آرشیدا خانومآرشیدا خانوم، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

آرشیدا قند عسل مامان

از این دخترها کی داره؟!

سلام عسلک امروز چطوری؟ تک ستاره آسمون زندگیم امروز واسمون چه برنامه ای ردیف کردی؟ قربونت برم که هر روز واسمون یه برنامه جدید ترتیب میدی که سوپرایز بشیم و خدای نکرده حوصله مون سر نره و تکرای نباشه!!!!! راستی دیروز که واست نوشتم چند تا مطلب یادم رفته بود : اون روز که داشتم مرغها رو پاک میکردم واسه ده دقیقه ازت خبری نبود و سر وصدایی ازت نمیومد یهو ترسیدم آخه هر وقت صدات در نمیاد حتماً داری دسته گل به آب میدی اومدم بدوم دنبالت بگردم که دیدم دم ورودی آشپزخونه پشت به من نشستی و با یه چیزی ور میری یواش اومدم بالای سرت و نگاهت کردم ای خدا عجبا زیپ ژاکتت رو از جا درآورده بودی و حالا داشتی تلاش میکردی که بذاری سرجاش!!!! خدایا ؟آخه تو چطو...
9 اسفند 1390

پرنسس

  سلام عزیزترینم سلام دختر خوشمل مامانی خوبی نفس ؟ اوضاع بر وفق مرادت هست؟ این مامانیت خیلی دوست داره واست وقت بذاره و کلی باهات بازی کنه و بهت برسه ولی خوب نمیشه آخه باید بره سرکار، بعد تو خونه هم یه عالمه کار داره با این وجود بعضی وقتها با هم کلی بازی می کنیم و شما از ته قلبت میخندی و من از صدای خنده ات لذت میبرم و شارژ میشم راستی قربونت برم می بینم که بالاخره آموزشهام کارخودش رو کرد و کم کم داری راه میفتی یادته واست گفتم بابایی بهت میگه تو قندعسل کی هستی و شما بهش میگفتی بابا و خلاصه هر چی که بهت میگفت هی میگفتی بابا ،منم باهات تمرین دیگه ای کردم بهت میگم شکر پنیر مامان کیه اولش میگی بابا!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بعد من بهت میگم نههه...
8 اسفند 1390

اداره و آرشیدا

سلام نفس خوبی جیگمل مامان ؟ تازگیها خیلی بلا شدی هان ! چه خوب بلدی خودتو واسه مامانی لوس کنی و کلی ناناز باشی من بعضی وقتها کمی همچین میرم تو فکر آخه اون مرد خوشبختی که بخواد با تو زندگی کنه باید بلد باشه کلی ناز بخره دنیایی از محبت باشه عوضش تو هم خیییییییییییلی مهربونی و از این مهربونیت کلی لذت خواهد برد!!!!قربونت برمممممممممممم ، اول باید ببخشید که این چند روزه آپ نبودم آخه اداره فرصت نمیشد خونه هم که اینترنت قطع شده فکر کنم اشتراکمون تموم شده در نتیجه بجز سر زدن به دوستای گلم دیگه نمیرسیدم برات چیزی بنویسم و البته یه دلایل دیگه هم دارم وایییییی عسلی روز چهار شنبه و پنج شنبه بدلیل سفر  مامان جون جون تشریف آوردن اداره و دمار از روزگار...
6 اسفند 1390

خونه تکونی

  سلام به فرشته کوچولوی خونه ما که اینهمه شیطونه میگم اسفند ماه بسلامتی تشریف آوردن و باز بساط خونه تکونی پهن شد حالا شما بگو ببینم اگه مامانی بخواد کاری انجام بده شما کمکش میکنی دیگه؟! یعنی اگه من بخوام کابینتها رو تمیز کنم میای پیشم ظرفها رو کمکم یکی یکی در میاری بعد من تمیزشون میکنم و کابینت رو تمیز میکنم اونوقت شما میدی دستم بعدش چینیها رو بدون هراس از شکستن توسط شما با هم جابجا میکنیم وایییی بوفه بوفه رو تمیز می کنیم به به چه شود تازه اتاقت رو مرتب می کنیم و..... هان هان چیه چیه کی بود کیه یعنی کی میتونه باشه این وقت روز!!! چی آهان داشتم تو رویا پرواز میکردم البته اینو میدونم که اگه ازت چیزی رو بخوام برام انجام میدی مثل وقت...
2 اسفند 1390

تفریح گلی خانوم

سلام به همه دوستای گلم و دخمل عسلم خوبی جیگر مامانی هستی؟! میگم مامانی تکلیف خودت رو روشن کن شما با مایی یا برمایی؟!!!! آخه وقتی رئیس محترم تشریف ندارن ( مأموریت یا جلسه ) صبح زود بیداری و با همکاری کامل آماده که بریم خونه جون جون اونوقت وقتی که رئیس محترم از صبح دربست تو اتاق نشسته و از جاش هم قصد نداره تکون بخوره شما هم با خیال راحت تا هر وقت میلت کشید میخوابی روز پنج شنبه هر چی منتظر موندم لالا بودی اونم از نوع عمیقش از بابایی خواستم که امروز آفه شما رو ببر ه خونه جونه جون جون که هیچ عکس العملی از خودش نشون نداد و من از حرف خودم اصلا پشیمون شدم همینجا از آقای پدر بخاطر عدم همکاریه زیادشون تشکر میکنم ! داشت دیگه خیلی دیر میشد تو فکر بودم ب...
29 بهمن 1390

آخ جون الماس!!

سللللللللللللللللللللااااااااااااااااااااااااااااامممممممممممممممممم خوببببببببببببببیییییییییییییییییییی مامان؟ بذار بذار بذار اول یه خبر خییییییییییبلللللللللییییییییی خوب بدم بعد بریم سر اصل مطلب هووووووووووووووووووووووووووووووورررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا بالاخره چششششششششششششممممم به جمال مبارک الماسهای دخترم روشن شد الان که اینو دارم مینویسم حس میکنم که خییییلللییییی دلم میخواد حرکات موزون از خودم نشون بدم!!!!!!! آخ جون اونم نه یکی دو تا با هم دارن در میان و داری کاملاً خرگوش مامانی میشی ای ولللللللللللل تازه دو تا دندون نیشت هم دارن کمی خودنمایی میکنن وا...
27 بهمن 1390

پانزده ماهگی و ولنتاین مبارک

  سلام به شکرپاره خودم که چند روزه مامانش اومده به دوستای گلش سر بزنه ولی خوب آپ نکرده من شرمنده ام! امروز سه شنبه که دارم اینو می نویسم برابر 14 فوریه هست و روز عشق و دوستی و به عبارتی ولنتاینه و همین جا این روز رو به همه تبریک میگم و البته پانزده ماهگی نفس خودم هم مبارک ماشاالله داری زود زود بزرگ میشی و خانم تر میشی. عرض کنم خدمتت که روز یکشنبه رفتیم بهداشت آخه گل باقالی مامان پانزده ماهه شده و باید بریم چک آب در نتیجه من مرخصی ساعتی گرفتم و با هم رفتیم اونجا اولش با دیدن خانمهای روپوش سفید گریه کردی ولی بعد آروم شدی و قد و وزن و دور سرت رو گرفتیم و خدا رو شکر همه چی خوب بود و منحنی رشد خوبی داشت و راضی بودن بعدش رسوندمت...
25 بهمن 1390

مهارتهای آرشیدا گله

سلام به تک ستاره آسمون قلبم خوبی جیگر طلا؟ علت انتخاب این اسم واسه پستت متورم شدن رگ غیرتم بود بدلیل دست کم گرفته شدن نفسم از سوی جون جون و مامان جون جون چرا؟! آخه این پدر بزرگ و مادر بزرگ به خودشون زحمت دادن و رفتن برقکار آوردن و دم و دستگاه که تلفن رو از دید دختر من مثلاً بردارن و بذارن زیر میز تلویزیون یعنی هنوز شما رو نشناختن و یعنی شما رو دست کم گرفتن چقدر بگم قربونت برم یه چند تا چشمه خفن نشون بده که اینجوری نشه گوش نمیکنی که ! و اما مهارتها:! * فوق تخصص در رشته کردن انواع دستمال کاغذی و تست آنها به جهت مرغوبیت *فوق تخصص در خوردن یه بند انگشت برنج و پخش و پراکنش باقی برنجها در اقصا نقاط خونه *فوق تخصص در گذاشتن صندلی بر روی میز ج...
23 بهمن 1390

مهمون داری آرشیدا گله

سلام به جیگمل مامان خوبی عسل بانو؟ دیروز تو راه برگشت از اداره داشت نم نمک بارون میومد البته صبح بارون خوبی زد با خاله انیس توی راه طبق معمول از همه جا حرف زدیم و قرار شد اگه شما وروجکها برنامه ای برامون ردیف نکنید عصر بیان خونه ما ،خونه جون جون که رسیدم و اومدم دنبالت لا لا تشریف داشتین و من رفتم خونه تا وقتی بیدار شدی بیام دنبالت آخه خونه ما تا خونه جون جون یه خیابون فاصله است اونجا که رفتم بابایی هم لالا بود در نتیجه بنده به تنهایی ناهار خوردم البته کمی تند تند چون هر لحظه منتظر تماس جون جون بودم لقمه آخرو که خواستم بخورم مامان جون جون تماس گرفت و منم اومدم دنبالت البته تو این فاصله حمام رو آماده کردم تا بعد از سه روز نیت کردن امروز ...
20 بهمن 1390

اینا الماسن

سلام به دختر گلی بابا!!! خوبی فلفل نمکی مامان ؟ عسل بابا؟ گل دختر بابا؟!! چرا بابا ؟ خودت میگی شب زنده داریهات مال منه نق زدنها و جیغ جیغ کردنهات مال منه اونوقت بابایی بهت میگه تو گل دختر کی هستی شما می فرمائید بابا!! بهت میگم بگو مامان تو میگی بابا بازهم خوش بحالت، خوش بحالم ، خوش بحالشون ، خوش... دیشب تا بابایی شبکار بود رو فکرت کار کردم که بگی مامان کلی باهات تمرین کردم اونوقت باز میگی بابا خیلی هم خوب!! عرض کنم خدمتت که روز دوشنبه عصر از خواب که بیدار شدی داشتی بازی میکردی و من توی آشپزخونه کار انجام میدادم یهو چشمم بهت خورد دیدم داری نماز میخونی قربونت برم هی میرفتی سجده میومدی بالا دوباره بلند میشدی تازه زمزمه هم میکردی و بلوز...
19 بهمن 1390