خوشگلی؟ دیروز شنبه رو مرخصی گرفتم که بتونم وقت بیشتری واست بذارم هر چند که نمیتونم جبران ساعتهای نبودن در کنار فرشته کوچولومو بکنم ولی خوب سعی میکنم اینجوری کمی جبران کنم دیروز از صبح با هم مشغول بودیم بازی کردیم خونه رو جارو زدیم البته بابایی زحمتش رو کشید چند شب پیش که بابایی شبکار بود دوباره لامپ تاشپزخونه گفقت بومب نمیدونم چرا وقتهایی رو که بابایی خونه نیست واسه ترکیدن انتخاب میکنه؟! در نتیجه بابایی دیگه کلاً همه شو پیاده کرد و تا اساسی خدمتش برسه پله رو گذاشته بود بره بالا توهم پشت سرش رو پله بودی تازه بهش میگفتی یه پله برو بالاتر که منم بتونم بیام بالاتر !! یه دفعه هم یه لحظه حواسم به بالا پرت شد و تو از روی پ...
2 بهمن 1390

کوچول موچول

سلام فندق مامان خوبی گل کوچولو؟ اوضاع روبراهه؟ از عکسها خوشت اومد ؟ اگه انشششششششششششششششاالله رفتیم آتلیه که عکساتو بیاریم ( چون خیییییییییییلی وقته آماده شدن ) از اونها هم برات میذارم ، خوبه مامانی؟ از کجا شروع کنم ااااااااااااااااااز روز چهارشنبه . هفته ای که گذشت هفته هوای پاک بود و روز چهارشنبه ما توی یکی از مدارس پسرونه برنامه داشتیم من دلم میخواست اون روز رو زودتر برم اداره اما چون شما شب قبل دیر خوابیدی قدری دیرتر بیدار شدی و تا من آماده ات کنم و بعد کلی سر خوردن داروهات باهات چونه بزنم( راستی میگم شما که اینجوری نبودی راحت داروهاتو میخوردی و من هیچ مشکلی باهات نداشتم می بینم که اینبار تارا و باربد واست پیام مخابره میکنن و شما...
1 بهمن 1390

عکسسسسسسسسسسسس

عکس گلی وقتی ده ماهه بود   آرشیدا و عروسکهایش   مامان قربونت بره رفتی تو یخچال چیکار راضی به زحمتت نیستم هان خودتو زیاد خسته نکن!   مامانی رفتی تو سبد چیکار!!!بابایییییییییییییییییییییییی   آخ بعد از تلاشهای فراوان موفق شدم موهاتو ببندم و شما هم واسه یه ربع بذاری رو موهات بمونه   شکر پنیر در شهر رنگین کمان     سه قلوها در جشن روز دختر وقتی سه تاتونو با هم می بینم کیف میکنم هر کدومتون شیرینتر از اون یکی. فقط خدا میدونه دارین چه نقشه ای برای من و خاله انیس میکشین چه جلسه سری گرفتین اونم تو روز دختر واییییییییییییی!!!   ...
29 دی 1390